تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

به فروشگاه اینترنتی آینده روشن خوش آمدید. این فروشگاه مرجع مناسب جهت خرید و دانلود مقاله، تحقیق و کتابهای آموزشی و علمی بصورت آنلاین است.


اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

دسته بندی سایت

برچسب های مهم

آمار بازدید سایت

پیوند ها

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 30
  • بازدید دیروز : 49
  • بازدید کل : 130281

کنار آمدن با استرس های مالی و اقتصادی


کنار آمدن با استرس های مالی و اقتصادی

استرس دارید. از کجا می دانم؟ چون روزانه صدها ایمیل از کسانی دریافت می کنیم که با چنین استرس و اضطراب هایی دست و پنجه نرم می کنند.

برای برخی از آنها، ترکیبی از قیمت بالای بنزین و مسیر 40 دقیقه ای تا محل کارشان این استرس را به وجود آورده است. خیلی های دیگر ساعت های کارشان را پایین آورده اند. خیلی های دیگر از بالا بودن قیمت ها اعصابشان خرد است. اکثر مردم در سرتاسر کشور از وضعیت اقتصادی گله دارند و این مسئله نه تنها به جیبمان بلکه به سلامتیمان هم فشار می آورد.

مشکلات مالی می تواند منجر به بیخوابی، افسردگی، و رفتارهای اعتیادی مثل مصرف موادمخدر و الکل شود. برای کنار آمدن با این مشکلات لازم است قبل از اینکه آن کنترل شما را به دست گیرد، شما کنترل آن را به دست گیرید. اگر در حال حاضر کنترل شما را به دست گرفته است، زمانش رسیده که آن را باز پس گیرید. این یعنی تمریناتی آماده داشته باشید که وقتی نیاز به آرام کردن خود داشتید از آنها استفاده کنید:

- موقعیت را ارزیابی کنید

ممکن است نگران صورتحساب کارت اعتباریتان یا اجاره خانه باشید اما پنهان کردن آن در کشوی دراور هیچ کمکی به شما نخواهد کرد. باید همه قبض ها و چک ها را بیرون بیاورید و جلوی رویتان بچینید و ببینید که اوضاع چقدر خراب است. شاید متوجه شوید که اوضاع آنطور ها هم که فکر می کردید نابسامان نیست یا شاید هم بدتر از آن چیزی است که گمان می بردید. اما در هر دو حالت دانستن وخامت اوضاع همیشه اولین قدم است. دومین قدم یک نقشه برای حمله است و این یعنی پیدا کردن کمی پول در حساب ها و خرج کردن آن در راه برطرف کردن مشکلات مالی. وقتی این برنامه را اجرا کردید، باید آن قرض-پولی که برای پرداخت جور کرده بودید—را در ذهن نگه دارید. شاید اینکار به نظرتان خیلی مفید نباشد اما برای سلامتی ذهنیتان لازم است.

بیشتر از یک ساعت در هفته به قرضتان فکر نکنید. آن ساعت زمانی است که قبض ها را پرداخت می کنید و همان زمانی است که اعصابتان سر این موضوع داغان است و زجه موره راه می اندازید. سایر زمانها باید تا می توانید مفید باشید و تا می توانید درمورد راه های مثبت برای پول درآوردن و پول پس انداز کردن فکر کنید. از این واقعیت که هر کاری که از دستتان برمی آمده را انجام داده اید خوشحال باشید و شب ها راحت بخوابید.

- یک دوست پیدا کنید

استرس های مالی معمولاً منجر به احساس خجالت می شود. مردم از اینکه قسط ها و کرایه خانه شان پشت هم عقب بیفتد و قبض ها پرداخت نشده باقی بماند احساس خجالت می کنند. اما مخفی کردن این مشکلات درون خودتان هیچ مشکلی را حل نمی کند.

تنهایی کشنده است این یعنی استرس را بیشتر می کند. این درحالی است که درد دل کردن با یک دوست می تواند خیلی از دردهایتان را تسکین دهد. دوستی را پیدا کنید که از هر جهت با او راحت باشید و بعد همه چیز را به او بگویید. در این اقتصادی که کشور ما دارد، مطمئن باشید که خیلی از دردهای شما دردهای او هم خواهد بود.

- به خودتان استراحت دهید

همه ما چیزهایی داریم که با آنها احساس آرامش می کنیم. برای من یک دو یا پیاده روی طولانی اینکار را می کند. برای خیلی های دیگر یوگا، مدیتیشن، یا حمام آب گرم کمک کننده است. هر روز یک مدت زمان، هرچند کوتاه—حتی در حد نیم ساعت—را صرف کاری کنید که به شما آرامش می دهد. آن کار را طبق برنامه پیش ببرید و هر کاری که از دستتان برمی آید انجام دهید که حتماً به آن برسید. درست است که استرستان را به طور کامل از بین نمی برد اما به به آزاد شدن خیلی از فشارهایتان کمک می کند.

- شکرگذار باشید

استرس داشتن و شکرگذار بودن در یک زمان غیرممکن به نظر می رسد، به خاطر همین وقتی قبض را می بینید و می فهمید که اصلاً قدرت پرداخت آنرا ندارید، یک نفس عمیق بکشید و شکرگذاری کنید. اگر فکر می کنید کمکتان می کند لیستی از چیزهایی که به خاطر آنها همیشه شکرگذار خداوند هستید تهیه کنید، به فرزندانتان، همسرتان، کارتان، سرگرمی هایتان و ... فکر کنید.

کلید راهتان این است که به همه چیز خوشبین باشید. شاید اول کار به نظرتان برسد که دارید خودتان را مجبور به مثبت اندیشی می کنید اما بعد از گذشت مدتی کم کم پی به نقاط مثبت زندگیتان می برید و منفی ها کم کم از ذهنتان دور می شوند.

- تا می توانید صرفه جویی کنید

خیلی چیزها در دنیا هست که ما بعنوان یک مصرف کننده کنترل روی آن نداریم. نمی توانید قیمت بنزین را پایین بیاورید. چانه زدن موقع خرید هم خیلی نمی تواند کمکتان کند و بالا و پایین رفتن تورم و قیمت بازار هم دست شما نیست. اما کاری که از عهده تان برمی آید این است که به بقیه مسائل مالیتان توجه کنید. این شما هستید که می تواند تصمیم بگیرد که وارد یک فروشگاه نشود و پولش را صرف خرید چیزی که واقعاً به آن نیاز ندارد نکنید. این شما هستید که می تواند به فرزندانتان بگوید که این هفته نمی توانید برای آنها یک اسباب بازی تازه بخرید و این شما هستید که تصمیم می گیرید که شام را به جای اینکه به یک رستوران گران قیمت بروید، در خانه صرف کنید. معمولاً وقتی می خواهیم از شر استرس خلاص شویم به پول خرج کردن روی می آوریم چون فکر می کنیم که لیاقتش را داریم. اما از من می شنوید پول خرج کردن در مواقعی که با مشکل مالی مواجه هستید، فقط به استرس و فشارهایتان اضافه می کند، همین!

نکات بیشتر؛

هیچوقت اجازه ندهید که مسائل مالی ناراحتتان کند. ما به شما کمک می کنیم با استرس مسائل مالی و اقتصادی خود کنار بیایید.

پرسش: من مشغول شروع کردن یک کار درخانه هستم و از نظر مالی تحت فشار زیادی می باشم. چطور می توانم با این استرس و اضطراب ها کنار بیایم؟

پاسخ: پاسخ کوتاه این سوال این است: باید یاد بگیرید که با آن حس زندگی کنید. مطمئناً با شروع این کار برای مدت زمان زیادی این احساس را خواهید داشت. نمی گویم بی خیال باشید. نه فقط باید با واقعیت مسئله کنار بیایید. هر کسی که کار جدیدی را شروع کند چنین احساسی خواهد داشت، مگر اینکه ارث کلانی به او رسیده باشد و هدفش از شروع آن کار پول درآوردن نباشد.

بااینکه آزادی های شغل آزاد بسیار فریبنده و اغواکننده هستند اما باوجود فواید بیشمار، این شغل ها معایبی نیز دارند. یکی از این معایب ریسک مالی و بی ثباتی درآمد شماست. این مسئله مخصوصاً اگر خانواده ای داشته باشید که مجبور باشید خرج آن را تامین کنید، بدتر هم می شود.

پس فشاری که حس می کنید لزوماً نشاندهنده این نیست که راهی که می پیمایید اشتباه است. این اشتباه همان انگیزه ای است که باعث می شود صبحها به جای اینکه برای بازی بیلیارد بروید، سر کارتان حاضر شوید. اینکه وقتی کار جدیدی را شروع می کنید هیچگونه دغدغه و استرس مالی نداشته باشید، نگران کننده تر است. چون نادانی خالص است و اگر اینطور احساس می کنید، شاید بهتر باشد کمی واقعبینانه تر کار خود را بررسی کنید.

برای پاسخ به سوال شما، یعنی نحوه برخورد با این اضطراب ها، پاسخ من این است:

اگر ازدواج کرده اید، حتماً همسرتان را هم باخودتان همراه کنید. به این ترتیب کارتان می شود یک "برنامه خانوادگی." ریسکی که باید بپذیرید را تعیین کنید و میزان ریسکی که برای هرکدام از شما غیرقابل تحمل می شود را هم بررسی کنید. تا محدوده خود پیش بروید اما هیچوقت بیشتر از آنچه در تحملتان است پیش نروید چون آنوقت اضطراب های ناشی از شما بازده کاریتان را خراب می کند، همچنین زندگی زناشوییتان را.

گاهی از اوقات، اضطراب از اغراق کردن چیزی که فکر می کنیم با شکستمان برایمان اتفاق می افتد در ذهنمان، ایجاد می شود. هروقت حس کردید که ذهنتان از کنترل خارج می شود و با بدترین ترسهایتان روبه رو می شود، سریعاً جلوی آنرا بگیرید. بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟ آیا می توانید با آن کنار بیایید؟ چقدر احتمال اتفاق افتادن آن وجود دارد؟ برای اینکه این بدترین کابوستان اتفاق نیفتد چه کار می توانید بکنید؟ مطمئناً راهی هست که بتوانید روی آن حساب کنید.

شاید فکر رها کردن آن کار و برگشتن به کار ثابت حالتان را بهم زند اما مطمئن باشید که نمی کشدتان. یادتان باشد، این همیشه می تواند یک انتخاب باشد، همینطور فروختن ماشینتان، حراج گذاشتن لباسهایتان و ... هیچکدام از اینها مسلماً چیزی نیست که دوست داشته باشید اما با کمک آن می توانید باقی بمانید.

اکثر مشکلات مالی که ما معمولاً نگران آنها هستیم اتفاق نمی افتد و اگر هم اتفاق بیفتد باز هم می توانیم جان سالم به در ببریم. البته اگر قرار باشد تا آخر عمرتان به همین کار آزاد مشغول باشید شاید مجبور گردید برنامه ریزی های طولانی مدتی برای کاهش هزینه ها صورت دهید. باید انتظار این را داشته باشید که ممکن است تا سه سال هیچ سودی عایدتان نشوید و بعد وقتی زودتر از این زمان به سود رسیدید، مطمئن باشید که خیلی خوشحال خواهید شد.

باید یاد بگیرید که چطور از اضطراب هایی که هر روز با آن از خواب بیدار می شوید، بیشترین استفاده را ببرید.

 

کنار آمدن با استرس های مالی و اقتصادی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کمک گرفتن از دیگران برای گذر از موانع زندگی


کمک گرفتن از دیگران برای گذر از موانع زندگی

وقتی با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنیم، طبیعی است که از دیگران کمک بخواهیم. کمک کردن به همدیگر بخش مهمی از یک رابطه خوب است.

کمک گرفتن ساده به نظر می‌رسد اما همیشه هم انجام آن آسان نیست. بعضی وقت‌‌ها خودمان بدون اینکه بدانیم سد راه خودمان می‌شویم.

بعضی باورها و طرزتفکرها دیدن فرصت‌های کمک دیگران را برای ما سخت می‌کند. در زیر به نمونه‌هایی از بعضی از این رفتارها و نگرش‌ها اشاره می‌کنیم و ایده‌هایی هم برای کنار گذاشتن آنها عنوان می‌کنیم.

مانع 1: باور اینکه نیاز به کمک دیگران نشانه ضعف است

کمک گرفتن نشانه بلوغ و اعتمادبه‌نفس شماست. کمک گرفتن نشانه قدرت است نه ضعف. این یعنی شما می‌دانید به چه چیزی نیاز دارید و برای رسیدن به آن و گرفتن آن ترسی ندارید.
مثلاً به جای اینکه بگویید:

"دوست ندارم مربیم متوجه شود که در آن حرکت ضعف دارم چون ممکنه فکر کنه دیگه نباید در تیم باشم."

بگویید:

"من با سوال کردن از مربیم برای اینکه به من نشان دهد چطور می‌توانم آن حرکتم را تقویت کنم، به او نشان می‌دهم که چقدر به تیمم متعهد هستم—و چقدر سخت تمرین کرده‌ام."

مانع 2: تصور اینکه شایسته کمک یا حمایت دیگران نیستید

همه آدمها هرازگاهی به کمک دیگران نیاز پیدا می‌کنند. هیچکس نمی‌تواند-و نباید—همه کارها را به تنهایی انجام دهد. قبول کمک دیگران دوستی‌ها و روابط شما را تقویت خواهد کرد. هرکسی وقتی بفهمد می‌تواند از دوستی حمایت کند احساس خوبی پیدا خواهد کرد.

مثلاً به جای اینکه بگویید:

"
خیلی دوست دارم بدانم کتی چطور با طلاق والدینش کنار می‌آید اما او دوستان زیادی دارد و سرش شلوغ است. مطمئنم برای من وقت ندارد."


بگویید:

"از کتی می‌پرسم برای حرف زدن با من وقت دارد یا نه و برایش توضیح می‌دهم که چقدر طرزفکرش برایم اهمیت دارد. شاید خیلی چیزهایی که برای من اتفاق افتاده است بتواند به او هم کمک کند."

اما کسانیکه می‌خواهید از آنها کمک بگیرید را به دقت انتخاب کنید. احساسات و مشکلاتتان را با کسانی درمیان بگذارید که خوب به حرف‌های شما گوش دهد و برایتان ارزش قائل باشد—نه کسی که فقط قضاوت می‌کند، انتقاد می‌کند یا متهمتان می‌کند. بیشتر اوقات می‌توانیم حدس بزنیم که واکنش افراد چطور خواهد بود. اما در موارد نادر، بعضی غافلگیرمان می‌کنند. اگر کسی نادیده‌تان گرفت، به خاطر کاری که شما کرده‌اید نیست. مشکل خودِ آن فرد است.


به خودتان بگویید:

"اگر کتی به من نه گفت، ممکن است آمادگی لازم برای حرف زدن درمورد تجربیاتش را نداشته است. اگر بی‌ادبی کرد، متوجه می‌شوم که اصلاً به درد دوستی نمی‌خورد."

مانع 3: حرف نزدن برای درخواست کمک

گاهی‌وقت‌ها به اندازه کافی خوش‌شانس هستید که کسانی را در زندگیتان داشته باشید که چیزهایی که می‌خواهید را می‌بینند و قبل از اینکه درخواست کمک کنید، به کمکتان می‌آیند. این افراد معمولاً والدین یا دوستان نزدیکتان هستند. اما بعضی‌اوقات وقتی به کمک نیاز داریم، باید درخواست کنیم. بهترین رویکرد این است که درخواستمان را رک و مستقیم بیان کنیم، مثلاً بگوییم،

"من با این مسئله مشکل دارم، می‌تونی کمکم کنی؟"

مثلاً به جای اینکه بگویید:

"می‌ترسم دوستانم خوششان نیاد که بشنوند نامزدم رفتار تندی با من داشته و کتکم زده—فکر می‌کنند که من به توصیه‌ها و نصیحت‌ها آنها گوش ندادم. و نمی‌خوام که مامانم را هم نگران کنم. به خاطر همین این مسئله را پیش خودم نگه می‌دارم."

بگویید:

"
به دوستانم می‌گویم که حق با آنها بوده و اینکه نگران رفتارهای نامزدم هستم. از آنها می‌خوام کمکم کنند که بفهمم چطور به والدینم اطلاع دهم و چه بکنم."

مانع 4: صبر کردن برای اینکه یک نفر دیگر قدم اول را بردارد

همیشه برای آدمها راحت نیست که بفهمند ما به کمک نیاز داریم. ممکن است یک ماسک آدم خوشحال به صورتمان زده باشیم و با کسی درمورد مشکلاتمان حرف نزنیم. صبر نکنید تا یک نفر دیگر متوجه مشکل شما شود و به کمکتان بیاید. خودتان درخواست کمک کنید.

مثلاً به جای اینکه بگویید:

کاش مریم درمورد زخم‌های روی پاهام می‌پرسید تا می‌تونستم درمورد خودآزاری که کردم برای او حرف بزنم. می‌دونم او به این مسئله شک داره، اما شاید اصلاً برایش اهمیتی نداره!"

بگویید:

"من به مریم میگم که چه اتفاقی برام افتاده و از او کمک می‌خوام."

مانع 5: زود ناامید شدن

اگر کمک دیگران نتوانست آنچه که می‌خواهیم را فوراً برایمان فراهم کند، ممکن است ناامید شوید. اما کمک گرفتن نیازمند پشتکار و تلاش مداوم است. ممکن است مجبور شوید چند مرتبه تلاش کنید.

مثلاً به جای اینکه بگویید:

"
فکر می‌کنی مشاور دانشگاه فوراً بفهمه که چه چیزی برای من بهتره! اون همه این تجربه‌ها رو داشته اما الان که با او حرف زدم فکر کنم فقط وقتم رو حروم کردم!"


بگویید:

"
اولین جلسه ملاقات من با مشاور دانشگاه کمی ناامیدکننده بود اما احتمالاً زمان می‌برد که با شخصیت من آشنا شود. چند مرتبه دیگه با او جلسه می‌گذارم و بعد تصمیم می‌گیرم. خودم هم سعی می‌کنم بهتر و با زبان واضح‌تر درمورد انتظاراتی که از او دارم حرف بزنم."

چرا کمک خواستن مهم است؟

هیچکس نمی‌تواند مشکلاتش را به تنهایی تحمل کند. کسانیکه ما را باور دارند به ما یادآور می‌شوند که ما توانایی‌های لازم را داریم و هستند کسانیکه دوستمان دارند. اما بعضی‌اوقات لازم است خودمان برای کمک خواستن پا پیش بگذاریم. دوستان و خانواده‌مان ما را دوست دارند اما همیشه نمی‌توانند متوجه نیازهای ما شوند، مخصوصاً اگر ماسک یک آدم شجاع را به چهره‌مان زده باشیم.

ازآنجا که ممکن است کمک گرفتن از دیگران برایتان دشوار باشد، سعی کنید خودتان همیشه به کمک دیگران بروید. کمک کردن و کمک گرفتن از دیگران مهارت‌های خیلی مفیدی را در زندگی به ما آموزش می‌دهد. باعث می شود بتوانیم خصوصیات اخلاقی هم را بهتر بشناسیم و همدیگر را بهتر درک کنیم.

 

کمک گرفتن از دیگران برای گذر از موانع زندگی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کمال طلبی


کمال طلبی

آیا شما از آندسته افرادی هستید که وقتی %99 چیزی را به دست می آورید، نگران به دست نیاوردن آن %1 باقی مانده هستید؟ اگر اینطور است باید بگویم که شما فردی کمال طلب و کمالگرا هستید. شما دنبال رسیدن به %100 همه چیز هستید، درحالیکه اطرافیانتان ممکن است با همان %90 خشنود و راضی باشند. اگر به کاری می پردازید، و می خواهید آن را به نحو احسن انجام دهید، و وقتی فقط قسمت کوچکی از آن با مشکل مواجه می شود و به اشتباه انجام می گیرد، باعث می شود احساس مسئولیت و شکست کنید، شما یک کمالطلب هستید، کسی که در جستجوی کمال در هر جنبه از زندگی است.


این مسئله می تواند چند دلیل داشته باشد، و در این مقاله قصد داریم نکته هایی برایتان مطرح کنیم که کمک میکند این صفت کمالطلبی شما به نفعتان کار کند، نه به ضررتان.

از همان کودکی، اجتماع ما را به انجام کامل و صحیح هر کار تشویق می کند. در مدرسه، از ما انتظار می رود که نمره های خوب بگیریم، و همچنین در ورزش. همین مسئله در دوران دبیرستان و دانشگاه نیز ادامه می یابد. همانطور که بزرگتر می شویم، کاملاً آگاهیم که اطرافیان ما انتظار دارند که کارها را به بهترین نحو انجام دهیم و نتایج خوبی بگیریم. همه ی ما طوری بار آمده ایم که تصور می کنیم اگر چیزی حتی کمی از کمال آن پایین تر باشد، قابل قبول نیست. و وقتی کاری خوب پیش نمی رود یا نادرست انجام می شود، ما تقصیرها را گردن خودمان می اندازیم و از کاه کوه می سازیم. گذران زندگی برطبق خواسته های خود و برآورده کردن انتظارات دیگران بسیار دشوار است و معمولاً با احساس ترس از شکست و دست نیافتن به کمال آن چیز همراه است.


حال می خواهیم بدانیم چطور می توانیم از این جنبه های منفی کمال طلبی به سود خود استفاده کنیم؟ اولین کار این است که احساساتمان را روی کار بیاوریم. کمال طلبی به هیچ اشتباهی اجازه ی دخول نمی دهد.

گرچه باید به خاطر داشته باشید که مردم اطراف شما دقیقاً مثل خودتان هستند، یعنی هیچکدام کامل نیستند. و اگر شما بتوانید خودِ واقعیتان را به آنها نشان دهید آنها نیز میتوانند با شما کنار بیایند تا اینکه بخواهید خود را پشت نقاب کمال پنهان کنید. ارتکاب یک اشتباه کوچک در چشم دیگران به معنای شکست خوردن نیست. برعکس، آنها کاملاً آگاهند که شما نیز انسانید و انسان جایزالخطاست.


چرا جستجوی کمالطلبانه ی خود را کنار نمی گذارید و آن را با چیزی که بیشتر به نفعتان است جایگزین نمی کنید؟ همیشه نمی توانید سر همه کلاه بگذارید. اشتباه همیشه اتفاق می افتد، اما شما باید به فکر تصحیح آن باشید. ولی یادتان باشد، شما می توانید با درس گرفتن از اشتباهاتتان، پیشرفت کنید. این یکی از مهمترین ارکان پیشرفت در زندگی است.

جستجوی کمالطلبانه و اینکه بخواهید همه چیز به بهترین و کاملترین نحو ممکن باشد، باعث می شود نتوانید به حد کافی از زندگی لذت ببرید. چون شما هیچگاه قادر نخواهید بود به این کمال رویایی زندگیتان برسید، از اینرو همیشه مغموم و شکست خورده خواهید بود. پس سعی کنید آن چیزی باشید که واقعاً هستید، و تا جاییکه میتوانید شاد باید و از این زندگی زیبا لذت ببرید!

کمال طلبی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کسب احترام در محیط کار


کسب احترام در محیط کار

طی تحقیقات و نظرخواهی همگانی از افراد در محیط های کاری متفاوت، آمار نشان داده است که بیشتر آنها خواهان برخوردی مودبانه، محترمانه و متقابل هستند.

مسلماً هر کسی احترام را دوست دارد، تنها شاید درجه ی آن متفاوت باشد، امّا مطمئناً هیچ کس نمی تواند منکر این نیاز حتّی در حدّ کم باشد.

تنها خود شما مسبب چگونگی برخورد دیگران هستید، در واقع می دانید کجا، چه وقت و چه میزان، می توانید در درجه ی بالایی قرار گیرید. امّا این احترام متقابل و تعریف آن در محیط کاری متفاوت است. دراینجا به راهکارهایی ساده ولی موثر اشاره شده است که با رعایت آنها می توانید به این هدف برسید:

  • با دیگران مهربان، صمیمی و مودبانه برخورد کنید.
  • از همکاران خود نظرخواهی کنید.
  • قبل از بیان هر کلامی، ابتدا به نظرات آنها کاملاً گوش دهید و هرگز کلام آنها را قطع نکنید و بر قبول عقیده خود پافشاری نکنید.
  • برای ثبات یا پیشرفت کار خود، از نظرات و راه حل های دیگران استفاده کنید و بگذارید آنها بفهمند که شما این عقاید را اجرا کردید تا انگیزه ای شود که در آینده نیز با شما همکاری کنند.
  • از هرگونه توهین، اسم های مستعار، تحقیر همکاران یا عقاید آنها خودداری کنید.
  • همه ی افراد انتقاد پذیر نیستند، بنابراین هیچ گاه در مورد دیگران، قضاوت، انتقاد تند و سرزنش نکنید. از فخر فروشی و کوچک شمردن همکاران خود پرهیز کنید. حتّی کمترین تحقیر و رفتار ناشایست، تبدیل به کینه هایی عمیق در دل افراد می شود که شاید هیچ وقت برطرف نشود.
  • در برخورد با آنها، از هرگونه تبعیض نژادی، چهره، سن، اصلیت و ... خودداری کنید. چرا که باعث ایجاد دلخوری و عدم تحمّل محیط کاری برای بعضی از آنها می شود، با اعمال سیاست و رفتاری یکسان با همه ی کارمندان، صلح و صمیمیت را برقرار خواهید کرد.
  • سعی کنید حتی المقدور، بیشتر نیروها را در جلسات اعم از آموزشی،... شرکت دهید، در میان جلسات از بیرون کردن کسی از جلسه به صرف اینکه بحث مربوط به وی نمی شود خودداری کنید. اگر مجبور به این کار شدید بدون حذف وی، در حاشیه صحبت کنید و بعدها طی یک جلسه اختصاصی مسئله را تنها برای افراد مربوط به آن زمینه بیان کنید. به آنها فرصت دهید تا تعهدات، وظایف و توانایی های خود را ثابت کنند. برای تقویت کارهای گروهی، اقدام به اخذ داوطلب از بین همکاران کنید تا انگیزه ی آنها بیشتر شود.
  • تمجید و تحسین را فراموش نکنید، در این راه تفاوت قائل نشوید، از پایین ترین درجه تا بالاترین مقام به نسبت فعالیتهایشان، پاداش دهید.
  • همواره در محیط کاری این قانون طلائی را رعایت کنید:"با دیگران طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود"

با رعایت نکات فوق، می توانید در محیطی سالم، آرام و زیر سایه ی احترام، کار کنید و بازدهی بیشتری داشته باشید.

 

 

 

کسب احترام در محیط کار
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کاش وقتی هجده سالم بود کسی این مسائل را به من میگفت!


کاش وقتی هجده سالم بود کسی این مسائل را به من میگفت!

درس‌ هایی برای زندگی

امروز داشتم در کافی ‌شاپ مورد علاقه ‌ام کتابی می‌خواندم که یک جوان 18 ساله کنارم نشست و گفت، "کتاب خوبیه، نه؟" و از آنجا بود که شروع کردیم به حرف زدن.

گفت که چند هفته دیگر از دبیرستان فارغ‌ التحصیل می‌شود و بعد می‌خواهد بلافاصله از پاییز دانشگاهش را شروع کند. گفت، "اما نمی‌دانم می‌خواهم با زندگیم چه بکنم. الان فقط دارم با جریان پیش می‌روم."

و بعد، با اشتیاق و با چشمانی صادق شروع کرد از من سوال کردن:

* "تو چکار می‌کنی، شغلت چیه؟"

* "کی و چطور تصمیم گرفتی که این کار را انتخاب کنی؟"

* "چرا این را انتخاب کردی؟ چرا کارهای دیگر نکردی؟"

* "چیزی بوده که دوست داشته باشی جور دیگه‌ای انجامش می‌دادی؟"

و ....

سوال هایش را تاجایی که می‌توانستم جواب دادم و سعی کردم با توجه به وقتی که داشتم خوب نصیحتش کنم. و بعد از یک ساعتی حرف زدن، از من تشکر کرد و رفت.

در راه برگشت به خانه متوجه شدم که بحثی که با آن جوان داشتم برای خودم بسیار نوستالژیک بود. او 10 سال پیش من را به یادم آورد. به خاطر همین دوباره به سوال‌های او فکر کردم و به چیزهایی فکر کردم که امروز افسوس می‌خورم یک نفر وقتی 18 سالم بود به من می‌گفت.

بعد آن را یک قدم جلوتر بردم و به همه چیزهایی فکر کردم که اگه می‌توانستم زمان را به عقب و به 18 سالگیم برگردانم دوست داشتم به خودم بگویم و خودم را نصیحت کنم.

بعد از نوشیدن چند فنجان قهوه و چند ساعت فکر کردن، این 18 چیز به ذهنم رسید:

  1. خودتان را به اشتباه کردن متعهد کنید. اشتباهات به شما درس‌های مهمی یاد می‌دهد. بزرگترین اشتباهی که می‌توانید مرتکب شوید این است که هیچ کار نکنید چون می‌ترسید که اشتباه کنید. تردید نکنید—به خودتان شک نکنید. مهم این نیست که فرصتی برایتان پیش بیاید یا نه، مهم این است که ریسک کنید. هیچوقت 100% مطمئن نخواهید بود که خوب پیش می‌رود اما نمی‌توانید هم 100% مطمئن باشید که هیچ کار نکردن خوب است! و مهم نیست که نتیجه چه شود، همیشه همانطور که باید تمام می‌شود. یا موفق می‌شوید یا از آن درس می‌گیرید که هر دو آن به نفعتان است. یادتان باشد اگر هیچوقت دست به عمل نزنید، همیشه همان جایی که هستید باقی خواهید ماند.
  2. کار سختی که دوست دارید را پیدا کنید. اگر می‌توانستم به خودم در 18 سالگی نصیحتی بکنم این بود که انتخاب شغلم را براساس ایده‌ ها، اهداف و توصیه‌های دیگران پایه‌ریزی نکنم. به خودم می‌گفتم رشته ‌ای را به این دلیل انتخاب نکنم که رشته‌ پرطرفداری است یا آنهایی که از آن فارغ‌التحصیل می‌شوند پول بیشتری در می‌آورند. به خودم می‌گفتم که بهترین انتخاب شغلی برای من بر یک نکته مهم و اساسی متکی است: کار سختی که از انجام آن لذت ببرم. تا زمانیکه با خودتان صادق باشید و علایق و ارزش‌هایتان را دنبال کنید، می‌توانید با این عشق به موفقیت برسید. و مهمتر اینکه دوست ندارید چندین سال دیگر متوجه شوید که روز و شبتان را به شغلی می‌گذرانید که هیچ علاقه‌ای به آن ندارید. پس اگر متوجه شدید که از هر ثانیه انجام هر کار سختی بالاترین لذت را می‌برید، دست از آن نکشید. چراکه وقتی روی علایقتان تمرکز کنید، کار سخت دیگر سخت نخواهد بود.
  3. هر روز برای خودتان وقت، انرژی و پول هزینه کنید. وقتی برای خودتان خرج کنید، هیچوقت نمی‌بازید و به مرور زمان قسمت‌های ناراحت ‌کننده زندگیتان را تغییر خواهید داد. شما محصول چیزهایی هستید که می‌دانید. هرچه وقت، انرژی و پول بیشتری برای دست یافتن به علم و دانش برای خودتان هزینه کنید، کنترل بیشتری روی زندگیتان پیدا خواهید کرد.
  4. هرازگاهی ایده ‌ها و فرصت‌های جدید را امتحان کنید. ترس طبیعی شما از شکست باعث می‌شود نخواهید چیزهای جدید را امتحان کنید. اما باید این ترس‌ها را کنار بگذارید زیرا داستان زندگی شما از این تجریبات کوچک و خاص ساخته می‌شود. و هرچه تجربیات شما خاص‌تر باشد، داستان زندگیتان جالب‌تر خواهد شد. پس تاجایی که می‌توانید تجربیات جدید به دست آورید و حتماً آن را با دیگران هم درمیان بگذارید.
  5. وقتی مهارت‌های کاریتان را ارتقاء می‌دهید، روی کمتر، بیشتر تمرکز کنید. مثلاً ورزش کاراته را در نظر بگیرید، کمربند مشکلی خیلی هیجان ‌انگیزتر از کمربند قهوه ‌ای به نظر می‌رسد. اما آیا کمربند قهوه ‌ای هیجان ‌انگیزتر از کمربند قرمز نیست؟ شاید برای خیلی‌ها اینطور نباشد. یادتان باشد جامعه متخصصین را تا اوج بالا می‌برد. این تلاش و زحمت است که اهمیت دارد اما به این شرط که در جهت‌های مختلف پراکنده نشود. پس تمرکزتان را روی یاد گرفتن کارهای کمتر و استاد شدن در آنها باریکتر کنید.
  6. آدم‌ها نمی‌توانند فکر بخوانند، به آنها بگویید که چه فکری می‌کنید. آدم‌ها هیچوقت نمی‌فهمند چه احساسی دارید مگر اینکه به آنها بگویید. رئیستان؟ بله، او نمی‌داند که آرزوی ترفیع دارید چون به او نگفته ‌اید. دختر زیبایی که دوستش دارید اما چون خجالت می‌کشید تابحال با او حرف نزده‌اید؟ بله، درست حدس زدید؛ بخاطر این روزش را در اختیارتان قرار نمی‌دهد که شما هم روزتان را در اختیار او قرار نداده ‌اید. در زندگی، باید با دیگران ارتباط برقرار کنید. باید دهانتان را باز کرده و با آنها صحبت کنید. باید به آدم‌ها بگویید که به چه فکر می‌کنید، به همین سادگی!
  7. زود تصمیم بگیرید و زود وارد عمل شوید. اگر شما وارد عمل نشوید یا فرصت‌های جدید را امتحان نکنید، یک نفر دیگر اینکار را خواهد کرد. با نشستن و فکر کردن درمورد آن نمی‌توانید چیزی را تغییر دهید یا پیشرفت کنید. یادتان باشد، بین اینکه بدانید چطور کاری را انجام دهید و واقعاً آن را انجام دهید تفاوت زیادی وجود دارد. علم بدون عمل بی‌فایده است.
  8. تغییر را قبول کرده و در آغوش بکشید. یک موقعیت بد باشد یا خوب، تغییر می‌کند. روی این می‌توانید حساب کنید. پس تغییر را در آغوش بکشید و بدانید که تغییر به دلیلی رخ می‌دهد. شاید همیشه اول کار ساده و واضح نباشد اما در آخر ارزشش را خواهد داشت.
  9. درمورد اینکه دیگران درموردتان چه فکری می‌کنند نگران نباشید. در اکثر مواقع اینکه بقیه چه فکری درمورد شما می‌کنند اهمیتی ندارد. وقتی من 18 سالم بود، نظر همکلاسی هایم تاثیر زیادی در تصمیماتم داشت. و گاهی اوقات آنها من را از ایده‌ ها و اهدافی که شدیداً باورشان داشتم، دور می‌کردند. الان می‌فهمم این روش زندگی واقعاً احمقانه بود مخصوصاً وقتی می‌فهمم که تقریباً همه این افراد که ایده ‌هایشان برایم خیلی مهم بود دیگر بخشی از زندگی من نیستند. به جز وقتی که می‌خواهید یک تاثیر اولیه عمیق روی کسی بگذارید (مثلاً در یک مصاحبه شغلی، اولین قرار ملاقات اولیه و از این قبیل)، اجازه ندهید ایده ‌های دیگران سر راهتان قرار گیرد. اینکه آنها چه فکر می‌کنند و درموردتان چه می‌گویند اصلاً اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که خودتان درمورد خود چه فکر می‌کنید.
  10. همیشه با خودتان و دیگران صادق باشید. صادق زندگی کردن باعث آرامش فکر است و آرامش‌ فکر واقعاً ‌قیمتی.
  11. در دانشگاه با آدم‌های زیادی درمورد کارتان حرف بزنید. رئیس‌ها، همکاران، پروفسورها و اساتید دانشگاه، همکلاسی‌ها، بقیه دانشجویان خارج از دایره اجتماعی شما، استادیارها، دوستان دوستانتان، همه! اما چرا؟ این یعنی شبکه ‌سازی حرفه‌ای. من از وقتی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم، برای سه کارفرما کار کرده‌ام اما فقط با کارفرمای اول مصاحبه کردم. دو نفر بعدی قبل از اینکه حتی یک مصاحبه رسمی انجام دهم، بنابر توصیه یک مدیر (کسی که چندین سال شبکه حرفه ‌ای من بود) به من کار پیشنهاد کردند. وقتی کارفرماها می‌خواهند کسی را استخدام کنند، اولین کاری که می‌کنند این است که از کسانیکه می‌شناسند می‌پرسند که کسی را می‌شناسند که به درد آن مقام بخورد یا نه. اگر این شبکه حرفه‌ای را زود بسازید، خودتان را خوب جا خواهید انداخت. به مرور زمان، با افراد جدیدی در شبکه حرفه‌ ایتان آشنا می‌شوید و حرف می‌زنید و این افراد فرصت‌های تازه‌ای در اختیارتان قرار خواهند داد.
  12. هر روز حداقل 10 دقیقه در سکوت بنشینید. از این زمان برای فکر کردن، نقشه کشیدن، برنامه ریختن و خیالپردازی استفاده کنید. تفکر خلاق در سکوت و تنهایی اتفاق می‌افتد. در سکوت می توانید افکارتان را بشنوید، به عمق وجودتان دست پیدا کنید و روی قدم منطقی بعدی زندگیتان تمرکز کنید.
  13. زیاد سوال بپرسید. بزرگترین ماجراجویی ممکن، توانایی سوال کردن است. گاهی ‌اوقات در این فرایند، خودِ جستجو مهم‌تر از پاسخ‌هاست. پاسخ‌ها از دیگران، از جهان علم و تاریخ و از بینش و خرد عمیق درون خودتان سرچشمه می‌گیرند. این پاسخ‌ها اگر نتوانید سوالات درست را بپرسید هیچ‌وقت به ظاهر نمی‌آیند. درنتیجه، عمل ساده سوال کردن و پرسیدن سوالات درست، پاسخ اصلی است.
  14. منابعی که در اختیار دارید را کاوش کنید. آدم‌های سالم وقتی یک فرد علیل را می‌بیند که نشانه ‌هایی از شادی احساسی بروز می‌دهد، تعجب می‌کنند. چطور کسی که چنین وضعیت فیزیکی محدودی دارد می‌تواند اینقدر شاد باشد؟ پاسخ در این است که چطور از منابعی که در اختیار دارند استفاده می‌کنند. استیو واندر نمی‌توانست ببیند، به همین دلیل از حس شنوایی خود برای موسیقی استفاده کرد و الان 25 جایزه بین ‌المللی از آنِ اوست.
  15. پایین ‌تر از سطح معیشتتان زندگی کنید. یک زندگی راحت داشته باشید، نه یک زندگی تظاهری. برای تحت ‌تاثیر قرار دادن دیگران خرج اضافی نکنید. طوری زندگی نکنید که خودتان را گول بزنید که ثروت با اموال مادی سنجیده می‌شود. پولتان را عاقلانه مدیریت کنید تا پولتان شما را مدیریت نکند.
  16. به دیگران احترام بگذارید و به آن‌ها حسی خوب منتقل کنید. در زندگی و کار، اینکه چقدر حرف می‌زنید مهم نیست، اینکه چطور باعث می‌شوید دیگران شاد شوند اهمیت دارد. به بزرگترها و کوچکترهایتان و همه آدم‌هایی که شایسته احترامند احترام بگذارید. با همه با همان سطح احترامی که با پدربزرگتان برخورد می‌کنید و با همان میزان صبری که برای برادر کوچکترتان صرف می‌کنید رفتار کنید.
  17. در هر کاری بهترین باشید. اگر قرار نیست کاری را درست انجام دهید اصلاً چه دلیلی دارد آن را انجام دهید. در کار و در تفریحاتتان بهترین باشید. برای خودتان یک اعتبار ایجاد کنید، اعتبار انجام فوق ‌العاده هر کار.
  18. کسی باشید که برای آن زاده شده‌اید. باید از قلبتان پیروی کنید و کسی شوید که قرار بوده بشوید. بعضی از ما زاده شده‌اید که موسیقیدان شویم. بعضی از ما شاعر به دنیا آمده‌ایم و بعضی دیگر به دنیا آمده‌ایم که تجارت کنیم. هرکاری که تصمیم می‌گیرید دنبال کنید را باید در همه نسوخ بدنتان حس کنید. زندگیتان برای برآوردن آمال و آرزوهای دیگران تلف نکنید.

اما از اینها گذشته، هرکجا که توانستید بخندید، هرکجا که باید عذرخواهی کنید و چیزی را که نمی‌توانید تغییرش دهید، رها کنید. زندگی کوتاه اما اعجاب‌انگیز است. از آن لذت ببرید.

 

کاش وقتی هجده سالم بود کسی این مسائل را به من میگفت!
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کاری کنید که همسرتان احساس خاص بودن کند


کاری کنید که همسرتان احساس خاص بودن کند

همه خانم ها دوست دارند احساس کنند که برای همسرشان خاص هستند. چطور می‌توانید به زنی که در زندگی‌تان است نشان دهید که برایتان خاص است؟ هیچ چیز به اندازه وقتی که با همسرتان مثل یک پرنسس رفتار می‌کنید، او را تحت‌تاثیر قرار نمی‌دهد.

قسمت ۱: تحسینش کنید

۱. تعریف و تمجید‌هایتان را متعادل کنید. خانم ها عاشق این هستند که کسی از آنها تعریف کند. این کار به آنها نشان می‌دهد که واقعاً حواستان به او هست و باعث می‌شود احساس خوبی نسبت به خود پیدا کنند. هم از ظاهر و هم شخصیت او تعریف کنید و آنوقت تصور خواهد کرد که به چشم شما ایدآل‌ترین زن است. اما سعی کنید برای تحسین‌هایتان از کلمات کلی و عمومی یا کلماتی مثل «سکسی» استفاده نکنید. همچنین هیچوقت بیش از اندازه از خانمی تعریف نکنید چون باعث می‌شود تصور کند که در ازای مهربانی‌تان دنبال چیزی از او هستید.

به او بگویید که «زیبا»، «خوشگل» و «جذاب» است. این کلمات بسیار بیشتر به دل می‌نشینند و احساس بیشتری پشتشان است.

از جنبه‌های مختلف شخصیت او هم تعریف کنید. خانم ها دوست دارند هم از بیرون و هم از درون زیبا باشند. تحسین‌های واقعی درمورد شخصیت‌شان باعث می‌شود بفهمد که بخاطر عمق وجودش هم او را دوست دارید. می‌توانید از جملاتی مثل اینها استفاده کنید:

- «هر وقت تنها هستیم یادم میندازی که چقدر حتی هیچ کاری نکردن کنار همدیگه میتونه لذتبخش باشه.»

- «تو به همان اندازه که ظاهر زیبایی داری، باطنت هم زیباست.»

- «تو باعث میشی سعی کنم هر روز آدم بهتری نسبت به روز قبل باشم.»

- «وقتی بهت نگاه می‌کنم، واقعاً می‌فهمم که داشتن راحتی و امنیت کنار یک نفر چه حسی می‌تونه داشته باشه.»

۲. او را خوب، صادقانه و خاص تحسین کنید. خیلی خوب است که چند عبارت تعریفی داشته باشید و هرازگاهی با آنها تحسینش کنید اما خیلی هم خوب است که یک چیز خیلی خاص درمورد او را انتخاب کرده و متوجهش کنید که چقدر آن ویژگی او را دوست دارید.

ممکن است فریفته چشمانش باشید. به او بگویید که چشمانش شما را یاد چه می‌اندازد: «لباست باعث میشه رنگ چشمات بیشتر خودشو نشون بده. تضاد فوق‌العاده‌ای دارن.»

ممکن است حالت موهایش دور قاب صورتش را دوست داشته باشید: «موهات مثل ابریشمه. کنار چشم‌ها و لب‌هات فوق‌العاده به نظر میرسه.»

شاید هم اسیر خنده‌هایش باشید: «هیچکس قشنگ‌تر از تو نمی‌خنده. واقعاً خنده‌هات حالمو خوب میکنه.»

و آخر اینکه، شاید دوست داشته باشید چیزی درمورد بخشندگی‌اش بگویید. زن‌ها ذاتاً مادر به دنیا می‌آیند. اگر می خواهید چیزی درمورد مهربانی یا بخشندگی‌اش بگویید: «تو به من یاد دادی که مهربون بودن یعنی چی. امیدوارم منم بتونم به همون اندازه برای تو مهربون باشم.»

۳. محبتی غیرقابل پیش‌بینی به او نشان دهید. اینکه وقتی زنی انتظارش را دارد، درست تحسینش کنید خیلی خوب است اما وقتی که انتظار ندارد درست تحسینش کنید بسیار بهتر است. وقتی کنار هم هستید زمانی را برای فکر کردن به اینکه چرا دوستش دارید، به او احترام می‌گذارید و تحسینش می‌کنید، اختصاص دهید.

وقتی همسرتان انتظار ندارد، دستتان را دورش بیندازید، آرام فشارش دهید، گونه‌ یا پیشانی‌اش را ببوسید و جمله‌ای از ته قلبتان درمورد احساستان به او بگویید. وقتی این جمله را می‌گویید، به چشم‌هایش نگاه کنید. خواهید دید که مثل یک تکه یخ در بغلتان ذوب می‌شود.

به او بگویید که اولین اولویتتان است و برای شاد بودنش هر کاری از دستتان برمی‌آید انجام می‌دهید. البته نباید فقط این را به زبان بیاورید، برای انجام دادنش هم باید آماده باشید. اگر حرف و عملتان یکی نباشد، به شما احترام نخواهد گذاشت.

وقتی انتظارش را ندارد به او پیام‌های محبت‌آمیز بفرستید یا به او زنگ بزنید. این باعث می‌شود بفهمد که در فکرتان هست. ازجلمه پیام‌های غیرقابل پیش‌بینی که می‌توانید برایش بفرستید:

- «دلم برات تنگ شده، داشتم بهت فکر می‌کردم…»

- چیزی که بینمون هست رو خیلی دوست دارم…»

- «کاش میشد الان می‌تونستم ببوسمت…»

قسمت ۲: نشانش دهید که برایتان مهم است

۱. با همسرتان به مکان‌های جالب بروید. با او به پارک بروید، وقتی خرید می‌رود همراهی‌اش کنید، او را به ساحل ببرید، … جاهای زیادی هست که بتوانید با او خوش بگذرانید.

با هم کارهای جالب و مهیج انجام دهید. این دو فایده دارد: اول اینکه به او نشان می‌دهد که می‌خواهید در مسیر زندگی‌تان همراهتان باشد؛ دوم اینکه این اکتشافات به هر دو شما کمک می‌کند با ترشح هورمون شادی‌آور اکسی‌توسین، پیوندی عمیق‌تر برقرار کنید.

با شرکت کردن در کارهایی که دوست دارد، به او نشان دهید که برایتان مهم است. حتی اگر جایی باشد که احساس می‌کنید خسته‌کننده است، با او بروید. اینکار به او نشان می‌دهد که نسبت به نیازهای او بی‌تفاوت نیستید. حتی اگر از انجام آن کارها لذت نمی‌برید، سعی کنید طوری وانمود کنید که خلاف آن است. مطمئن باشید که قدر محلت و تلاشتان را می‌داند.

۲. به او نشان دهید که چقدر از اینکه در مکان‌های عمومی کنارتان است احساس غرور می‌کنید. محبتتان را فقط برای وقت‌های تنهایی نگه ندارید. احساستان نسبت به او را به همه دنیا نشان دهید. اینکار باعث می‌شود احساس کند که شما را به مردی خوشبخت تبدیل کرده است. وقتی در جمع هستید، گونه‌اش را ببوسید و دستانش را ماساژ دهید. وقتی می‌خواهید به دوستانتان معرفی‌اش کنید. او را به خودتان نزدیک کنید.

اگر زیاد از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کند، رابطه‌تان را در این رسانه‌ها علنی کنید. عکس‌های دونفره از خودتان بگذارید، او را در مکان‌های مختلف تگ کنید، وضعیت تاهل‌تان را تغییر دهید. به او نشان دهید که در این رسانه‌ها هم به او متعهد هستید و از اینکه او همراهتان است افتخار می‌کنید. اما اگر خودش میلی به این کار نداشته باشد، این کار شما موجب ناراحتی‌اش خواهد شد.

اگر نامزدتان است، از اینکه او را به این نام به دیگران معرفی کنید نترسید. اگر بخواهید فقط با به زبان آوردن اسمش، او را به دیگران معرفی کنید، شاید کمی ناراحتش کند. اگر هنوز برایتان مشخص نشده که نامزد هستید یا دوستانی عادی، همان معرفی با اسم کافی خواهد بود.

وقتی دیگران از کنارتان رد می‌شوند، دستش را ول نکنید. اگر دستش را نگیرید ممکن است احساس کند از اینکه با او هستید احساس خجالت می‌کنید یا اینکه می‌خواهید نظر دختر دیگری را جلب کنید. مخصوصاً در مواقعی که خانم دیگری اطرافتان است، سعی کنید به او نشان دهید که فقط به او توجه دارید.

برای تولد یا سالگردتان کار خاص و جالبی در مکان‌های عمومی برایش انجام دهید. برای تولدش کیک بخرید یا برای سالگرد ازدواجتان به او کارت‌تبریک بدهید. برایش یک کار را در زمان دونفره‌تان و یک کار در ملاء‌عام انجام دهید.

۳. با او حرف بزنید و شخصیتش را کشف کنید. نفوذ بیشتر به درونش و فهمیدن علایقش، قدمی بزرگ است که کمک می‌کند احساس خاص بودن برایتان کند. خیلی از مردها به خودشان زحمت نمی‌دهند که به دختری نزدیک شوند چون فقط می‌خواهند یک رابطه فیزیکی داشته باشند. شما از آندسته مردهایی نباشید که اطلاعات زیادی درمورد نامزد خود ندارد یا فراموش می‌کند که نامزدش چه دوست دارد و چه دوست ندارد.

درمورد سرگرمی‌هایش سوال کنید و ببینید به چه چیزهایی علاقه دارد. هر کسی به چیزی علاقه دارد، حتی اگر در عمق وجودش باشد و هنوز کشف نشده باشد. بفهمید که دوست دارد چه کاری را بیشتر انجام دهد. سعی کنید آن را درک کرده و شما هم به آن علاقه‌مند شوید.

زیاد سوال بپرسید. درمورد کودکی‌اش بپرسید، پدرومادرش، خواهر و برادرانش، اهدافش، ترس‌هایش و اشتیاقاتش. هرچه بیشتر درمورد او بدانید، وقتی ناراحت است، بهتر می‌توانید به او آرامش دهید، وقتی احساس ناامیدی می‌کند به او انگیزه دهید یا وقتی استرس دارد آرامش کنید.

گوش دادن را تمرین کنید. هر چه که می‌گوید، گوش دهید، با او تحلیل کنید و نظری آگاهانه درمورد آن بدهید. اگر نظری ندارید، می‌توانید همین را به او بگویید و البته مطمئنش کنید که در هر شرایطی کنارش هستید.

۴. صبور باشید. گاهی ممکن است باعث شود فکر کنید که چه می‌کنید، احمقانه است؟ این نرمال نیست. خوب، شما به یک نرمال جدید عادت می‌کنید و مجبورتان می‌کند که صبور باشید. مطمئن باشید که از شما تشکر خواهد کرد.

اگر دیر می‌رسد یا چیزی را فراموش می‌کند، صبورانه منتظرش بمانید. سعی کنید درک کنید. کاری نکنید احساس عذاب‌وجدان کند، مخصوصاً اگر اولین کلمه‌ای که به زبان می‌آورد «عذر می‌خوام» باشد. کسی چه می‌داند، ممکن است یک روز اوضاع برعکس شود و او منتظر شما بماند.

بگذارید در بحث برنده او باشد. گاهی اوقات بهتر است بگذارید او بحث را ببرد. روی حرف خودتان بایستید اما باید یاد بگیرید که چه زمان عقب کشیده و بگذارید او برنده شود. در طولانی مدت عوضش را خواهید دید.

به انتقادهایش گوش دهید. هیچکش دوست ندارد از او انتقاد شود اما اگر می‌خواهید در رابطه‌تان موفق باشید باید مصالحه کردن را یاد بگیرید. پس چیزی که می‌گوید را قلباً بپذیرید، روی چیزهایی که به نظر قابل اصلاح هستند کار کنید و به او نشان دهید که می‌خواهید جوری باشید که او دوست دارد.

قسمت ۳: برایش بیشتر تلاش کنید

۱. وقتی به شما نیاز دارد، کنارش باشید. اگر پرنسس‌تان دچار پریشانی و گرفتاری شده است، باید در مواقعی که به شما نیاز دارد کنارش باشید. این گرفتاری هرچه که باشد، کنارش بمانید تا به او نشان دهید که یکی از بزرگترین هدف‌های زندگی‌تان تامین امنیت اوست.

اگر ناراحت است، از او بپرسید برای بهتر کردن حالش چه کار می‌توانید بکنید. فقط یکجا ننشینید و تاسف بخورید. خانم ها مردهایی را می‌خواهند که بتوانند در زمان ناراحتی شادشان کنند. برای بهتر کردن روحیه‌اش هر کاری از دستتان برمی‌آید انجام دهید.

وقتی لازمتان دارد، کنارش باشید. اگر کسی اذیتش کرده است، به او گفته‌ است «زشت» یا تهدیدش کرده است، برای محافظت از او کنارش باشید. فرد مزاحم را متوجه کنید که اجازع این اذیت و آزار را به او نخواهید داد. دعوا شروع نکنید ولی اجازه هم ندهید افراد دیگر موجب آزار همسرتان شوند.

تحت هر شرایطی در زندگی‌تان کنارش باشید. مطمئنش کنید که برای محافظت از او کنارش هستید. خانم ها دوست دارند مطمئن باشند که اگر اتفاقی بیفتد، نیازی نیست نگران باشند.

۲. با او رمانتیک باشید. شاید فکر کنید از آن دسته مردهای رمانتیک نیستید، اما باید حداقل‌ها را درمورد رفتار رمانتیک با زن‌ها بدانید: رمانتیک درست مثل فیلم‌ها.

بفهمید چه گلی دوست دارد و یک شاخه از آن گل برایش بفرستید. وقتی با هم بیرون هستید، خیلی ساده از او سوال کنید که چه گلی دوست دارد و آن را یادداشت کنید. یادتان باشد که گل‌های مختلف معانی مختلفی دارند: مثلاً گل رز قرمز نشانه عشق و رز سفید نشانه دوستی است.

با یک قرار ملاقات عاشقانه غافلگیرش کنید. همین واقعیت ساده که برای غافلگیر کردنش تلاش کرده‌اید کافی است. نیازی نیست آن قرار ملاقات عاشقانه رویایی باشد، از او بخواهید که جایی هم را ببینید یا خودتان دنبالش بروید. تظاهر کنید که قرار است کاری کاملاً عاری و روزمره انجام دهید و بعد با یک قرار عاشقانه خاص سورپرازش کنید: مثل سینما، پیک‌نیک یا شامی عالی در یک رستوران شیک. با این کار حتماً بغلتان خواهد پرید و عاشقانه به چشم‌هایتان نگاه خواهد کرد.

برایش چیزی درست کنید. خیلی فکر خوبی است که نشانه‌ای از عشق خودتان را به او بدهید، مثل کارت، جواهر یا گل ولی اگر بخواهید برای این نشانه عشق کمی بیشتر خودتان را به زحمت بیندازید چطور؟ می‌توانید با دستان خودتان چیزی برایش درست کنید. هرچه این چیز شخصی‌تر باشد و انرژی بیشتری رویش بگذارید، بهتر خواهد بود.

- یک ژورنال عاشقانه از رابطه‌تان درست کنید. یک دفتر زیبا بخرید. داخل آن درمورد اولین روزی که او را دیدید، همه قرارملاقات‌های اول و احساسی که نسبت به او داشتید بنویسید. می‌توانید از عکس‌ها و یادگاری‌های دیگر هم داخل آن بچسبانید. از او بخواهید که او در دفتر هر چه دوست دارد بنویسد.

- کلاژی از همه یادگاری‌هایی که با هم داشته‌اید، درست کنید. بروشورها، بلیط‌ها، فیش‌ها و عکس‌هایی که با هم داشته‌اید را کنار هم در یک پوستر زیبا بچسبانید و به او تقدیم کنید.

- ویدئویی از خودتان درست کنید. لازم نیست این ویدیو خیلی حرفه‌ای باشد. یک ویدیوی ساده هم عالی است. به او بگویید که چه حسی به او دارید، عاشق چه چیزهایی در او هستید، اولین باری که او را دیدید، چه حسی داشتید و … همه اینها را با یک موزیک خوب همراه کنید و به او بدهید.

برای والدینش کاری انجام دهید. ممکن است مادرش نیاز داشته باشد کسی در جا به‌جایی وسایل، رساندن او به جایی و کارهایی از این قبیل کمک کند. اگر این شما باشید که به او کمک می‌کنید، همسرتان را از هر چیزی شادتر خواهد کرد.

۳. همان کارهای کوچک را برایش انجام دهید. برای برداشتن قدم برای کسی که دوست دارید نیازی نیست حتماً کارهای باشکوه و پرخرجی که در فیلم‌ها می‌بینید را انجام دهید. گاهی اوقات خیلی کارهای کوچک به همان اندازه او را خوشحال خواهد کرد.

برایش آوازهای عاشقانه بخوانید، حتی اگر صدایتان افتضاح است. آهنگی برای خودتان داشته باشید. حتی اگر آن را افتضاح بخوانید، باز می‌تواند فرصتی برای خندیدن هر دو شما باشد.

کلی عکس با او بگیرید. وقتی شما را ببیند که کنارش ایستاده‌اید و لبخند می‌زنید، قلباً خوشحالش خواهد کرد.

راه‌هایی برای فرستادن یادداشت‌ها و نشانه‌های کوچکی برای تجربه‌هایی که با هم داشته‌اید پیدا کنید. یک یادداشت ساده با دست‌خط خودتان برایش ارزش زیادی خواهد داشت.

۴. بخاطر چیزی که هست و اعتقاداتش دوستش داشته باشید چون احتمال اینکه تغییرشان دهد بسیار ضعیف است. گفتنش آسان و انجام دادنش سخت است اما واقعیت دارد: او را برای همان که هست دوست داشته باشد، باوجود نقص‌ها و شکست‌هایش، چون او هم شما را همانطور دوست دارد.

او را ببخشید. اشتباه می‌کند؟ خوب که چه؟ همه اشتباه می‌کنند اما اگر از این اشتباهات برگردد به شما نشان می‌دهد که واقعاً کیست. اگر عذرخواهی کرد، با شما صادق و قلباً متاسف است، سعی کنید او را ببخشید. او هم همین کار را برای شما خواهد کرد.

به او احترام بگذارید. وقتی دور و برتان نیست حرف‌های بد به او نزنید. مثل یک نجیب‌زاده با او رفتار کنید. به وقت، تلاش و اعتقاداتش احترام بگذارید. با این روش اعتماد او را خیلی زود به دست خواهید آورد.

با دوستانش کنار بیایید، حتی اگر از آنها خوشتان نمی‌آید. دوستانش نقش مهمی در زندگی او دارند و دوست دارد بتوانید با آنها کنار بیایید.

برای نزدیک شدن به خانواده‌اش تلاش کنید. خانواده‌اش هسته اصلی شادی و خوشبختی او هستند. اگر رابطه خوبی با خانواده‌اش دارد، شما هم سعی کنید با احترام تمام به خانواده‌اش نزدیک شوید.

 

نکات

- همیشه با او ارتباط چشمی برقرار کنید.

- خوب وقت بگذارید، وقتی با او هستید برای رفتن عجله نکنید.

- همیشه به او نشاند هید که چه حسی نسبت به او دارید چون باعث می‌شود احساس کند که او را می‌خواهید.

- جلو او درمورد خانم های دیگر حرف نزنید چون باعث می‌شود تصور کند دوستش ندارید و حسادت خواهد کرد.

- همیشه به پیام‌ها، ایمیل‌ها و تماس‌هایش جواب دهید.

- همیشه بگویید که چقدر دوستش دارید. همین که وقتی به شما نیاز دارد کنارش باشید به او نشان خواهد داد که واقعاً دوستش دارید!

- از او دربرابر هر چیزی که ممکن است به او آسیب بزند، محافظت کنید.

- به حرف‌هایش بادقت گوش دهید.

- اول ۱۲ شاخه از گل مورد علاقه‌اش و یک بسته شکلات بخرید، بعد صبر کنید تا از خانه خارج شود، یادداشتی بنویسید که می‌خواهید چیزی نشانش دهید و آن را جایی بگذارید که وقتی در خانه را باز می‌کند ببیند. دقت کنید که در یادداشت اول درست نشان دهید که یادداشت دوم را کجا می‌تواند پیدا کند. کنار هر یکی از یادداشت‌های یکی از ۱۲ شاخه گل را بگذارید. این کار را ادامه دهید تا به یادداشت یازدهمی می‌رسید. دقت کنید که علامت دادن‌ها خیلی برایش سخت نباشد. در یادداشت یازدهم بنویسید که دوباره به سمت در ورودی برگردد و پشت در با آخرین شاخه گل و شکلات منتظرش بایستید. به محض اینکه در را برایتان باز کرد ببوسیدش و بدون اینکه حرفی بزنید، یادداشتی که در آن نوشته‌اید چه اندازه برایتان مهم است و چقدر دوستش دارید را به او بدهید. بعد از اینکه یادداشت را خواند، گل و شکلات را به او بدهید. این کار برای مناسبت‌های خاص عالی است.

- اگر گفت این اندازه وابستگی و با هم بودن را دوست ندارد، عقب بکشید. او ارزش انتظارتان را دارد و وقتی برگردد مطمئناً قدرتان را بیشتر می‌داند.

- هشدار. اگر کارهایی که گفتیم را بیش از اندازه انجام دهید، در ذهنش فردی آویزان خواهید آمد. این جذابیتتان برای او را از بین خواهد برد.

- حتی درمورد موضوعات کوچک، با هم حرف بزنید.

- برای تحسین کردنش از جملاتی اینچنینی استفاده کنید: «خدا با ساختن تو به همه عالم پز داد!»

 

کاری کنید که همسرتان احساس خاص بودن کند
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کاربری کامپیوتر خود را بهبود بخشید


کاربری کامپیوتر خود را بهبود بخشید

تلف کردن وقتتان به بازی کردن با کامپیوتر واقعاً شایسته ی شما نیست، اما آیا به این دلیل این کار را می کنید که به اندازه ی کافی اطلاعات از کامپیوتر ندارید و نمی توانید کار موثری با آن انجام دهید؟

در اینجا به کاربری های مفیدی از کامپیوتر اشاره می کنیم که با آنها می توانید اطلاعات کاری خود و سرعت عملتان را بالا ببرید و تاثیر خوبی روی همکاران، ارباب رجوع و رئیستان بگذارید.



نیازهایتان را مطرح کنید


از نرم افزار و سخت افزار قابل اطمینان استفاده کنید
از یک کامپیوتر با سرعت و حافظه ی بالا و یک پردازشگر خوب مثل پنتیوم 4 استفاده کنید. کانکشن اینترنتتان را پرسرعت انتخاب کنید، ترجیحاً DSL یا حتی پرسرعت تر. یک برنامه ی آنتی ویروس خوب روی سیستمتان نصب کرده تا از خراب شدن فایل هایتان در امان باشید.


از آپدیت های خودکار استفاده کنید
این مربوط به بروز کردن و ارتقاء ویروس های شناخته شده سیستم، برنامه های مختلف و سیستم عملیاتی کامپیوترتان می باشد.


درمورد مسائل ایمنی و حفاظتی سیستمتان هوشیار باشید
از باز کردن ایمیل های مشکوک و ناشناخته جداً پرهیز کنید، چون ممکن است از این طریق ویروس وارد سیستمتان شود. از کلمه ی رمز خوبی استفاده کنید تا هیچ کس نتواند آن را حدس بزند. مرتباً کامپیوترتان را تست کنید تا از آسیب های امنیتی آن اطلاع یابید.


به کارهایتان نظم دهید

صفحه ی دِسکتاپ و فایل هایتان را مرتب کنید
آیکن های روی صفحه ی دسکتاپ را نوعی واضح انتخاب کنید. میتوانید همه ی شُرت کات ها را در سمت راست و فایل های کاربردی خود را در سمت چپ دسکتاپ نگاه دارید. اگر در آنِ واحد روی چندین پروژه کار می کنید، برای هر کدام فایل های جداگانه درست کرده و اسم دقیق روی آن بگذارید تا با هم اشتباه نشوند.


شُرت کات درست کنید
با درست کردن شُرت کات می توانید در وقت صرفه جویی کنید. اگر سایت هایی هست که مرتباً از آنها دیدن می گنید، می توانید آن را در قسمت سایت های برگزیده ذخیره کنید تا راحت تر و سریعتر به آنها دسترسی پیدا کنید.


ایمیلتان را مرتب کنید
هرگونه پیام و ایمیل قدیمی و بی استفاده را پاک کنید. پیام های ارسالی را به ترتیب تاریخ دریافت مرتب کرده تا دیگر لازم نباشد برای پیدا کردن یک پیام وقتتان را با گشتن پیام های قدیمی تلف کنید. کار دیگری که می توانید انجام دهید این است که پیام های مهم را روی سیستمتان در فایل های جداگانه ذخیره کنید تا راحت تر به آنها دسترسی پیدا کنید و پس از تکمیل پروژه می توانید آنها را پاک کنید.




مطلع باشید

از گشت و گذارهای بیهوده در اینترنت پرهیز کنید
به جای اینکه بیهوده برای یافتن اطلاعاتی مشغول گشتن شوید، RSS را روی سیستمتان دانلود کرده و منابع متداول خود را به آنها متصل کنید. یا اینکه از موتورهای جستجو مثل گوگل استفاده کنید.



بگذارید اطلاعات به سمت شما بیاید
می توانید در خبرنامه سایتهای خبری عضو شده تا از مهمترین خبرهای روز جهان باخبر شوید.


بازده کاری خود را بالا ببرید


از برنامه های ماکرو استفاده کنید
با کمی نظم دادن به کارها و پاک کردن اطلاعات قدیمی و اضافی، خواهید دید که اسپریدشیت برنامه ی راه اندازی پارسال، امسال هم باز برایتان کار خواهد کرد.


از تمپلیت استفاده کنید
نوشتن یک نامه ی یکسان به چند نفر با موضوعی یکسان؟ می توانید برای نامه ها، گزارشات و ایمیل های تکراری تمپلیت درست کرده و هربار فقط عمل کپی-پیست انجام دهید. هربار می توانید مطالب دیگری نیز به همان متن قبلی اظافه کنید.


از موضوع خارج نشوید
مکاتبات ایمیلتان کوتاه و مختصر باشد. لزومی ندارد که ایمیل حتماً بلند باشد. اگر لازم است که اطلاعات زیادی را منتقل کنید، می توانید آن را به ایمیل الصاق کنید. از موضوع خارج نشوید. اگر سه موضوع یا سوال دارید، بهتر است که سه ایمیل مجزا بفرستید.


اطلاعات مهم را با خود حمل کنید
فایل ها و اطلاعات مهم را می توانید به صورت الکترونیک با خود جابه جا کنید. آنها را روی حافظه ی USB یا CD ضبط کنید. از PDA تان به درستی استفاده کنید. قسمت دستورالعمل آن را مطالعه کنید تا از کارکرد برنامه های آن بیشتر مطلع شوید.


تکنولوژی زندگی را راحت تر کرده است
مردم انتظار دارند که تا دکمه ی اینتر را فشار می دهند اطلاعات را دریافت کنند. اتوماتیک بودن چیزها، سرعت انجام کار را به طریقی مصنوعی بالا برده است. مدیریت زمان البته بسیار مهم است و شما می توانید عملکرد و بازده کارییتان را با استفاده ی بهینه از تکنولوژی بیشتر کنید.

با بالا بردن کاربری کامپیوترتان می توانید امور شغلی خود را بهتر و دقیق تر انجام داده و انتظارات رئیستان را برآورده کنید.

کاربری کامپیوتر خود را بهبود بخشید
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کار گروهی – نحوه ی افزایش حس همکاری


کار گروهی – نحوه ی افزایش حس همکاری

اگر از افراد شاغل بخواهید تا نظرشان را در مورد کار گروهی اظهار کنند، مطمئناً اکثریت قریب به اتفاق آنها طرفدار این رویه هستند که با کار گروهی کیفیت و موفقیت پروژه تا چند برابر افزایش پیدا خواهد کرد. شاید خواندن و یا صرفاً صحبت کردن در مورد مطلب فوق ساده باشد، اما عملی کردن آن کاری است بس دشوار که تلاش و ممارست فراوانی را طلب می کند. نباید از این مهم غافل شد که همه ی افرادی که در یک گروه قرار می گیرند و در کنار هم مشغول به کار و فعالیت می شوند، دارای استیل، نگرش، و معیارهای فردی مخصوص به خودشان هستند و از این گذشته وجدان کاری منحصر بفرد خودشان را نیز دارند. اگر شما عضوی از یک تیم، سرپرست یک بخش، مدیر و یا رهبر گروه خاصی هستید، ما به شما پیشنهاد می کنیم که نگاه دقیقی به نکاتی که در این مقاله به آن می پردازیم، داشته باشید. با توجه به مطالب ذیل این توانایی را پیدا می کنید تا حس همکاری بیشتری را در میان اعضای گروه ایجاد کنید و آنها را مشتاق کنید که فعالانه به پیشبرد اهداف تیمی اهتمام ورزند.


متوقف کردن سرزنش


معمولاً زمانیکه کارها گره می خورند، افراد تیم درصدد آن بر می آیند که مقصر اصلی را پیدا کرده و به سرزنش او بپردازند. شما به عنوان یکی از اعضای تیم می توانید دو عکس العمل متفاوت از خود نشان دهید و این دور تسلسل را متوقف نمایید. ابتدا باید از کاربرد واژگان و عبارات تحقیر آمیز و سرزنش کننده به شدت خودداری کنید. به جای اینکه دنبال پیدا کردن مقصر باشید و همواره انگشت تحقیر خود را به سوی همکارانتان نشانه بروید، به دنبال یافتن راه های برای از میان برداشتن مشکل باشید. به این موضوع فکر کنید که با انجام چه تغییراتی می توانید از وقوع مجدد مشکلات مشابه جلوگیری بعمل آورید. علاوه بر این اگر احساس کردید که اعضای دیگر تیم در حال تحقیر فرد مورد نظر هستند، مداخله کرده و سعی کنید موضوع بحث را به سمت یافتن راه حلی سازنده سوق دهید. به عنوان مثال می توانید از عباراتی شبیه به این مورد استفاده کنید: "شاید با تلاش برای جلوگیری از وقوع مجدد این مشکل، حداقل بتوانیم در وقتمان صرفه جویی کنیم، خوب چه کاری باید انجام دهیم که این اتفاق مجدداً تکرار نشود؟"


تمرکز بر روی حال و آینده


این امر هم به نوعی با مورد قبلی در ارتباط است. سعی کنید در گذشته زندگی نکنید. البته از تجربیاتی که در گذشته بدست آورده اید استفاده کنید (هم موفقیت ها و هم شکست های تیمی) تا به کل گروه کمک کنید که مسیر درست حرکت را پیدا کرده و از طریق آن به موفقیت دست پیدا کند. شما نمی توانید گذشته را عوض کنید، فقط می توانید از آن درس بگیرید و در آینده از تجربیاتی که دارید به نحو احسنت استفاده نمایید.


کنار گذاشتن حرف های پشت پرده


صحبت کردن در مورد یکی از اعضای گروه، به صورت پنهانی با یکی دیگر از افراد گروه کار درستی نیست به ویژه اگر در حین مکالمه طرفین به سرزنش همکار خود بپردازند. شاید گاهی اوقات از همکاران خود دلگیر شوید و بخواهید با کسی درد دل کنید. در این حالت بهتر است حرف های خود را با کسی در میان بگذارید که جزئی از تیم کاری شما نباشد.


حس مسئولیت پذیری فردی


مسئولیت کارهایی را که انجام می دهید و نتایجی که ممکن است متعاقب آنها پدید آید را به عهده بگیرید؛ اما در نظر داشته باشید که شما مسئول طرز برخورد هم تیمی های خود نیستید. اگر بخواهید مسئولیت کارهای دیگران را هم به عهده بگیرید، ممکن است کارهای آنها توجیه ناپذیر باشند و با این کار خودتان را نیز به دردسر بیندازید؛ حتی ممکن است به این نتیجه برسید که باید برخی از خصوصیات ویژه ی همکارتان را تغییر دهید که البته این کار چندان عملی نخواهد بود.


نهایتاً باید بگویم که بهتر است بیشتر بر روی وظایفی که دارید متمرکز شده و به کارهای خودتان فکر کنید. وقت خودتان را با گوشزد کردن کارهایی که دیگران باید انجام دهند، تلف نکنید. به این موضوع فکر کنید که خودتان چه کاری می توانید انجام دهید و چگونه می توانید موثر تر ظاهر شوید. بعد هم تصمیم بگیرید که آن کار را انجام دهید. به عنوان مثال اگر ایده ای در ذهن دارید که احساس می کنید می تواند در پیشبرد و موفقیت کارها مفید واقع شود، آن را به عنوان یک پیشنهاد ارائه دهید. البته زمانیکه پیشنهاد خود را در جمع اظهار نمودید، نباید انتظار داشته باشید که شخص دیگری آن را انجام دهد، خودتان مسئولیت انجام آن را به عهده بگیرید، به هر حال ایده ی ابتدایی مال خودتان بوده!

کار گروهی – نحوه ی افزایش حس همکاری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

کار گروهی را چگونه باید سازماندهی کرد؟


کار گروهی را چگونه باید سازماندهی کرد؟

یک کار گروهی می تواند به اندازه کوچک ترین حلقه زنجیر ضعیف و به اندازه کل آن قوی باشد. به همین دلیل است که در هر فعالیتی، برنامه‌ریزی و شرکت‌پذیری کافی هر عضو برای رسیدن به موفقیت اهمیت بسیار بالایی دارد. در دنیایی که دنیای کاملی نیست، کامل بودن هیچ چیزقطعی نیست، اما با برنامه‌ریزی و کار گروهی خوب، یک تیم می‌تواند به بهترین نتایج دست پیدا کند.

در زیر به چند نکته پیرامون برنامه‌ریزی و سازماندهی کردن فعالیت‌های تیمی اشاره می‌کنیم:

  • رهبری خوب انتخاب کنید. یک رهبر یا مدیر لازم نیست همه چیز را بداند و همه کار انجام دهد. مهمترین خصوصیت یک رهبر دانستن توانایی‌ها و ضعف‌های هر عضو تیم و استفاده از نقاط قوت آنها در جهت نفع کل تیم می‌باشد.
  • کارها و مراحل کار را لیست‌بندی کنید. قبل از شروع هر فعالیت حتماً درمورد جزئیات آن برنامه‌ریزی کنید. برنامه شما باید تمامی کارهای کوچک و مراحل بزرگتر کار را در بر گیرد. لیستی از آن تهیه کرده و حتماً هر فرد از اعضای گروه باید یک کپی از آن را داشته باشد. رهبر باید بتواند چشم انداز کار را به خوبی به اعضا نشان دهد. اوست که باید بداند هر کار را به چه کسی باید بسپارد.
  • کارها را به افراد واگذار کنید. وقتی لیست کارها مشخص شد، رهبر باید بتواند آن کارها را برحسب توانایی‌ها و مهارت‌های اعضا به آنها واگذار کند. ممکن است کارها به طور یکسان بین اعضا پخش نشود اما باید تقسیم کار منصفانه باشد، طوریکه هر فرد کاری را که در آن مهارت دارد انجام دهد.
  • بطور مداوم در ارتباط باشید. یک مسئولیت بزرگ دیگر رهبر این است که از همه اتفاقات باخبر باشد. او باید بتواند با همه در تماس باشد و اگر گروه بزرگ است با سر‌گروه ها در ارتباط باشد. اعضا نیز باید با هم در ارتباط باشند، مخصوصاً وقتی در کاری به کمک نیاز دارند.
  • از ابزارهای همکاری استفاده کنید. این مورد در مواقعی که اعضای گروه در اکثر موارد آنلاین هستند بیشتر کاربرد دارد. می‌توانید از نرم‌افزارهای شبکه‌ای و ارتباطی برای همکاری آنلاین استفاده کنید. ابزارهای نیز برای همکاری آفلاین موجود است. مزیت این نوع ارتباط این است که می توانید از کلیه منابع موجود برای ارتباط صحیح و جلو بردن کارها استفاده کنید.
  • هدف تعیین کنید، البته حتماً قبل از رسیدن موعد کار باشد. برای تاخیر، غیبت و سایر اتفاقات غیرقابل پیش بینی که می تواند در روند فعالیت ایجاد مشکل کند، آمادگی داشته باشید. خیلی خوب است که اتمام کار را حداقل 20 روز جلوتر از موعد برنامه‌ریزی کنید تا اگر یکی از اعضا به خاطر مشکلی قادر به تحویل کار خود نبود، بتوانید وقت کافی برای اتمام کار داشته باشید.
  • برنامه پشتیبان داشته باشید. ما در دنیا یا محیطی کامل و ایدآل زندگی نمی کنیم به همین دلیل خیلی وقت ها بدون اینکه بخواهید کارها آنطور که می‌خواهید پیش نمی‌رود. به همین دلیل خیلی خوب است که برای چنین مواقعی یک برنامه پشتیبان داشته باشید. از راه‌ها و روش‌های مختلف برای رسیدن به اهدافتان استفاده کنید.

یک بخش عمده از برنامه‌ریزی و سازماندهی، ارتباط است. همچنین گروه باید آماده هر نوع اتفاق باشد، چه قابل پیش‌بینی و چه غیرقابل پیش‌بینی. درنتیجه، باوجود اینکه یک برنامه دقیق دارید باید برای منحرف شدن از آن درصورت نیاز هم آمادگی داشته باشید. اما آنچه مهم است این است که در هر شرایط به آن نتیجه خاص که در ذهن دارید برسید.

 

کار گروهی را چگونه باید سازماندهی کرد؟
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

قیمت کالاها و سهام در بازار چگونه مشخص می‌شود


قیمت کالاها و سهام در بازار چگونه مشخص می‌شود

 

کلید عرضه و تقاضا برای درک قیمت سهام

احتمالاً تعاریف مختلفی را درمورد قیمت سهام و علت بالا و پایین رفتن آن خوانده و شنیده‌اید.

درمورد تاثیر درآمدها یا اقتصاد یا اعتبار بازار بر قیمت‌های سهام شنیده‌اید. بااینکه همه این عوامل در تغییرات نرخ سهام نقش دارند اما تاثیر مستقیمی بر آن ندارند.

کاری که این عوامل می‌کنند، تغییر توازن عرضه و تقاضا است.

قیمت سهام عملکردی از عرضه و تقاضا است. سایر تاثیرات مثل درآمدها، اقتصاد و از این قبیل می‌توانند بر تمایل به داشتن (یا فروختن) یک سهام اثر داشته باشند.

اگر شرکتی به طور تعجب‌آوری درآمد پایین از خود گزارش کند، تقاضا برای سهام آن کاهش می‌یابد. به همین ترتیب، توازن بین فروشنده‌ها و خریداران تغییر خواهد کرد.

خریداران برای قیمت فعلی طلب تخفیف کرده و بسیاری نیز انگیزه فروش پیدا خواهند کرد. اینکه تعداد فروشنده‌های سهامی بیشتر از خریداران آن باشند به معنی بالاتر بودن عرضه نسبت به تقاضاست، به همین دلیل قیمت آن سهام پایین خواهد آمد.

وقتی قیمت‌ها پایین می‌آید


در نقطه‌ای قیمت سهامی تا جایی پایین می‌آید که برای خریداران جذاب به نظر می‌رسد و همین مسئله و عوامل دیگر اوضاع را تغییر می‌دهد. وقتی خریداران به سمت بازار حرکت می‌کنند، تقاضا سریع‌تر از عرضه رشد می‌کند و درنتیجه قیمت بالا می‌رود.

گاهی‌اوقات عرضه و تقاضا توازن پیدا می‌کنند که قیمتی است که خریداران پذیرفته و فروشنده‌ها تایید می‌کنند. وقتی عرضه و تقاضا برای یک سهام تقریباً برابر باشند، قیمت‌ها دچار نوسان شده اما در محدوده باریک‌تری بالا و پایین می‌روند.

این امکان وجود دارد که سهامی قبل از اینکه چیزی دیگرتوازن عرضه و تقاضا را بر هم بزند، برای روزها یا ماه‌ها در این محدوده باقی بمانند.

رابطه داخلی بسیار ظریفی بین عرضه و تقاضا و قیمت سهام وجود دارد.

اگر تقاضا برای سهامی از عرضه آن بالاتر رود، قیمت آن بالا خواهد رفت. اما فقط تا جایی بالا می‌رود که خریداران گمان برند که تقاضا رو به افول است.

در آن نقطه، صاحبان سهام می‌فروشند. برخی از آنها قیمت را بالا برده و اعتقاد پیدا می‌کنند که شکستن قیمت در معرض وقوع است و به همین دلیل سودشان را برداشته و سهام خود را می‌فروشند.

هرچه سهامداران بیشتری (به هر دلیلی) سهام خود را بفروشند، قیمت شروع به شکستن می‌کند زیرا میزان عرضه بیشتر از تقاضا شده است. سهامداران برای جلب مشتری قیمت را پایین می‌آورند.

همین وضعیت در طرف دیگر هم عمل می‌کند اما برعکس. وقتی قیمت‌ها پایین می‌آید، به سطحی می‌رسد که خریداران را جذب می‌کند.

همانطور که خریداران سهام را به دست می‌آورند، قیمت سهام بالا می‌رود زیرا فروشندگان باید به رها کردن سهام خود راضی شوند.

این حرکت پویای عرضه و تقاضا مهمترین حقیقتی است که سرمایه‌گذاران باید درمورد قیمت‌های سهام از آن آگاه باشند. بااینکه سرمایه‌گذاران ممکن است بخواهند قیمتی برای سهام بگذارند، این بازار و بده و بستان بین عرضه و تقاضاست که قیمت سهام را مشخص می‌کند.

 

قیمت کالاها و سهام در بازار چگونه مشخص می‌شود
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

قهرمان درونتان را آزاد کنید


قهرمان درونتان را آزاد کنید

یکی از نقاط مثبت فیلم ها این است که قهرمان فیلم همیشه تصمیم می گیرد با مشکلات زندگی خود بجنگد. این قهرمان متعهدانه در راهی که در پیش رو دارد قدم برمی دارد و برای ایجاد تعادل در دنیا، راهکاری پیدا میکند. این درحالی است که اکثر ما درست مثل مرده هایی یک گوشه تاریک کز کرده ایم.

اگر دقیق به موفقیت یک قهرمان نگاه کنیم، متوجه می شویم که آن قهرمان در ابتدای کار به خاطر احساساتی مثل ترس و ناامنی، تمایلی به شروع آن مبارزه ندارد. به مدت کوتاهی با تردید و دودلی روبه رو می شود. حتی ممکن است دچار وحشت و ناامیدی و دلسردی شدید بشود.

اما همه اینها زودگذر و موقتی است. بقیه فیلم، قهرمان آنقدر می جنگد تا بر همه مشکلات پیروز شود. آن قهرمان هیچوقت دلسرد نمی شود و برای فرار از زندگی به یک رستوران فست فود نمی رود تا یک چیزبرگر دوبل و سیب زمینی سرخ کرده سفارش دهد. یا در اوج ناامیدی وارد کافه نمی شود و مشروبخواری نمی کند.

قهرمان ما سرانجام یک نفس عمیق می کشد، موقعیت را می پذیرد و برای مقابله با آن قدم برمی دارد. وقتی آن شخصیت با موقعیتی برخورد می کند که نیاز به تغییر دارد، یک انتقال و تغییر صورت می گیرد. قهرمان ما می تواند یک روش فکر را راحت کنار بگذارد و برای غلبه بر دشمن وارد عمل شود.

به خاطر همین است که ما تماشای فیلم را دوست داریم. ما با آسیبپذیری قهرمان داستان که درابتدای کار با ترس به چالشی که سر راهش قرار گرفته نگاه می کند، همزادپنداری می کنیم. بعد وقتی قهرمان داستان برای کشف وفاداری و تعهد به آن مشکل دست به کار می شود، قلب ما مملو از شادی می شود. از تماشای اینکه قهرمان با تمامیت، عزم و پشتکار با چالش روبه رو می شود، غرق در لذت می شویم. قهرمانان فیلم ها به ما نشان می دهند که می توانیم آسیبپذیر باشیم اما شهامت هم داشته باشیم. میتوانیم با حفظ تعهد و ایمان در طول راه با مشکلاتمان مواجه شویم.

زندگی یک فیلم اکشن است

خوشبختانه اکثر ما هیچوقت با آن موقعیت های حاد درون فیلم ها روبه رو نمی شویم. زندگی خیلی معمولی تر و ساده تر از فیلمهاست. اما همه ما در طول زندگی خود با چالش ها، بدشانسی ها، و سختی هایی مواجه هستیم که برای مقابله با آنها لازم است فرای تواناییهایمان رشد کنیم. این تغییرات مستلزم این هستند که فراتر از قلمرو آرامش خود قدم بگذاریم و گذرگاه های تازه ای را کشف کنیم.

آیا شما آن قهرمان بی پروای زندگی خود هستید که دلسوزانه و قاطعانه خود را به جلو سوق می دهد؟

نگاهی دقیق به شخصیت رهبری خود در مواجهه با چالش ها و اهداف خود بیندازید. چطور مشکلات را حل می کنید؟ چطور به فشارها واکنش می دهید؟ چطور با خودتان در مواجهه با سختی ها رابطه برقرار می کنید؟ چه چیز به شما برای متمرکز شدن در دستیابی به اهدافتان انگیزه می دهد؟

برای تبدیل شدن به یک قهرمان در زندگی خود، نکات زیر را در نظر داشته باشید:

1) ترس ها و چالش های خود را تشخیص داده و قبول کنید. خود را به رسیدن به یک نتیجه موفق متعهد کنید، مهم نیست با چه ترس ها و مشکلاتی در طول مسیر برخورد کنید.

2) طرز تفکر و خصوصیاتی که دوست دارید داشته باشید را تعیین کنید: شجاعت، پشتکار، استقامت، خوشبینی، ایمان، خودباوری، انگیزه و الهام و ...

3) به آن چالش به شکل موقعیتی که فرصت های بیشماری را برای ایجاد و رشد خصوصیات والا برایتان فراهم میکند، نگاه کنید.

4) خود را به تصمیم گیری درمورد اهداف، دلایل، و نتیجه دلخواه خود وادار کنید.

5) از تخیلتان برای تعیین قدم های بعدی که برای مقابله با ترس و چالش مورد نظر باید بردارید، استفاده کنید.

6) برای جلورفتن به سمت نتیجه دلخواه وارد عمل شوید اما اینکار را طوری انجام دهید که شهامت، عشق به خود و ایمان از آن نمایان باشد.

درون همه شما قهرمانی است که همیشه با شماست، در لذت، درد و ترس. این قهرمان امید روح تخیل و پشتکار شماست. با استفاده از راهکارهایی که عنوان کردیم، قهرمان درونتان را آزاد کنید.

 

قهرمان درونتان را آزاد کنید
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

قدم به قدم تا رشد و پیشرفت فردی


قدم به قدم تا رشد و پیشرفت فردی

 

رشد و تکامل فردی کاری بسیار دشوار است. اگر تا به حال برای رشد و پیشرفت خودتان وقت و انرژی گذاشته باشید، حتماً می دانید که راه رسیدن به خوشبختی و موفقیت چندان آسان نیست. طی سالها، من کتابهای مختلفی را مطالعه کردم و تکنیک ها و روش های متفاوتی را با نتایج متفاوت امتحان کردم. تنها ویژگی مشترکی که بعد از هر موفقیت دیدم، قدم به قدم پیش رفتن بود.


من فکر می کنم که هر کدام از ما این میل درونی را در خود داریم که بهتر از آن چیزی شویم که هستیم. شاید دوست داشته باشید که در محل کار کارآمدتر، در خانه برای همسرتان مهربان تر، از نظر جسمی سلامت تر، و... شوید. بعضی از شما ممکن است حتی کتاب هایی درمورد رشد و پیشرفت فردی مطالعه کرده باشید به امید اینکه رمز و رازهای موفقیت را بیاموزید.


احتمالاً جرات امتحان کردن نداشته اید. مدام با خود فکر می کرده اید که اگر شکست بخورید چه؟ یا شاید هم چند بار امتحان کردید اما آن روش ها و تکنیک ها برایتان کارساز نبود و نتایج ناامید کننده ای به دست آورده اید. اما، هدفتان هر چه که باشد، و تجربه ی قبلی داشته باشید یا نداشته باشید، خوب است بدانید که روش های زیر همیشه کارآمد بوده اند.


1. چیزهایی که ارزش به دست آوردن داشته باشند، زمان می برند.

در این عصر، با وجود اینترنت که به راحتی قابل دسترسی است، ما توقع موفقیت آنی داریم. اگر سؤالی داشته باشیم، خیلی سریع آن را در GOOGLE یا WIKIPEDIA جستجو می کنیم. اگر بخواهیم کتابی بخریم، سایت آمازون خیلی سریع کامل ترین اطلاعات را در اختیارمان می گذارد.


اما باز هم با همه ی این حرف ها، من عقیده دارم، هر چیزی که ارزش به دست آوردن داشته باشد، زمان می برد.


رشد و پیشرفت فردی به این سادگی ها هم نیست. از اینها گذشته، شما باید خیلی از عادات ذاتی خود را کنار بگذارید. ترک کردن عادت های بد و جایگزین کردن خصوصیات مثبت، کار راحتی نیست. برای ایجاد خصوصیات و ویژگی های عالی در خود، نیازمند زمان، صبر، و تلاش بسیار هستید تا موفق شوید.

2. وقتی شاگرد آماده باشد، معلم سر می رسد.

این یک ضرب المثل چینی است، که به خصوص در زمینه رشد و تکامل فردی کاملاً صدق می کند. ممکن است کتابهای زیادی را خوانده باشید و تکنیک های مختلفی را امتحان کرده باشید، اما اگر آمادگی انجام آن کارها را نداشتید، مطمئناً برایتان کارساز نبوده اند.


مثلاً اگر فردی منضبط نباشید، و بخواهید که صبح ها زود از خواب بیدار شوید، کار ساده ای نیست. نکاتی که در این مقاله به آنها اشاره شده است، ممکن است کمک کننده باشد، اما اگر پیوسته از رهنمودها پیروی نکنید، مطمئناً موفق نخواهید شد.


من خودم به شخصه تکنیک هایی را بازیافته ام که با اینکه در گذشته کارایی نداشته اند، امروز می توانند کارساز باشند. اعتقاد من این است که این تکنیک ها به این دلیل در گذشته برای من کار نکرده است، که من آمادگی آنها را نداشته ام. نا امید نشوید. با گذشت زمان روش هایی که قبلاً پیشرفتی برایتان حاصل نکرده، باعث موفقیتتان میشود.


3. بهسازی بعد از هر موفقیت

رشد فردی یک سفر است. هر کدام از ما سفرهای مختلفی را در این راستا باید پشت سر بگذاریم. چون اهداف ما متفاوت است، پیش زمینه های متفاوتی داریم، و محیط و شرایط اطرافمان با هم متفاوت است.


نکته ی مهم در رشد و پیشرفت فردی، ساختن بعد از هر موفقیت است. هر موفقیت و پیروزی باید پایه ای برای مبارزه ی بعدی باشد. بنابر مثالی که در نکته ی بالا ذکر کردیم، اگر هدفتان این است که صبح ها زود از خواب بیدار شوید، داشتن نظم و انضباط، پیش نیاز آن است. قبل از هر اقدام دیگری، باید برای منضبط شدن هدف هایی برای خود تعیین کنید، مثل نوشتن یادداشت های روزانه برای کارهایی که می خواهید در روز انجام دهید.


4. فرآیند پیوسته ی یادگیری

احتمالاً چیزهایی در مورد استادان رشد و تکامل فردی چیزهایی شنیده اید. این آدمها، احتمالاً زندگی های خود را روی نظم و قانون استوار کرده اند. ممکن است فکر کنید از روش ها و تکنیک های باروری و مثبت اندیشی نیز استفاده می کنند.


اما آنها سالهای زیادی را صرف درون اندیشی و خود اندیشی و یادگیری های ادراکی کرده اند تا توانسته اند به اهداف خود برسند. باوجود این، پیوسته و مداوم در حال یادگیری هستند، و روش ها و تکنیک های خود را کامل می کنند و قابلیت ذهنی خود را بالا می برند.


نباید توقع داشته باشید که از صفر برسید به جایی که آنها اکنون هستند. هر مبارزه و مشکل را باید یک درس بدانید، و با استفاده از این درس ها، قدم به قدم پیش بروید تا به جایی برسید که می خواهید.


5. از شکست ها دلسرد نشوید.

وقتی همه چیز خوب پیش می رود، شما خوشحالید. اما، مشکل وقتی است که اوضاع بر وفق مرادتان نیست، آن موقع است که احساس ناراحتی می کنید. موقعیت هایی هست که ممکن است نتوانید به یکی از اهدافتان برسید. شاید از تعهدات کاری زیاد خود خسته شده اید. یا شاید هم حواستان به جا و کار دیگری مثل برگزاری یک مراسم عروسی است. اما احساس ناراحتی می کنید و نمی توانید دیگر در خود انگیزه ایجاد کنید.


دلیل آن هر چه که باشد، نباید عقب بکشید و دلسرد شوید. مهمترین چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که به خودتان بگویید که دفعه ی بعد باید سخت تر تلاش کنید. مثلاً باز هم مثل همان مثال قبلی، اگر یک روز نتوانستید صبح زود بیدار شوید، روز بعد تلاشتان را بیشتر کنید. شکست یا عقب کشیدن مسئله ای کاملاً طبیعی است، اما اگر به صورت مداوم درآیند نه. هر کاری می توانید انجام دهید تا دچار افکار منفی و شکست های پشت سر هم نشوید.


6. همه ی روش ها برای همه آدم ها کار نمی کند.

من همیشه باور داشتم که هر کدام از ما ذاتاً متفاوتیم. بعضی از تکنیک ها ممکن است به خاطر دلایل مختلف برای شما کارآمد نباشد. در موارد قبلی به چند مورد از این دلایل اشاره کردم، ممکن است به خاطر فقدان آمادگی شما یا نداشتن پیش نیاز آن روش باشد.


اما دلایل دیگری هم وجود دارد، مثل امتحان کردن روش ها و تکنیک هایی که برخلاف ذات شماست یا با اهدافتان همخوان نیست. مثلاً اگر در زمینه سلامتی محدودیت هایی دارید، مطمئناً استرس چیز خوبی برای شما نخواهد بود. یعنی باید در محیطی کاملاً عاری از استرس زندگی کنید و شلوغی و مشغولیت های کاری برای شما مناسب نیست.

نکته ی مهم در رشد و تکامل فردی این است که راه درست و راه غلط وجود ندارد. اگر کسی غیر از این به شما گفت، مطمئن باشید که به شما دروغ می گویند. این یک حقیقت است. شاید می خواهند کتابهایشان بیشتر فروش کند؟ یا شاید هم راه هایی را پیدا کرده اند که فقط برای خودشان کار کرده است. اما مسئله اینجاست که روش و تکنیکی که برای آنها کار کرده، ممکن است برای شما کارساز نباشد. از اینها گذشته، برای رسیدن به یک هدف، راه های مختلفی وجود دارد.

7. موفقیت هایتان را جشن بگیرید.

مغز شما ابزاری پیچیده اما بسیار قدرتمند است. انگیزه، که میل شما برای انجام یک کار است، ممکن است زودگذر و فانی باشد. برای حفظ آن باید از هر ابزاری که میتوانید کمک بگیرید. وقتی انگیزه تان را از دست بدهید، دلیل خود را برای تلاش و مقابله با شکست از دست داده اید. یادتان باشد که چیزهایی که ارزش به دست آوردن داشته باشند، نیازمند زمان، صبر و تلاش بسیارند.

در صورت توان موفقیت هایتان را جشن بگیرید. این یکی از بهترین راه ها برای حفظ انگیزه است. شمابرای یک دلیل خاص تلاش می کنید. این طبیعت انسان است که برای به دست آوردن چیزهای سخت دست به تلاش بزند. پس از هر لحظه تان در روز استفاده کنید تا از نتایج تلاش ها و کوشش هایتان لذت ببرید و آن را انگیزه ای کنید برای رسیدن به هدف های دیگر.

قدم به قدم تا رشد و پیشرفت فردی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

قدرت، مسئولیت و عقلانیت


قدرت، مسئولیت و عقلانیت

 

هدف کاملاً ساده است: تصمیم‌گیری بهتر. تنها مسئله این است که دیدگاه‌های مختلفی درمورد منظور ما از «بهتر» وجود دارد. در هسته همه تصمیم‌گیری‌ها، نیاز به ایجاد تعادل بین قدرت و مسئولیت بعنوان وسیله حل پرسش «بهتر» وجود دارد. این مقاله به این می‌پردازد که چرا این کار تا این اندازه دشوار است. همچنین مطرح می‌کند که بررسی مفهوم عقلانیت می‌تواند بینش ارزشمندی در چگونگی ایجاد تعادل بین قدرت و مسئولیت و همچنین نحوه اعمال اخلاقیات در تصمیم‌گیری‌های ما ایجاد کند.

تصمیم گیری عاقلانه، به ناچار شامل انتخاب‌های اخلاقی است. تعجب‌آور نیست که نظراتی که ما از آنها بعنوان عقلانیت یاد می‌کنیم نظراتی درمورد رابطه بین افراد یا رابطه آنها با جامعه یا جهان به طور کل باشد. این عبارات معمولاً در سراسر جهان نسبتاً بی‌انتها تشخیص داده می‌شود و بینش‌هایی هستند که به جهان ما معنا و مفهوم می‌دهند. بااینحال چقدر به نظر می‌رسد که در رویکرد آینده‌نگر، استراتژی، مدیریت دانش، مربی‌گری و حتی ادبیات اخلاقی نادیده انگاشته می‌شود؟ به نظر می‌رسد که ما زمان بیشتری را صرف یادگیری علم یا حقایق می‌کنیم که دوام بسیار کوتاهی دارند و وقت بسیار کمتری را صرف دانشی می‌کنیم که با عقلانیت هم‌پوشانی دارد که عمر بالایی دارد. چرا اینطور است؟ چکار می‌توانیم بکنیم؟

ادبیات جامعه‌شناختی و مدیریت/رهبری غربی سرشار از ارجاعاتی به قدرت است. چطور به دست آید؟ چطور حفظ شود؟ چطور از گرفته شدن آن جلوگیری شود؟ به موازات آن، و ندرتاً در همان مطالعات، ادبیات قابل‌توجهی نیز به مفهوم مسئولیت پرداخته است.

بااینکه قدرت توانایی تاثیر در رخ دادن اتفاقات است، مسئولیت با تلاش در پاسخ دادن به این سوال برداشت می‌شود: قدرت در جهت منافع چه کسی استفاده می‌شود؟ بااینحال دو مفهوم قدرت و مسئولیت، دو روی یک سکه‌اند؛ نحوه توازن بخشیدن ما به رابطه‌مان با خود با منافع دیگران که هسته منظور ما از ارزش‌هایمان است. قدرت موجب رخ دادن مسائل می‌شود اما تمرین ایجاد تعادل درست بین قدرت و مسئولیت است که اطمینان می‌دهد تا جاییکه امکان دارد رخدادهای خوب اتفاق می‌افتد.

رهبری چیزی بیشتر از استفاده آگاهانه و مسئولیت‌پذیرانه از قدرت نیست. هرچه تصمیمات مربوط به رهبری بیشتری بر اساس مسئولیت‌پذیری باشد (یعنی هرچه این تصمیمات بیشتر برحسب منافع عموم باشد)، نه تنها تصمیمات عاقلانه‌تری خواهند شد بلکه نتایج آن بیشتر منافع درازمدت کلیه کسانیکه در آن نقش دارند را منعکس خواهد کرد که همچنین پایه و اساس محکمی برای ارتقای کیفیت و پایداری آنها خواهد بود.

این تعریف برای رهبری در ذات خود همان چیزی است که «رهبری عاقلانه» نیز خوانده می‌شود. در این زمینه، مفاهیم رهبر، رهبری کردن و رهبری به جای هم استفاده می‌شوند، گرچه می‌توان گفت «رهبران» افراد هستند (شامل نیت‌های آنها، اعتقاداتشان، تصوراتشان و از این قبیل)، درحالیکه «رهبری» اعمال آنها را در رابطه با دیگران در بر می‌گیرد و «رهبری» سیستم افراد و روابط اجتماعی به طور کل است که منجر به تلاش برای ایجاد تغییر/پیشرفت می‌شود. اما، از تعریف بالا می‌توان برای پوشاندن روابط یکپارچه این سه بُعد استفاده کرد.

به طور خلاصه، عقلانیت را می‌توان اینطور در نظر گرفت، «بهترین استفاده از دانش...با تمرین قضاوت درست...ظرفیت تشخیص اینکه چه چیزی در زندگی برای خودمان و دیگران ارزشمند است…» یا بعنوان «نقطه نهایی فرایندی که دربرگیرنده ایده قضاوت درست در برخورد با تردیدها می‌باشد.»

البته عقلانیت یک چیز است و «عاقل بودن» چیز دیگر. عاقل بودن چیزی بیشتر از توانایی بازیافت عقلانیت است. عاقل بودن در ذات خود شامل توانایی پیاده کردن عملی عقلانیت به طور موثر می‌باشد.

عقلانیت تا حد زیادی پایدارترین بُعد صنعت اطلاعات/دانش می‌باشد. اما آیا قابل آموزش است؟ تاحدی قابل یادگیری است اما تاجاییکه ما می‌دانی، هیچ ژنی برای ارزش/عقلانیت وجود ندارد. درنتیجه، کارهایی هست که می‌توانیم برای کنترل و مدیریت فرایندهای یادگیری به طور موثرتر انجام دهیم که البته از موضوع این مقاله خارج هستند.

در آخر، کیفیت تصمیمات ما به کیفیت گفتگوهایمان بستگی دارد؛ نه تنها گفتگوهای مربوط به اطلاعات بلکه حتی مهمتر از آن، درمورد بهترین راه استفاده از آن اطلاعات. به عبارت دیگر، به این مربوط می‌شود که چطور ارزش‌های ما بر فرایند تصمیم‌گیری ما اثر می‌گذارد. گفتگو هم انتقال دانش تکینیکی را تسهیل می‌کند و همچنین بخش ارزشمندی از رشد و پیشرفت شخصی به شمار می‌رود. داشتن یک گفتگوی باکیفیت درمودر ارزش‌ها نه تنها مهمترین مسئله‌ای است که باید مدنظر قرار دهیم، بلکه معمولاً سخت‌ترین آن هم هست.

لازم است که تشخیص دهیم هرچه تغییر بیشتری در جامعه اتفاق بیفتد، اهمیت اینکه مطمئن شویم یادگیری‌مان به حد امکان موثر است بیشتر می‌شود. این تنها راهی است که برای برابر کردن تغییر با پیشرفت در اختیار داریم. اگر بخواهیم آینده بهتری داشته باشیم، اولین و مهمترین کاری که باید انجام دهیم ارتقای کیفیت و تاثیر یادگیری‌مان است.

در سال‌های اخیر تلاش‌های قابل‌توجهی برای تغییر فکر مردم از «سخت‌تر کار کردن» به «هوشمندانه‌تر کار کردن» شده است. اما آنچه واقعاً لازم است رفتن فراتر از «هوشمندانه‌تر کار کردن» و «عاقلانه‌تر کار کردن» است. باید از «جامعه دانش» به «جامعه عاقل» تغییر کنیم. و هر چه بیشتر به سمت پیشرفت برویم، بیشتر باید تشخیص دهیم که به سمت موقعیتی می‌رویم که مسائل مهم منعکس‌کننده کیفیت ارزش‌های ما هستند نه کمیت تلاش فیزیکی‌مان. اگر می‌خواهیم کیفیت تصمیم‌گیری‌هایمان را بهبود بخشیم، تمرکز باید نه تنها بر کیفیت اطلاعاتمان باشد بلکه از آن مهمتر بر استفاده درست از آن اطلاعات باشد.

چرا به اخلاق و آینده علاقه‌مندیم؟ پاسخ خیلی ساده است، ما سعی داریم دنیای بهتری بسازیم. اما برای چه کسی؟ و چطور؟ برای پاسخ دادن به هر دو این سوالات باید سوالات پایه‌ای را دوباره بپرسیم: چرا زمان بیشتری را صرف مطمئن شدن از اینکه پیام‌های مهمی که در گذشته آموخته‌ایم (عقلانیت) را می‌توان به نسل‌های آینده منتقل کرد، نمی‌کنیم؟ چطور می‌توانیم مطمئن شویم که این پیام‌ها موثرتر یاد گرفته شوند؟ اینها سوالات کلیدی بودند و در ریشه هر چیزی که بتوان آن را «اقتصاد دانش» نامید، قرار دارند، گرچه آنچه واقعاً نیاز است تمرکز بر پیش رفتن به سمت مفهومی نزدیک‌تر به «اقتصاد هوشمندانه» است. این تمرکز به طور طبیعی با توجه بیشتری که الان به ارزش‌ها و مسائل اخلاقی و جستجوی «معنا» در ادبیات مدیریت/رهبری داده می‌شود هم‌‌پوشانی دارد.

به طور کلی، عقلانیت بدنه عملی دانش (اطلاعات) پایدار است که ارتباط بسیار مفیدی با درک ما از جهان دارد. چنین رویکردی به ما این امکان را می‌دهد تصمیمات بهتر (عاقلانه‌تر)ی بگیریم، زندگی بهتری را رهبری کنیم و رهبری عاقلانه‌تری را تجربه کنیم، به‌ویژه در زمینه‌هایی که با اخلاقیات در ارتباط است. این همچنین با ایجاد روابط مناسب‌تر بین قدرت و مسئولیت نیز در ارتباط نزدیک است.

اگر نتوانیم عقلانیت را جدی بگیریم، هزینه بسیار بالایی برای این اهمال خود خواهیم پرداخت. باید احترام بیشتری برای دیگران قائل شویم، مخصوصاً آنهایی که دیدگاه‌ها یا ارزش‌هایی مخالف با ما دارند. این مستلزم این است که ظرفیت داشتن گفتگوهای سازنده درمورد مسائلی که ما را از هم جدا می‌کند را داشته باشیم که خود به نوبه خود ما را مطمئن می‌سازد که ارتقای کیفیت تصمیم‌گیری‌هایمان در درازمدت به نفع همگان بوده است.

 

قدرت، مسئولیت و عقلانیت
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

قدرت ضمیر ناخودآگاه


قدرت ضمیر ناخودآگاه

 

قدرت ضمیر ناخودآگاه خود را درک کنید؛ اگر واقعاً قصد دارید که در زندگی خود به موفقیت و کامیابی دست پیدا کنید، باید بدانید که ذهن ناخودآگاهتان به چه صورت کار می کند و از خود واکنش نشان می دهد. باید به این امر اعتقاد داشته باشد که هیچ گاه برای دست یابی به رویاها و آرزوها دیر نیست.


"هیچ گاه برای تبدیل شدن به آن فردی که می خواهید، دیر نیست." جرج الیوت


مغز انسان به دو قسمت تقسیم می گردد: خودآگاه و ناخودآگاه. شاید تا کنون بارها از زبان دانشمندان شنیده باشید که افراد تنها از 10% ذهن خودآگاه خود استفاده مینمایند. باید توجه داشت که ضمیر ناخودآگاه بسیار بزرگ تر و نیرومند تر عمل می کند و در حدود 90% دیگر از واکنش های ذهنی ما را نیز همین قسمت تحت کنترل خود دارد. آیا می دانید ممکن است در زندگی شما چه اتفاقاتی روی دهد اگر بتوانید به طور کامل از ضمیر ناخودآگاه ذهن خود استفاده کنید؟ بله می توانید از قدرت جادویی آن برای پیشبرد و ارتقای زندگی خود بهره بگیرید.


عملکرد ضمیر ناخودآگاه


ضمیر ناخودآگاه در محل استقرار خود از ما محافظت کرده و ما را زنده نگه می دارد. هر چیزی را که در زندگی خود با حواس پنجگانه مان احساس می کنیم ، تمام چیزهایی را که می بینیم، می شنویم، حس می کینم، می چشیم و بو می کنیم برای تحلیل و بررسی های آتی به ذهن فرستاده می شوند و در قسمت ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره خواهد شد.


در این قسمت از ذهن، نوعی مرجع کامل پیرامون کلیه وقایع زندگی ما درست میشود. فرض کنید شما یک تجربه منفی را در زندگی خود بدست آورده باشید، در این شرایط خاطره آن واقعه ناگوار در ذهن شما ثبت و ضبط خواهد شد. اگر در هر زمان دیگری با یک چنین رویدادی به طور مجدد در زندگی خود مواجه شوید، ضمیر ناخودآگاه به طور اتوماتیک آن خاطره منفی را به یاد می آورد و فوراً احساسات، تصاویر و خاطرات مشابه را به ذهن می فرستد. کلیه خاطرات گذشته را به یاد شما می آورد و به شما آموزش می دهد که چگونه می توانید با در نظر گرفتن کلیه احساسات و افکارتان به آن پاسخ دهید.


یک نمونه مناسب که می توان در این زمینه مطرح کرد، مثال همان کتری پر از آب در حال جوشیدن است. اگر دست شما یک مرتبه با کتری بسوزد در ذهن شما حک میشود که کتری داغ بوده و می تواند دست شما را بسوزاند و به شما آسیب وارد سازد. اگر یک چنین قابلیتی را نداشتیم، آنوقت به تکرار اشتباهات خود ادامه میدادیم.

ضمیر ناخودآگاه این قابلیت را دارد که در آن واحد کارهای متفاوت را انجام داده و واکنش های بیشماری را بررسی کند. در عین حال شما می توانید راه بروید، تنفس کرده، و قلبتان ضربان خود را داشته باشد و ... کلیه این وقایع در ذهن فرد ثبت می شود.

لازم به ذکر است که ذهن انسان به صورت 24 ساعته در حال فعالیت می باشد، یکسره و بدون توقف و استراحت.

یکی دیگر از نمونه های بارز ضمیر ناخودآگاه، رانندگی است. زمانیکه شما در حال رانندگی هستید، اصلاً به نحوه عملکرد خود فکر نمی کنید و تمام اعمال خود را با فکر انجام نمی دهید، بلکه همه ی کارها را به صورت اتوماتیک وار انجام می شوند، شما فقط رانندگی می کنید.

نکته مثبتی که در مورد ضمیر ناخواگاه وجود دارد این است که ما را قادر می سازد تا آرزوها و اهداف خود را عملی کنیم. می توانید ذهن خود را طوری برنامه ریزی کنید که سبب موفقیت شما در تمام عرصه های زندگی گردد.

کلیه افکار، رفتار، و تجربیاتی که از طریق ذهن خوآگاه درک می گردند، در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت و ضبط می شوند، اما نکته جالبی که باید در این زمینه به خاطر داشت آن است که ضمیر ناخوآگاه هیچ گونه تفاوتی میان واقعیت ها و تصورات ذهنی فرد قائل نمی شود. برای ضمیر ناخودآگاه فرد محدودیتی در زمینه زمان و مکان وجود ندارد.

یکی از بهترین تکنیک هایی که از طریق آن می توانید ضمیر ناخودآگاه خود را برنامه ریزی کنید، این است که موفقیت را در ذهن خود به تصویر بکشید. این کار به شما کمک می کند تا بتوانید به صورت خودآگاه جذب چیزهایی بشوید که آنها را میخواهید. به این منظور می بایست تصاویری را که برایتان خوشایند هستند در ذهن خود مجسم کنید. این تجسم هم شامل احساسات شما می شوند و هم افکارتان.

فکر کردن به چیزهای خوب و مثبت همچنین می تواند ضمیر ناخودآگاه رادر رسیدن به موفقیت ترغیب کند. شما این قدرت را دارید که افکار خودتان را انتخاب کنید. باید نسبت به چیزهایی که فکر می کنید، آگاه بوده و آنها را به طور کنترل تحت کنترل خود در آورید. به هر چیزی که فکر می کنید، از قسمت خودآگاه مغز به قسمت ناخوداگاه فرستاده می شود و ضمیر ناخودآگاه نیز آنرا به عنوان یک حقیقت می پذیرد. هیچ گاه به خودتان نگویید که: "من شکست می خورم"، "توانایی انجام این کار را ندارم"، و یا "قابلیت انجام چنین کاری را ندارم"؛ چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آنرا باور کرده و به عنوان یک حقیقت آنرا می پذیرد.

باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، و سلامت و عشق فکر کند.

با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه، و هر چیز دیگری را که فکرش را بکنید به زندگی خود وارد کنید. میتوانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها راحس کرده و لذت ببرید.

ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاهمان وجود دارد، پا به دنیا می گذاریم. فقط باید یاد بگیریم که چگونه می توانیم تا بیشترین حد از آن استفاده نماییم.

اگر شما تمایل شدیدی به موفقیت داشته باشید، می توانید قدرت، نیرو و توان ضمیر ناخودآگاه خود را به منسه ظهور برسانید.

به امید رسیدن شما به بهترین ها.

قدرت ضمیر ناخودآگاه
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

قدرت شبکه سازی تجاری


قدرت شبکه سازی تجاری

 

بـه مـحض ایـنکه وارد دانشگاه می شوید، با شما در مورد
اهـمـیـت و ارزش ایجاد شبکه تجاری صــحبت می کنند. با
تـوجـه بـه اطـلاعاتی که اساتید و مشاوران در اختیار شما
قـرار می دهنــد، برای اینکه بتوانید دیدگاه روشنی نسبت
بـه ایـن مـطلب پیدا کنید، در این قسمت نکاتی وجود دارد
که بررسی آنها خالی از لطف نیست.

ایجاد شبکه تجاری چیست؟

شبکه سازی فقط دست دادن، معرفی کردن و شناساندن
خـود به دیگران نیست، بلکه همه چیز مربوط می شود به
حــضــور فــعـال، راسـتی و درستـی و اهتـمـام در بـراوردن
نـیـازهـای افراد. باید کارکنانی را در کنار هم جمع کنید که
هــیچ گاه اجازه خروج از خط مشی های تعیین شده را به
خود ندهند.

در حقیقت چیزی که این کار را دلچسب و قابل توجه می کند، شباهت بسیار زیاد آن با ورزش است. می پرسید چگونه؟ ساده است؛ برخی از افراد ممکن است که تصور کنند شما باید 93 گل بزنید و یا 216 امتیاز بگیرید تا برنده بشوید اما هدف شما هیچ یک از دو مورد ذکر شده نیست؛ بلکه شما فقط می خواهید جام قهرمانی را از آن خود نمایید و به عبارت دیگر مسیری را که برای خود تعیین نموده اید تا آخرین مرحله دنبال کرده و در طول راه منحرف نشوید.

بنابراین باید هم تیمی های خود را انتخاب کنید، هم جوان و هم مسن. این کار را آنقدر انجام دهید تا تک تک آنها این فرصت را پیدا کنند که شوت بزنند و گل کنند. شاید یک فرد خاص به هیچ وجه نتواند گل بزند، اما اگر شما هیچ گاه به او اجازه این کار را ندهید، ممکن است ناراحت و مضطرب شود. پس اشکالی ندارد برای یکبار به نتیجه بازی فکر نکنید و به او نیز اجازه شوت زنی بدهید.

آیا شبکه سازی تجاری اینقدر ساده و واضح است؟ البته که نه؛ در ورزش هویت هم تیمی ها و تیم رقیب کاملا روشن است و هدف هر دو گروه به طور کامل از پیش تعیین می شود، می توان گفت یک طرف سفید است و طرف مقابل سیاه و جایی برای شک و شبهه وجود ندارد. اما در عرصه کار و تجارت، در بهترین حالت ممکن همه چیز خاکستری به نظر می رسد. در حقیقت هم تیمی ها به راحتی می توانند تبدیل به رقبا شوند. در ورزش تیم ها قرارداد می بندند، اما در تجارت قرارداد شما در روزنامه ها بسته می شود و ممکن است روزی تبدیل به خنجری بر علیه خودتان شود.

یکی دیگر از تفاوت های عمده این است که ورزشکاران تمام سال تمرین می کنند تا بتوانند در لیگ های پایان سال شرکت کنند. اما کسب و کار برای یک فصل معین صورت نمی پذیرد. البته درست است که شرکت ها در پایان هر فصل و همچنین در انتهای سال مالی، نتایج بدست آمده را بررسی می کنند اما بر اساس تئوری ها، کمپانی ها باید هر لحظه نسبت به عملکرد و خط مشی کلی ارزش و اهمیت قائل باشند. به همین دلیل تنها بزرگان و با تجربه ها می توانند در این روند پر تنش زنده باقی بمانند و برخی افراد سست عنصر تصمیم می گیرند مسیر زندگی خود را تا حد امکان از این چالش ها دور نگه دارند، و بازیی را شروع کنند که مهارت کافی در آن را داشته باشند.

گمراه شدن

آیا انسان ها خودخواهانه برخورد می کنند؟ خوب باید گفت به طور آگاهانه این کار را انجام نمی دهند، بلکه این خصیصه در ذات آن نهفته است. به هر حال باید زنده بمانند.... درست مثل گفته داروین: " قانون جنگل" . این امر برای بسیاری از افراد سرلوحه تمام تلاش هاست به همین دلیل چنین افرادی هیچ گاه متوجه نمی شوند که چرا شما باید به کسی کمک کنید. آنها تصور می کنند که شما این کار را برای تصاحب موقعیت شغلی شان، پول و مال آنها و یا خانم هایشان انجام می دهید. یا شاید برای بدست آوردن همه انها! اما نه اینطور نیست.

شما اندیشه های بزرگتری را در سر می پرورانید. و می دانید که برای رسیدن به آنها باید تا آنجا که می توانید به مردم خدمت کنید. شاید ایده های خوبی برای کار داشته باشید اما تا زمانی که آنها را عملی نکنید هیچ گاه به رشد و شکوفایی نخواهید رسید.

حال اگر شخصی در عرصه کاری از شما پیشی گرفت، تکلیف چیست؟ می توانم بگویم که تعداد کارهایی که قادر به انجام آن هستید، بی شمار است. با غبطه خوردن و اظهار ناراحتی فقط نسخه از بین بردن خودتان را می پیچید. بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که رویدادهای تلخ را به عنوان یک تجربه و یا درسی که هرگز فراموش نخواهد شد، نگهداری کنید و به راه خود در مسیر موفقیت ادامه دهید.

جالب ترین نکته این است که اگر آن افراد مجددا شما را ملاقات کنند، از دیدنتان متعجب می شوند و تلاش می کنند تا بفهمند چه نقشه ای برایشان در ذهن خود کشیده اید. شما باید فقط در مسیر خوشبختی خود گام بردارید، به زندگی شیرین خود ادامه دهید و اجازه دهید دیگران نیز از زندگی شان لذت ببرند. رفتار بخشش آمیز شما به اندازه کافی آنها را خجالت زده می کند.

مدیریت خواسته ها

اولین چیزی که باید به ذهن بسپارید این است که شما برای کمک به مردم کار می کنید و بله، باید در این راه "نام خود را جاودانه" کنید. اما پیش از اینکه بیش از حد از خود راضی شوید و در مقابل انجام این امور انتظار داشته باشید تا ماه و خورشید را در دستانتان قرار دهند، مطمئن شوید که دنبال کار آنها هستید و به اندازه کافی اعتماد به نفس دارید. در غیر اینصورت هیچ چیز نخواهید بود جز یک وعده تو خالی.

در نتیجه اگر می خواهید آخر ماه یک فیش حقوقی ثابت داشته باشید و به دنبال کار خود بروید، باید بگویم که شبکه سازی تجاری اصلا به درد شما نمی خورد. اما اگر دوست دارید که " محرک و پر انگیزه" باقی بمانید، تلفن همراهتان دائما در حال زنگ زدن باشد، و صندوق پیام های اینترنتی پر از نامه باشد، به انجام این کار ادامه دهید.

همه این حرف ها در مورد چیست؟

چه سوال خوبی. ما همانطور که تجربیات مختلف را با شما در میان می گذاریم و شما را تشویق به کمک کردن می نماییم، باید این را هم بگوییم که شما جزء گروه نجات نیستید. همه چیز مربوط می شود به موقعیت شغلی. اینکه شما تا چه حد توانایی باز کردن درهای بسته را دارید. میان آشنا بودن با یک شرکت و رازدار یک شرکت بودن فرق بسیار زیادی وجود دارد. ما این موضوع را در مقاله های بعدی به تفصیل شرح خواهیم داد.

چیزی که لازم است: شهرت، توانایی جلب توجه و اعتماد دیگران، ایجاد انگیزه در آنها برای سرمایه گذاری، و برخورد مناسب با مقامات ارشد می باشد. البته جای تاسف است؛ چرا که بسیاری از بازرگانان جوان به هیچ وجه شانس قرار گرفتن در چنین جایگاه و سمتی را پیدا نمی کنند.

تمام قواعد و ضوابط صنفی در این امر خلاصه می شود که شما به جوان تر ها نیز اجازه شرکت بدهید، و آنها را با پیچ و خم های مختلف آشنا کنید. اما اگر تصور می کنید که می توانید به راحتی از آنها سبقت بگیرید و آنها را از مسیر بازی حذف کنید، باید بگویم که بهتر است این کار را کنار بگذارید و برای خود شغل بهتری پیدا کنید.

کارت ویزیت

داشتن کارت به نوبه خود حائز اهمیت است، اما این کارت ها عملا کاربرد خاصی ندارند. بله در بعضی مواقع اتفاق می افتد که شما نیاز مبرم به آنها پیدا می کنید اما در اکثر موارد بهتر است زمانی که شخص خاصی را ملاقات می کنید سریعا کارت خودتان را از جیبتان در نیاورید ( مانند خیلی از تازه کارها). شما می خواهید با گفتار و عقاید خود بر روی طرف مقابل تاثیر بگذارید، نه با طراحی و جنس کارت. زمانی که صحبت های شما در نظر او جالب به نظر برسند او انگیزه پیدا می کند تا شما را بیشتر بشناسد ... و دوست دارد هر چه سریعتر این کار انجام پذیرد، اجازه دهید تا او از شما در خواست کارت کند نه اینکه خودتان بلافاصله کارتتان را تقدیم او کنید. در این مرحله او ابتدا خودش کارتش را در اختیار شما قرار می دهد و شروع می کند به معرفی خود. و اگر شما او را پیش از معارفه می شناختید و او شما را نمی شناخت، این امر یک امتیاز برای شما محسوب می شود و می توانید از همان آغاز خود را برنده میدان بدانید.

مردم را با خود شریک کنید

تصور می کنیم که شما به اندازه کافی کارت تجاری جمع کردید، و با افراد متفاوتی ارتباط برقرار کرید؛ حال نوبت به انجام چه کاری می رسد؟ آیا پشت میز خود مینشینید و همه چیز را برای خودتان نگه می دارید یا اینکه دارایی ها را با دیگران تقسیم میکنید؟

نگه داشتن همه چیز برای خود، نه تنها در کوتاه مدت هیچ سودی به شما نمی رساند بلکه از گسترش شبکه شما نیز جلوگیری می کند. روی این تئوری کار کنید: شما افراد مختلفی را از مراکز متفاوت می شناسید و حالا باید کاری کنید تا آنها هم با یکدیگر آشنا شوند. زمانی که این کار صورت پذیرد، شبکه شما نیز گسترش پیدا خواهد کرد. و چه سود دیگری عاید شما می شود؟ همه متوجه می شوند که شما فرد انسان دوستی هستید و قصد کمک کردن به دیگران را دارید.

جمع بندی

تعداد کمی هستند که توانایی انجام کارهای بزرگ را دارند. و حتی افراد کمتری هستند که می توانند با روسای شرکت های مختلف در یک اتاق بنشینند، دیدگاههای خود را عرضه کنند، و برای یک کار بزرگ برنامه ریزی نمایند.

اگر شما بتوانید توجه مقامات ارشد را جلب کنید و آنها را نسبت به سرمایه گذاری و یا خرید محصولات خود مشتاق کنید، آنها به طور حتم خوشحال می شوند تا شما را در کنار خودشان نگه دارند. و این یعنی تجارت شبکه ای؛ درآوردن کارت و تقدیم کردن آن به آنها کاری را از پیش نمی برد زیرا آنها روزانه بیش از 100 عدد از این کارت ها را از افراد مختلف دریافت می کنند. کاری کنید تا آنها از شما سوال کنند: " تو چه کسی هستی؟"

مربوط به مردم می شود

این نوع تجارت در کنار مردم معنا پیدا می کند. شما برای آنها و در کنار آنها کار میکنید. دیگران اصلا دوست ندارند شما وقتشان را با وعده های توخالی هدر دهید. در نتیجه آنها را به نشست هایی دعوت کنید که بتوانند با افرادی ملاقات کنند که مدت ها در انتظار دیدن انها بوده اند.

متواضع باشید

همه کارها را تنها به خاطر شخص خودتان انجام ندهید. زمانی که من در مدرسه درس می خواند اطرافم پر بود از افراد خودخواه. آنها در همه جا هستند. حتی همین حالا که مشغول خواندن این مقاله هستید ممکن است تعداد زیادی از آنها در اطراف شما باشند. آنها همه جا پراکنده شده اند و شما هیچ کاری در این رابطه نمی توانید انجام دهید. اما همیشه به خاطر داشته باشید که اگر گاه گاهی فداکاری کنید، هیچ چیز از دست نخواهید داد. این کار در دراز مدت نتایج مطلوبی را برای شما به همراه دارد.

از همه چیز سود ببرید

مطمئن باشید که کاری که در حال انجام دادن آن هستید برای شما سود و منفعت دارد. مردم را بشناسید و راههای کسب و کار را یاد بگیرید و فقط به این دلیل که خودتان را جزء مقامات ارشد تصور می کنید به دیگران نگویید سرم شلوغ است. توانایی شما از روی نتایجی که بدست می آورید، محک زده می شود بنابراین از روی هوش و ذکاوت تصمیم بگیرید و بگذارید دیگران شما را از روی مدارک و نتایج بدست آمده، قضاوت کنند.

قدرت شبکه سازی تجاری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴


مطالب تصادفی

  • هفت گام طراحی زندگی موفق
  • 5 راهکار طلایی برای تغییر در زندگی و کار
  • راز موفقیت آنتونی رابینز
  • دستورات مدیتیشن
  • قانون جذب و کاربردهای آن
  • یک روش عالی برای ارتقای اعتماد به نفس و رفع استرس
  • یک راز موفقیت
  • هیچوقت صد در صد هیچ چیز را برملا نکنید
  • هیچوقت دلسرد نشوید، اتفاق‌های خوب زمان می‌برند
  • هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر