اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یادسته بندی سایت
محبوب ترین ها
پرفروش ترین ها
برچسب های مهم
آمار بازدید سایت
پیوند ها
یک روش عالی برای ارتقای اعتماد به نفس و رفع استرس
با گفتگوی مثبت با خود استرستان را کاهش داده و زندگیتان را بهبود بخشید
عادت کنید با خودتان گفتگوی مثبت داشته باشید
عادت گفتگوی مثبت یا منفی با خود از کودکی آغاز می شود. معمولاً عادت گفتگو با خود چیزی است که تفکر ما را در طول سالیان شکل می دهد و به طرق مختلف با اثر کردن بر میزان استرس در زندگی بر ما تاثیر می گذارد. اما هر زمانی برای تغییر آن مناسب است. در این مقاله راه هایی برای جلوگیری از گفتگوی منفی با خود و ارتقاء کارایی و اعتماد به نفستان و همچنین از بین بردن استرس برای شما ارائه می کنیم.
عادات خود را تشخیص دهید:
اولین قدم برای تغییر این است که نسبت به این مشکل آگاهی پیدا کنید. ممکن است متوجه نشوید که چه زمان هایی در ذهنتان گفتگوی منفی دارید یااینکه این عادت تا چه میزان بر تجربیاتتان اثر می گذارد. استراتژی های زیر می تواند کمکتان کند از گفتگوهای درونی خود آگاه تر شده و با محتوای آنها آشنا گردید.
جملات منفی را جایگزین کنید:
یک راه خوب برای متوقف کردن یک عادت بد این است که آنرا با یک عادت بهتر جایگزین کنید. حال که نسبت به گفتگوی درونی خود آگاهی پیدا کردید، چند راهکار برای تغییر آن ذکر می کنیم:
یک راز موفقیت
آموختن، یکی از ملزومات زندگی انسان است که هرکسی ناگزیر به تجربه آن می باشد. این مقوله از زمان کودکی تا پایان عمر در زندگی افراد نقش دارد و از اهمیت بسزایی برخوردار است.
آموزش در کنار پیشرفت علوم و تکنولوژی معنای مهم تری به خود می گیرد که همواره مورد توجه متخصصین، نخبگان و کارآفرینان بوده است.
توجه افراد خاص مانند نخبگان و کارآفرینان به آموزش حین فعالیت، به این دلیل است که آن ها معتقدند آموختن هر علمی در هر زمانی، تنها برای همان زمان مفید است و گذشت زمان، موجب کهنگی آگاهی و تخصص افراد می شود که لازم است فرد اطلاعات خود را افزایش دهد و به اصطلاح به روز نماید.
افراد موفق صرف داشتن مدرک را دلیل بر توانمند بودن کسی نمی دانند و براین باور خود استوارند که یک متخصص هنگامی که تحصیلاتش به پایان می رسد و گواهینامه پایان دوره اش را دریافت می کند درواقع یک متخصص آماتور است که باید هرچه سریعتر درگیر کار مربوط به تخصص اش شود تا طی آزمون و خطاهای متعدد علوم تئوری آموخته خود را در قالب پروژه های عملی تقویت و اشکال زدایی کند. این گونه است که می توان نواقص و ضعف های خود را شناخت و آن ها را برطرف کرد.
برای موفق شدن در هر زمینه کاری، علمی و پژوهشی لازم است:
- دررابطه با آن موضوع اطلاعات جامع و کاملی داشته باشیم.
- نحوه کاربرد آن را در کشورهای دیگر بررسی کنیم و از جزییات آن با خبر باشیم.
- روش های متفاوت انجام فعالیت مورد نظر را بیاموزیم(حتی اگر منسوخ شده باشد)
- تاریخچه و گذشته آن علم یا تخصص را بدانیم و همواره سعی کنیم تا افراد مشهور آن رشته و شیوه کار و خلاقیتشان را بشناسیم.
- اصطلاحات و واژگان تخصصی آن را به زبان بین المللی و مادری بیاموزیم و در زمان مناسب از آن بهره ببریم.
- با جدیت تلاش کنیم تا ابتکار، خلاقیت یا ایده ای نو در آن زمینه طراحی و ارایه دهیم.
- بهتر است برای این که بتوان به ایده و ابتکار جدیدی رسید، همیشه آینده آن علم یا تخصص را در ذهن تداعی کنیم و تصور نماییم که چه تغییرات و پیشرفت هایی ممکن است در آن زمینه رخ دهد، یا اینکه اشکال و ایراد های آن را یافته و در جهت رفع آن ها راه کارهایی بیابیم.
اما نکته مهم و اساسی موفقیت دایمی در زمینه کاری یا تحصیلی و علمی، این است که همواره اطلاعت به روز داشته باشیم و با آخرین شیوه های جدید آشنا شویم. علم و تکنولوژی با سرعت فوق العاده ای رو به پیشرفت است و بارها اتفاق افتاده که همین پیشرفت های برق آسا، روش و اطلاعات قبلی را منسوخ و اشتباه دانسته و روش نوینی را جایگزین آن نموده است.
لازم است که همیشه بدانیم چه اتفاقاتی در زمینه فعالیت های ما رخ می دهد و چه تغییراتی به وقوع می پیوندد، راز موفقیت در هر کاری این است که صادقانه با تمام قوا سعی کنیم فعالیت و خدمات خود را به بهترین شکل ممکن (بدون بهانه تراشی) انجام دهیم و نسبت به آن تعصب و علاقه خاص داشته باشیم، هیچ گاه از آموختن تازه های آن خسته نشویم و هیچ گاه خود را در آن زمینه بهترین ندانیم. شاید رسیدن به این موضوع به دلایل مختلفی غیرممکن و رویایی به نظر بیاید اما باید به خاطر داشت که تمام افراد موفق و مشهور، همین غیرممکن ها را ممکن کرده اند که به اوج رسیده اند.
امیر دشتکیان
هیچوقت صد در صد هیچ چیز را برملا نکنید
می دانید چه چیز باعث می شود که بعضی افراد همیشه در کارهایشان موفق شوند ولی بعضی دیگر همیشه شکست بخورند؟ آنهایی که موفق می شوند همیشه کارهایشان را از روی برنامه انجام می دهند، اما آنها که شکست می خورند فقط در رویاهایشان غوطه ورند.
اگر برای زندگی و فرصت های شغلی که برایتان پیش می آید طرح ریزی کنید، نسبت به کسی که هیچ برنامه ای برای زندگیش ندارد بسیار جـلوتر هستید. افرادی که در تجارت--تنها موفقیتی که حداقل می توان آن را با شمردن تعداد صفرهای جلوی حساب بانکیمان اندازه گیری کنیم-- موفق می شوند، در مقایسه با آن افرادی که کماکان مشغول واکس زدن کفشهایشان هستند چون نقشه ها و طرح هایشان بهترین ها از آب درآمده اند، بسیار موفق تر هستند.
افرادی که همیشه موفق می شوند و بهترین نقشه ها را می کشند، مطمئناً چیزهایی می دانند که شما نمی دانید. من همیشه گفته ام که اختلاف بین آدم ها در جزئیات مسائل است. دانستن پیچیدگی های زندگی باعث می شود که بین شما و افراد دیگر تفاوت باشد. پس اگر چیزی می دانید که سایرین از آن خبر ندارند، چه لزومی دارد که به آنها بگویید؟
به همین دلیل یکی از قانون های طلایی من این است که هیچگاه صد در صد هیچ چیز را برای کسی برملا نکنید. همیشه چیزی را مخفی نگه دارید، %50، %10 یا حتی %1 از چیزهایی که می دانید را پیش خودتان نگه دارید. آن %1 درصد می تواند همان جزئیاتی باشد که بتوانید با دانستنش یک قدم از سایرین جلو بیفتید.
نقشه تان را پیش خودتان نگه دارید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی فکر ایده آلی به سرتان زد که می تواند خوشبختیتان را تضمین کند، نباید آن را با دیگران در میان بگذارید. همان ثانیه که نقشه تان را به زبان بیاورید، دیگر فایده ای نخواهد داشت و مثل شیشه شیری است که وسط آشپزخانه داغان شود و فقط یک گربه احمق است که به طرف آن خواهد رفت.
یک نقشه خوب حتی نباید روی کاغذ هم برده شود. فقط باید آن را در مغزتان نگه دارید تا زمانی که موقعش برسد.
در زندگی همیشه فکر می کردم که همه قصد سوء استفاده از من را دارند. از این رو خیلی وقت پیش یاد گرفتم که دهانم را بسته نگه دارم و حرفی نزنم. حتی زمانی که لازم است حرف بزنم، بسیار مراقب هستم.
اگر می خواهید کسی به شما کمک کند تا فکر بکرتان را به انجام برسانید، لازم است که او از نقشه تان خبر داشته باشد. شما باید اطلاعات کافی برای انجام کارش به او بدهید. اما فقط به حد نیازش—به خصوص زمانی که می خواهید این کار را نه با یک فرد از فامیل بلکه با یک همکار انجام دهید. لزومی ندارد که آنها از هدف نهایی کار شما اطلاع پیدا کنند.
کار خودتان را انجام دهید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در دنیای کار وضع به همین منوال است. اگر شما رئیس هستید، لزومی ندارد که همه کارکنان زیردستتان را از تمام اطلاعات و مسائل شرکت مطلع کنید. لازم نیست که آنها برای انجام وظایفشان از همه چیز اطلاع داشته باشند.
به انجام رسیدن کاری ربطی به دانستن در مورد آن ندارد. پس چرا وقتتان را برای دادن اطلاعات به دیگران که به دردشان هم نمی خورد تلف کنید؟ که به پیشنهاداتشان گوش دهید؟ اما اگر پیشنهادات فوق العاده ای دارند، پس چرا برای شما کار می کنند؟
و به یاد داشته باشید که حتی نزدیکترین دوستتان هم نباید از نقشه های شما آگاهی پیدا کند. چون هیچ اطمینانی نیست که او این مطلب را پیش خود نگه دارد. مردم معمولاً دوست دارند که پیش این و آن با دانسته هایشان خودنمایی کنند. وقتی کسی از مطلب مهم و با ارزشی باخبر باشد، فکر می کنید می تواند تمام مدت آن را پیش خود حفظ کند؟
خانواده تان
ــــــــــــــــــــ
اگر نباید هیچگاه صد در صد مطلبی را برای بهترین و نزدیکترین دوستتان فاش کنید، پس برای خانواده تان هم نباید این کار را بکنید. کارهایی که در اداره انجام می دهید، ربطی به خانواده تان ندارد و نباید آن را در خانه بیان کنید. حتی همسرتان هم نباید از نقشه های شما باخبر شود. تنها چیزی که باید بگذارید او بداند اسم وکیلتان است، چون ممکن است اتفاقی برایتان پیش بیاید که به او نیاز پیدا کند. و اگر نه از تک تک اطلاعاتی که در رابطه با مسائل کاری و نقشه هایتان به او می دهید، سوء استفاده خواهد کرد.
نتیجه کار
ـــــــــــــــــــــ
دوست دارید بدانید چه می شود اگر همه چیز را فاش کنید؟
کنترل موقعیت از دستتان خارج می شود. دیگر نمی توانید کنترل همه جانبه نقشه تان را در دست داشته باشید. اگر هر کسی فکر کند که می تواند کاری برای پیشبرد هدف انجام دهد، دیگر شما رئیس نیستید.
کنار گذاشته می شوید. اگر کسی از نقشه عالی شما باخبر شود، دیگر به چه دردی می خورید؟ اگر همه بفهمند که از کجا اون کت و شلوار مارک آرمانی را 200 هزار تومان می خرید، فکر نمی کنم دیگر کسی پیدا شود که آن را از شما 400 هزار تومان بخرد.
حسادت و طمع از راه می رسند. طبیعت انسان قابل پیش بینی است. اگر کسی موفق شود یا به پول برسد، بقیه به او حسادت خواهند کرد. هر نقشه قابل اجرایی سودمند خواهد بود. پس اگر به دیگران در مورد مقدار پولی که به دست خواهید آورد چیزی بگوئید، فقط دشمنانتان را بیشتر کرده اید.
نکته آخر
ـــــــــــــــــ
هر نقشه ای را که می خواهید اجرا کنید، فقط زمانی باید فاش شود که مرگتان فرا رسد. ولی چون نمیدانیم که عمرمان کی تمام می شود، در اینجا چند توصیه برای شما داریم:
هر قسمت از نقشه تان را با یک وکیل در میان بگذارید.
یک وکیل اجرایی استخدام کنید تا اسامی سایر وکلا را که هر کدام از قسمتی از نقشه شما آگاهی دارند فاش کند.
به این وکلا بگویید که تنها کسی که باید از این نقشه بعد از مرگ شما باخبر شود وارث شما ( همسر، فرزندان، یا هر کس دیگر ) است.
اگر می خواهید که نقشه تان در زمان مشخص به فرد تعیین شده برسد، این بهترین روش است.
هیچوقت دلسرد نشوید، اتفاقهای خوب زمان میبرند
وقتی وارد یک تنگنا میشوید و همه چیز مخالف شما میشود، طوری که به نظرتان میرسد حتی یک دقیقه دیگر هم نمیتوانید تحمل کنید، این دقیقاً همان زمان و مکانی است که جریان عوض میشود.» -- هریت بیچ استو
مطمئنم که شما هم قبلاً در همچنین وضعیتی بودهاید. هر چقدر هم که سخت تلاش میکردهاید، همه تلاشهایتان به نظر بیهوده میرسیده است. اما نباید ناامید شوید، زیرا بعضی از بزرگترین پیروزیهای زندگی برای کسانی اتفاق افتاده است که باوجود شرایط خارجی، تحمل کردهاند. پیشرفت به سمت درک اهداف شخصی، پیشرفتی خطی و محدود نیست. موفقیت بعد از مجموعهای از شکستها، بنبستها و پیروزیهای کوچک اتفاق میافتد.
این خود مسیر رسیدن به هدف است که تعیین میکند به چه انسانی تبدیل شوید. رهبران موفق به شما توصیه میکنند که مسیر رسیدن به هدف پایه و اساس پیروزی و موفقیت شماست، احتمالاً داستان توماس ادیسون را شنیدهاید که بعد از شکستهای مداوم به کشف لامپ برق دست پیدا کرد. او برای کشف چیزی که امروز یکی از بزرگترین اکتشافات تاریخ به شمار میرود، بیشتر از هزار مرتبه تلاش کرد.
موفقیت نزدیکتر از چیزی است که فکر میکنید
ممکن است با خود فکر کنید و بگویید که انگیزه ای ندارید که برای رسیدن به موفقیت در آن ۱۰۰۰ شکست را تجربه کنید. اما اگر کشف ادیسون نیاز به ۱۰۰۰ مرتبه تلاش قبل از موفقیت داشت چه؟ میبینید گاهی فرایند، راه به سمت موفقیت را نشانتان میدهد. اگر هدفتان با مقیاسی قابل اندازهگیری باشد، شکست شما ممکن است به اندازه توماس ادیسون برجسته نباشد.
از طرف دیگر اگر هدف شما تاثیر گذاشتن بر انسانیت در مقیاس جهانی باشد، فرایند دنبال کردن هدفتان مطمئناً نیازمند شکستهای غیرقابل انتظار خواهد بود. مقیاس یک هدف است که روندی که فرد طی میکند و کارهایی که برای رسیدن به آن لازم است را تعیین میکند.
این را در نظر بگیرید، اگر تلاش شما نیازمند صرف زمان و صبر بود و این را از قبل میدانستید چه؟ آیا باز هم مداومت داشتید؟ خیلی وقتها بخاطر بسیاری عوامل نامشخص از دنبال کردن یک هدف دست میکشیم. به ناچار بخاطر ترس از ناشناختهها، دلسرد میشویم تا اینکه آن را بعنوان یک چالش در آغوش بگیریم. این ترس از راه پیش رو است که ضعیفمان میکند زیرا عدم قطعیت نشان میدهد که موفقیت ممکن است دستنیافتنی باشد.
توصیه ما برای غلبه بر ترس از شکست این است که زمان را فراموش کرده و در عوض از مسیر لذت ببرید. اگر کاری که انجام میدهید را دوست داشته باشید و کاری را انجام دهید که دوست دارید، آنوقت روند کار میتواند تمرکز اصلی شما شود.
استفان کووی در کتاب معروف خود، ۷ عادت افراد موثر، عنوان میکند که وقتی با در نظر داشتن انتها، به هدفمان فکر میکنیم، راهی به سمت موفقیت برایمان طراحی میشود. افراد به دلایل مختلف از رسیدن به هدفشان دلسرد میشوند. اعتقاد من این است که هدف ممکن است همراه با عشق و عزم شما نباشد. در این صورت باید عشقی نابودنشدنی و عزمی راسخ برای رسیدن به آن هدف در خود ایجاد کنید. به هیچ وجه نباید به شکست فکر کنید.
لحظهای به این مسئله فکر کنید. کدام بزرگتر است، لذت موفقیت یا بدبختی شکست؟ آیا برای موفقیت انگیزه دارید یا انگیزه دارید که از درد جلوگیری کنید؟ روانشناسان به این اصل درد-لذت میگویند.
برای درک هدفتان باید علاوه بر پشتکار و مداومت در کار، باوری انکارناپذیر به موفقیتتان داشته باشید. برای این منظور داشتن پشتکار دائمی اهمیت بسیار زیادی دارد، زیرا این عادات روزانهتان است که شما را به سمت موفقیت یا شکست راهنمایی میکند.
قبل از اینکه دلسرد شوید، کمی به خودتان استراحت دهید. گاهی اوقات یک وقفه کوتاه از روندی که برای رسیدن به هدفتان دارید، ذهنتان را روشنتر کرده و دید بازتری به شما میدهد. آلبرت انیشتین گفته است، «هیچوقت نمیتوانید مشکلی را با همان سطح فکری که در ابتدای کار داشتید حل کنید.» به همین دلیل نگاه کردن به هدفتان با ذهنی تازه به شما این امکان را میدهد که فرصتهای ممکن که قبلاً برایتان روشن نبوده را ببینید.
هیچکس نمیداند رسیدن به موفقیت چقدر طول میکشد. اگر با باوری انکارناپذیر و تعهد و پشتکار هدفتان را دنبال کنید، مطمئناً به موفقیت خواهید رسید. ضمن اینکه مسیرتان هم لذتبخشتر از خود موفقیت خواهد شد.
هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر
ارتباط با هنر گفتگو کردن آغاز می شود. انجام یک گفتگوی ساده کار سختی نیست اما اگر بخواهید به طریقی جالب شخصیت و شوخ طبعی خود را نشان دهید نیاز به مهارتی دارد که به نظر می رسد فقط از عهده بعضی ها برمی آید.
شخصیت
گپ های کوتاه نباید لزوماً پوچ و بیهوده باشند. گپ زدن راهی برای نشان دادن شخصیت و علایق شما به طریقی غیرمستقیم است. گفتگوهای کوتاه تا حد زیادی رفتار، نوع شخصیت و دیدگاه های شما را آشکار می کند.
با داشتن مهارت واقعی گفتگو می دانید چطور باید شخصیتتان را آنطور که می خواهید نشان دهید. این به معنای فریب دادن یا نشان دادن یک تصور دروغین از خودتان نیست، به این معنی است که خواهید دانست چطور باید قسمت هایی از خودتان که به فرد مقابل بی ارتباط است را جدا کرده و قسمتی از خودتان را نشان او دهید که درارتباط باشد.
افراد دوست داشتنی استعدادی طبیعی برای نشان دادن شخصیتشان به گونه ای دارند که دیگران بتوانند به خوبی با آن ارتباط برقرار کنند.
تاثیر اول
لازم نیست برای ایجاد یک تاثیر اولیه عالی روی طرف مقابل خیلی خودتان را نگران کنید. نگرانی بیش از حد برای معرفی خودتان تاثیر منفی خواهد گذاشت. باید بدانید که روابط رشد می کنند و بااینکه ممکن است تاثیر اولیه اهمیت زیادی روی طرف مقابل داشته باشد اما کنترل آن قضاوت های اولیه کار بسیار دشوار است.
بهترین شروع ها معمولاً آنهایی است که طبیعی باشد. یک سلام ساده بسیار موثرتر از این است که تلاش کنید در چند دقیقه اول خود را بانمک و کاریزماتیک نشان دهید. اگر می خواهید تاثیر اولیه خوبی بر جای بگذارید، نکات زیر می تواند کمکتان کند:
لحنتان را بشناسید
هر که می گوید نباید هیچوقت خودتان را سانسور کنید بیهوده گفته است. هیچوقت نباید در مراسم ترحیم لطیفه تعریف کنید یا در مهمانی گریه سر دهید. هر موقعیت اجتماعی آداب و رسوم خود را دارد.
اما نباید مقررات اجتماعی را وحی منزل بدانید. سعی کنید تجربه کنید و از تغییرات گاه و بیکار نترسید. آنهایی که استاد گپ های کوتاه و پیدا کردن دوست های تازه هستند می دانند چه چیز قابل قبول است و چه چیز نیست. شناختن لحنتان و توجه به آن نیاز به مشاهده و آزمایش و تجربه دارد.
شوخ طبعی
چند جمله شوخ طبع بودن شما را نمی رساند اما خنده یکی از بهترین مولفه های یک ارتباط موفق است. بیشتر شوخ طبعی ها جزء یکی از موارد زیر هستند:
داستان ها
داستان گویی یکی از مهمترین جنبه های گپ های کوتاه است. برای گفتن داستان های جالب به چند نکته باید توجه داشته باشید:
راهکارهایی برای شکستن یخ مکالمه
عمومی
- درمورد فلان چیز برایم بگو...
- چطور تونستی ....
- سخت ترین قسمت کارت چه بود؟
- عجیب ترین مشتری که تا به حال داشتی چطوربود؟
- چرا؟
- چطور اتفاق افتاد؟
- آنجا چه اتفاقی افتاد؟
- بهترین قانون برای گفتگو این است که اجازه بدهید طرف مقابل اول حرف بزند، و شما به حرف های او خوب گوش کنید و بعد جواب بدهید. تکرار برخی کلمات و کلمات تایید نشان دهنده این واقعیت است که خوب به حرفهای او گوش داده اید و حرفهایش را متوجه شده اید.
- نگران عوض شدن طبیعی موضوع بحث با پیش رفتن گفتگو نباشید. اگر شما درمورد چیزی حرف می زده اید اما الان موضوع حرف زدنتان عوض شده، این یک نقطه مثبت است. به خاطر اینکه اگر مکالمه به هر دلیل متوقف شود، می توانید بدون ایجاد تغییر در موضوع به آنچه می گفتید برگردید.
کار
اجتماعی
هنر تاثیر گذاری در محل کار
بهترین ایده ها هم اگر کسی به آنها توجه نکند، ارزشی نخواهند داشت. در این مقاله می خواهیم به شما آموزش دهیم که چطور نظر رئیستان را به پیشنهادات و ایده های خود جلب کنید.
کارمندان باهوش و کاردان بیشتر از آنکه از کارهای رئیسشان اطلاع داشته باشند، از کارهای خودشان اطلاع دارند. من فرض را بر این می گیرم که شما هم، مثل اکثر خوانندگان مقاله های من، کارمندی کاردان و باهوش هستید. اکثر کارمندان کاردان، به ویژه آنها که پیش زمینه های فنی نیز داشته باشند، سالها وقت خود را صرف یادگیری و تجربه کرده اند که باعث می شود بتوانند ایده ها و نظرات جالبی در حیطه کاری خود ارائه دهند.
اما متاسفانه اکثر آنها نمی دانند که چطور نظر رئیسشان را به نظراتشان جلب کنند و ایده هایشان را به مرحله عمل برسانند. حتی ایده های بزرگ هم اگر به مرحله ی عمل نرسند، هیچ سودی برای شرکت نخواهند داشت.
راهنمایی هایی که در زیر به آنها اشاره می کنم، برای کمک به شما برای جلب نظر رئیس آورده شده است. البته موفقیت شما را تضمین نمی کند، اما می تواند تا حدودی کمکتان کند.
مسئولیت پذیر باشید. مثل یک فروشنده فکر کنید، نه یک متخصص.
تحت تاثیر قرار دادن رئیس هم از جهات زیادی شبیه به فروش محصولات یا ارائه خدمات به مشتریان خارج از شرکت است. آنها مجبور نیستند بخرند، این شمائید که مجبورید بفروشید!
هر فروشنده خوبی برای رسیدن به نتیجه، مسئولیت قبول می کند. هیچکس از فروشنده ای که مشتری را به خاطر خرید نکردن سرزنش می کند خوشش نمی آید. پس وقتی پیشنهادتان را ارائه می دهید، با رئیس خود طوری برخورد کنید که فروشنده های کاردان با مشتریان خود رفتار می کنند.
با اینکه اهمیت قبول مسئولیت در فروش های خارجی کاملاً مشخص است، اما تعداد بسیار زیادی از کارمندان شرکت ها ساعات زیادی را صرف سرزنش کردن رئیسشان برای قبول نکردن ایده هایشان می کنند، به جای اینکه خودشان را برای ناتوانی در فروش آن ایده ها سرزنش کنند. اگر وقت خود را به جای متهم کردن رئیس، برای ارتقاء توانای خود در عرضه ایده ها و پیشنهاداتمان صرف کنیم، مطمئناً موفق خواهیم شد.
به هدف اصلی فکر کنید – نه فقط آنچه به سود شماست!
یک فروشنده کاردان هیچ وقت به مشتری خود نمی گوید، "شما باید این محصول را بخرید، چون اگر نخرید من به هدفم نمی رسم!"
فروشنده های کاردان به نیازهای مشتریانشان توجه می کنند، نه اینکه توقع داشته باشند مشتریان به فکر نیاهای آنها باشند. شما هم به عنوان کارمند شرکت باید به فکر اهداف شرکت باشید، نه نیازهی گروه و بخش خودتان.
وقتی پیشنهاداتتان را مطرح می کنید، فقط به تاثیر کلی آن تصمیم بر روی شرکت فکر کنید. در اکثر موارد، نیازهای بخش و نیازهای شرکت مستقیماً باهم در ارتباط هستند. اما در بعضی موارد، این ارتباط چندان مشخص نیست. به هیچ وجه تصور نکنید که مدیر شرکت بین سود و منفعت بخش شما و تاثیر مثبت بر روی شرکت به طور کلی، ارتباط برقرار خواهد کرد.
خود را برای پیروزی در جنگ های بزرگ آماده کنید. انرژی و روحیه خود را با صرف مسائل پیش پا افتاده نکنید.
وقت مدیر یا رئیس شرکت خیلی محدود است. پس قبل از اینکه با او وارد صحبت شوید، خودتان ایده هایتان را به طور کامل تجزیه و تحلیل کنید. وقتتان را بر سر مسائلی که تاثیر چندانی بر نتیجه کار ندارد تلف نکنید. روی کارهایی زمان بگذارید که تاثیر عمیق داشته باشند. تا می توانید از کنار مسائل پیش پا افتاده بگذرید.
مخصوصاً توجه زیادی به بحث و جدل بر سر مسائلی مثل برد و باخت تیم های ورزشی، رستوران و ماشین نکنید. مردم معمولاً بیشتر از اینکه بر سر مسائل مهم کاری از دست ما ناراحت شوند، بر سر همین مسائل پیش پا افتاده از ما می رنجند. یادتان باشد که شما حقوق می گیرید که برای پیروز شدن بر سر مسائل مهم کاری تلاش کنید، نه بر سر قدرت یک تیم فوتبال.
تحلیلی واقعگرایانه از هزینه های اجرایی ایده هایتان داشته باشید.
هر شرکت، منابع، زمان و انرژی محدودی دارد. پذیرش ایده ی شما می تواند به معنای رد شدن یک ایده دیگری باشد که خالق آن فکر میکرد عالی است. خود را برای یک بحث واقعبینانه درمورد هزینه های ایده تان آماده کنید. یادتان باشد که ممکن است ایده یک نفر دیگر قربانی به اجرا درآوردن ایده شما شود.
وقتی خود را برای چنین بحث تحلیلی آماده کردید، برای پذیرش اعتراضات وارده به ایده تان هم آماده شده اید. باید ببینید که آیا هزینه های به اجرا درآوردن ایده تان ارزش منفعت های آن را دارد یا نه.
همیشه کاری را که شروع می کنید به اتمام برسانید
خیلی بد است، اما بچه ها باور کنید من امروز حالم خیلی گرفته شده. ماشینم را به کارواش بردم تا به خیال خودم تمیز شود و برق بیفتد. آنها ماشین را به طور دستی شستند تا مبادا دستگاه های شستشو رنگ اتومبیل من را نبرند.
به هر حال، کارکنان آنجا همیشه کارشان را عالی انجام می دادند، اما مدتی است که صاحب قدیمی ملک را به یک فرد کودن واگذار کرده و متاسفانه این افراد حتی نمیتوانند یک رومیزی را تمیز کنند چه برسد به یک ماشین لوکس و تجملی.
دلیل عصبانیت من از این قرار است که وقتی برای تحویل ماشین در محل حاضر شدم، متوجه شدم که آنها قسمت های ریزی را از قلم انداخته اند، که اگر بخواهم آنها را نام ببرم باید بگویم: کل در سمت راست، چرخ ها، و از این گذشته لکه هایی هم بر روی کل شیشه جلو....به چشم می خورد و تازه دو برابر نیز از من پول گرفته بودند. خوب خودتان قضاوت کنید؛ به همین دلیل سرشان داد و بیدا کردم و آنها هم تمام اشکالات را برطرف نمودند، اما به راحتی 20 دقیقه از وقت گرانبهای مرا تلف کردند.
کار را به دقت انجام دهید
نکته ای که قصد داشتم با داستان بالا به شما منتقل کنم این است که به هر حال هر کسی شغلی دارد و کاری انجام می دهد، اما اگر شخصی به راستی در پی قدرت و موفقیت باشد، باید بداند که مهمترین عامل در راه رسیدن به آن، اهتمام در اتمام کار است.
اگر تصمیم به انجام چالش های تازه می گیرید، باید تا آخرین مرحله را در نظر خود مجسم کنید. ممکن است پیروز شوید و یا شکست بخورید اما تا پایان راه، نجابت، قدرت، امید، و عزم خود را برای مبارزه کردن از دست ندهید – چه ببرید چه ببازید- به خاطر داشته باشید که برنده هیچ گاه نمی ترسد و ترسو هیچ گاه برنده نمی شود. هیچ گاه این مطلب را فراموش نکنید. آیا منظورم واضح است؟ بله من همیشه منظورم را به روشنی بیان می کنم.
آیا می توانید تصور کنید: ماشینی را خریداری کرده اید که ساخت آن نیمه کاره است؟ ماشین روشن می شود، می توانید با آن رانندگی کنید، اما فقط ترمز ندارد. نظرتان در مورد زندگی کردن در خانه ای که سقف ندارد چیست؟ به طور حتم امکان پذیر نیست. این در حالی است که بسیاری از انسان ها اهداف خود را در نیمه راه به دست فراموشی می سپارند، چراکه ادامه مسیر برایشان دشوار است و باید از موانع بسیار زیادی عبور کنند. ترسوها.
پشتکار و بلند پروازی
من یکی از طرفدار های پر و پا قرص بوکس هستم گاهی اوقات ورزش به خشونت و خوی وحشیانه کشیده می شود ( که نکته جالب و هیجان انگیزش نیز همین جاست) اما چیزی که من از این ورزش یاد گرفتم این است که قهرمانان واقعی، افرادی مثل راکی مارکیانو (خدا روحش را شاد کند)، محمد علی کلی، و شوگر ری لئونارد، تنها به این دلیل به صورت افسانه در آمدند که هیچ گاه نترسیدند و دست از ادامه کار نکشیدند. آنها تمام مدت از جان و دل مبارزه می کردند.
حتی در زمانی که خسته شده بودند، و یا ضربه خورده بودند، همیشه بر علیه تمام مشکلات و موانع در نهایت قدرت می ایستادند و به پیروزی دست می یافتند. آنها میتوانستند حریفان خود را ضربه فنی کنند چراکه پایشان را فراتر از مرزها می گذاشتند و هیچ کس نمی توانست به گرد پای آنها برسد. رقبا در هیچ حالتی با آنها قابل مقایسه نبودند.
بلند پروازی هایشان حد و مرزی نداشت. آنها تشنه بودند و هر بار ثابت کردند که میزان عطششان تا چه اندازه سیری ناپذیر بوده است.
بلند پروازی مانند دانه ای است که در قلب شما روییده می شود و مانند دست مایه ای شما را به سمت موفقیت و کامیابی رهنمون می سازد. به شما کمک می کند تا به بالاترین قله هایی که هیچ کس دیگر حتی نمی تواند تصورش را هم بکند به راحتی صعود کنید. اما بلند پروازی هم به نوبه خود نیاز به پرورش و تغذیه دارد. شما باید آتش آن را به دقت شعله ور کنید، و تا آنجایی که ظرفیت شما اجازه می دهد آنرا رشد و پرورش دهید.
یکی از دلایلی که بسیاری از افراد پیش از اینکه به هدف خود برسند، دست از تلاش و کوشش می کشند، این است که سنگ های بزرگ بلند می کنند و همانطور که میدانید سنگ بزرگ نشانه نزدن است
اهداف واقع گرایانه و دست یافتنی معین کنید
به پایان رساندن کاری که در ذهن دارید نشان می دهد که از همان آغاز در ذهن خود نقطه اتمامی را معین کرده بودید. برای خودتان اهداف معینی را مشخص کنید، البته نه هر هدفی؛ شما باید اهدافتان را از روی واقع نگری و میزان توانایی های شخصیتان انتخاب کنید.
یکی از راههایی که شما را به سرعت به شکست می رساند این است که اهدافی برای خود برگزینید که به هیچ وجه و حتی از طریق معجزه هم نتوانید به آنها دست پیدا کنید. تعیین هدف به این دلیل مهم است که به شما نوعی حس حسن ختام میدهد. یک چیز ملموسی است که می توانید به راحتی به سمت آن نشانه روید. زمانی که در ذهن خود هدف داشته باشید به آسانی می توانید طرح هایی در راه رسیدن به آن پی ریزی کنید. طرح و برنامه ریزی جزء مهمترین فاکتورها به شمار می روند.
و اما نکته مهم دیگر این است که اهداف دارای انواع مختلفی هستند. فرض کنید در یک مسابقه اتومبیل رانی شرکت کرده اید. هدف نهایی شما رسیدن به خط پایان است. اما ممکن است در میان راه برای صرف غذا و یا رفتن به دستشویی و غیره توقف داشته باشید.
این محل های توقف به عنوان اهداف میانی به حساب می آیند. شما به منظور رسیدن به هدف نهای خود باید این اهداف کوچکتر اما لازم و ضروری را پشت سر بگذارید.
پله به پله
یکی از بهترین راهها در رسیدن به اهداف این است که در هر مرحله تنها یک گام به سمت جلو بردارید. اگر هدف نهایی شما این است که قهرمان جهانی بوکس شوید باید به باشگاه بوکس بروید تا با روش های صحیح مشت زنی آشنا شوید.
زمانی که کمی پیشرفت نمودید می توانید حرکت در داخل رینگ را آموزش ببینید. سپس پیچ تاب دادن به بدن را یاد می گیرید و می توانید از ضربه هایی که به سمت شما وارد می شود اجتناب کنید.
سرانجام نوبت به اولین مسابقه غیر حرفه ای تان می رسد. شما باید ابتدا مانند یک آماتور مشت زنی کنید و بعد آنقدر پیشرفت کنید تا بتوانید جایزه دستکش طلایی ( Golden Gloves) را از آن خود نمایید و شاید روزی برسد که جایزه المپیک را نیز بدست آورید. رفته رفته به صورت یک حرفه ای در می آیید و در حدود 20 مسابقه را می برید ( و شاید برخی از آنها در مقابل مدعیان پیروزی باشد) باید به تدریج راه خود را برای جاودانه کردن نامتان در سطح جهان بپیمایید.
فقط در این صورت و تنها با پشت سر گذاشتن اهداف میانی است که می توانید به هدف نهایی برسید.
و اما در مورد مسابقه نهایی: اگر برنده شوید که خوب مسلم است به هدفتان دست پیدا کرده اید، اما اگر شکست بخورید باید به این تجربه خود به عنوان یک پشتوانه نگاه کنید. اگر پشتکار داشته باشید و از مسیر اصلی خارج نشوید شانس بیشتری برای پیروزی پیدا می کنید.
تنها چیزی که باید در هر حال به خاطر داشت باشید این است که چون صرفا جایزه بزرگ از آن شما نشده، بازنده محسوب نمی شوید. شما مراحل بسیار زیادی را در زندگی پشت سر گذاشته اید. آیا یک قهرمان که دارنده مدال طلای المپیک شده اما در یک مسابقه باشگاهی بازنده شده را می توان بازنده خواند؟ البته که نه، او به راحتی میتواند به موفقیت های بزرگتری دست پیدا کند اما باید کارهایی انجام دید که سایرین نمی کنند.
نکته ای که مد نظر من است این است که باید به خودتان حتی برای کوچکترین موفقیت هایی که به دست می آورید پاداش دهید. به توانایی هایتان افتخار کنید و از آنها به عنوان پلی برای رسیدن به موفقیت های بزرگتر استفاده کنید. و هیچ گاه فراموش نکنید که هر کس پیش از اینکه راه رفتن را یاد بگیرید، سینه خیز می رود.
تمرکز داشته باشید
اگر شعله های امید و آرزو در وجودتان فروزان باشد، بنابراین تمرکز به عنوان یک نیروی مهار کنننده برای هدایت شعله های آتش در مسیر مناسب به شمار می رود. برای اینکه بالاترین بازدهی را داشته حال چه یک مرد ثروتمند باشید و یا یک ورزشکار مشت زنی، باز هم باید ذهنتان را روشن نگه دارید. باید کارهایی که تصمیم به انجام دادن آنها را می گیرید در نهایت تمرکز و دقت انتخاب شوند.
اگر 50 کار متفاوت در پیش روی دارید و می دانید که تنها 10 تای آنها را می توانید انجام دهید، ذهنتان را از انجام 40 تای باقیمانده پاک کنید. کارهای بی فایده را از برنامه زندگی تان حذف کنید. باید یاد بگیرید که به طور آگاهانه تنها اهداف مهم را انتخاب کرده و فقط آنها را دنبال نمایید. با این کار انرژی لازم را بدست آورده و از اینکه کارهای دیگر را انجام نداده اید پشیمان نمی شوید. در آخر: امور مهم را با بهره گیری از آخرین حد توانایی هایتان با موفقیت پشت سر می گذارید.
و در انتها باید اشاره کرد که بازنده های واقعی افراد ترسویی هستند که از ادامه کار منصرف می شوند. بیشترین تلاش را بکنید و به نتیجه ای که بدست آوردید، افتخار کنید. اما به ذخیره های اندک خود قناعت نکنید؛ همیشه ماهی های بزرگتری هم وجود دارند که خوشمزه تر هستند.
مراقب اطراف خود باشید و همه چیز را زیر نظر بگیرید.
هنر پول خرج کردن: کمتر خرج نکنید، هوشمندانه تر خرج کنید!
پرسش و پاسخ با دانشمندان رفتارشناسی، الیزابت دان (Elizabeth Dunn) و مایکل نورتون (Michael Norton)
همیشه درمورد کسب، پسانداز و سرمایهگذاری پول سعی میکنید از سیل توصیههای متخصصین امور مالی و اقتصادی کمک بگیرید. اما وقتی نوبت به خرج کردن پول میرسد به نظر خودتان عمل میکنید. الیزابت دان دانشمند رفتارشناسی دانشگاه بریتیش کلمبیا و مایکل نورتون از دانشکده بیزنس هاروارد در کتاب خود «علم خرج کردن هوشمندانه» این نیاز شما را برآورده کردهاند. آنها با تحقیقاتی که در این راستا انجام دادهاند، توصیههایی کاربردی برای نحوه پول خرج کردن ارائه میکنند که کمکمان میکند پولمان را در جهت شادی و آرامش بیشتر خرج کنیم.
+ خرید کردن تقریباً به یک وسواس ملی تبدیل شده است. بزرگترین باور نادرست ما درمورد نحوه پول خرج کردن چیست؟
مایکل نورتون: همه میدانند که پسانداز کردن پول کار خیلی خیلی سختی است چون برای این کار باید دست از خیلی چیزها بکشید. خرج کردن پول کاری فوقالعاده لذتبخش است. اینکه پولتان را برای چیزی خرج میکنید که متعلق به شما میشود حسی فوقالعاده میدهد. مردم تصور میکنند که خریدن چیزهای مختلف شادترشان میکند.
الیزابت دان: اما چیزی که فراموش میکنیم این است که پول به تنهایی یک هدف نیست. باید وسیلهای باشد برای رساندن ما به هدفهایمان. باید طوری استفاده شود که خوشبختی و شادی عمومی ما را در زندگی ایجاد کند.
+ شما در کتابتان ۵ اصل درمورد اینکه چطور هوشمندانهتر خرج کنیم که شادتر و خوشبختتر شویم ارائه میکنید. یکی از توصیههایتان «خریدن تجربهها» است. میتوانید بیشتر در این زمینه توضیح دهید؟
مایکل نورتون: تحقیقات نشان میدهد که در بیشتر موارد تجربیات خرید کردن، خریدن کالاهای مادی است. مثلاً یک تلویزیون فوقالعاده ۲۰۰۰ دلاری میخرید. به محض اینکه آن را روی دیوارتان نصب میکنید، قدیمی میشود. تلویزیونی جدیدتر وارد بازار میشود که از تلویزیون شما بهتر است و آرزو میکنید که کاش آن تلویزیون را داشتید. اما در نظر بگیرید که پولتان را صرف خریدن تجربه کنید. همان ۲۰۰۰ دلار را صرف رفتن به مسافرت کنید. ممکن است بگویید که خوب خریدن تلویزیون بهتر است چون در نهایت برایتان مانده است اما به این فکر کنید که تا بحال چند بار به خاطره خریدن تلویزیونتان فکر کردهاید درحالیکه خاطرات آن مسافرت همیشه با شما میماند. ارزش واقعی تجربه در همان لحظه هویدا نمیشود، بلکه بعداً به ارزش آن پی میبرید. و همانطور که نتایج یک تحقیق نشان میدهند، خاطرات ما روز به روز در نظرمان زیباتر و بهتر میشوند. بنابراین وقتی تلویزیونی که خریدهاید روز به روز کهنهتر و از مد افتادهتر میشود، خاطراتتان در ذهنتان بهتر و لذتبخشتر میشوند.
+ چطور میتوان رفتارهای فردی را در زمینه عادتهای پول خرج کردن تغییر داد؟
مایکل نورتون: تحقیقات نشان میدهد که خریدهای مادی شاید شادیمان را کمتر نکنند، البته ممکن است اینکار را هم بکند، اما نکته اینجاست که فایده چندانی هم برایمان ندارند. به جای خریدن چیزهایی که فرهنگ و جامعه میگوید باید بخریم چون مهم هستند، مثل یک خانه بزرگتر، یک ماشین جدید و از این قبیل، ما سعی داریم به مردم بگوییم قبل از اینکه کیفپولشان را برای خریدن چیزی از جیب یا کیفشان دربیاورند، از خودشان سوال کنند، «آیا با خریدن این چیز بیشترین شادی را برای خودم میخرم؟» و اگر اینطور نیست، از آنها میخواهیم همان پول را به طریقی دیگر خرج کنند.
الیزابت دان: گاهیاوقات، وقتی کالایی را میبینید، همان لحظه شما را به هیجان میآورد اما وقتی کمی بین خودتان و آن کالا فاصله میاندازید، باعث میشود در دام خریدن آن نیفتید. وقتی یک کالای فوقالعاده در مرکز خریدی میبینید، با خودتان فکر کنید، «خوب میتونم الان این رو بخرم اما میتونم هم صبر کنم. و اگر بعد از گذشت یک هفته باز هم آن را همینقدر خواستم، می خرمش.»
+ شما در کتابتان به نکتهای اشاره میکنید که وقتی ما میخواهیم خریدی انجام دهیم، هیچوقت عامل ارزش زمان را مد نظر قرار نمیدهیم. چطور میتوانیم در این زمینه هوشمندانهتر عمل کنیم؟
مایکل نورتون: تصور کنید که یک نفر یک خانه بزرگ میخرد. یک خانه بزرگ شاید چیزی فوقالعاده به نظر برسد. مشکل اینجاست که خانههای خیلی بزرگ معمولاً در مرکز شهر نیستند و به همین دلیل با خریدن آن خانه مجبور میشوید که هزینه بنزین بیشتری هم برای رسیدن به محلکارتان صرف کنید. تحقیقات نشان میدهد که ماندن در ترافیک و رفتوآمدهای شهری یکی از بدترین مخربهای شادی انسانهاست. آیا واقعاً میخواهید شادی و وقت خودتان را با خریدن آن خانه تلف کنید؟ وقتی یک تلویزیون میخرید چه؟ خودتان را متعهد میکنید که ساعتها نشسته و وقتتان را صرف زل زدن به دیوار کنید!
الیزابت دان: عوض کردن روش صرف کردن زمانتان یکی از راههای رسیدن به خوشبختی است اما بیشتر وقتها ما به پول بعنوان هدف نهاییمان نگاه میکنیم. اگر به جای این، وقتمان را هدف نهاییمان بدانیم، به طریقی متفاوت به اینگونه خریدها نگاه خواهیم کرد. آنوقت میتوانیم در زمان خرید، یک قدم عقب برداشته و بگوییم، «اگر پسانداز کردن این ۱۰ یا ۲۰ دلار از نظر زمانی ارزش خرج کردن را دارد؟» وقتی زمان را مهمترین متغیر وابسته در نظر بگیرید، دیدگاهتان به زندگی به کلی تغییر خواهد کرد.
+ یکی از روشهایی که برای خرج کردن هوشمندانه پیشنهاد میکنید این است که «الان پرداخت کنیم، بعداً مصرف کنیم». آیا باید کارتهای اعتباریمان را دور بیندازیم؟
الیزابت دان: دنیای امروز امکان خرید در زمان حال و پرداخت در آینده را به راحتی امکانپذیر کرده است. اما تحقیقات نشان داده است که بدهی یکی از منفیترین تاثیرات را بر شادی انسانها میگذارد. مردم به طور روزانه و مداوم به بدهیهایشان فکر میکنند. وقتی در حال رانندگی هستید یا به پیادهروی رفتهاید چه چیزی به ذهنتان خطور میکند؟ کوه بدهیهایتان. بهترین کاری که میتوانید بکنید این است که پول هر چیزی که میخرید را همان لحظه پرداخت کنید.
مایکل نورتون: از طرف دیگر، اگر جلوتر از زمان مصرف برای چیزی پول بپردازید، دیگر نگرانی بدهیها نخواهید بود و وقتی آن کالا یا تجربه را دریافت میکنید، احساس آزادی میکنید.
+ آیا الگویی برای «خرج کردن هوشمندانه» در دنیا وجود دارد؟
الیزابت دان: وارن بافت (Warren Buffett). آدمها به او به عنوان الگویی برای پول درآوردن نگاه میکنند. البته الگوی پول درآوردن هم هست اما مهمتر از آن او میتواند نمونه برای نحوه خرج کردن پول هم باشد. پول او اندازه ندارد اما هیچوقت مقدار زیادی از پول خود را صرف خرید کالاهای مادی نمیکند، درعوض میبخشد و دیگران را هم تشویق به بخشیدن پولشان و صرف آن در کارهای انساندوستانه میکند.
+ برای آنهایی که به اندازه وارن بافت پول ندارند که بتوانند اصل شما برای «سرمایهگذاری روی دیگران» را اجرا کنند، چه توصیهای دارید؟
الیزابت دان: تحقیقات نشان میدهد که کسانیکه درآمد کمتری دارند بیشتر در کارهای خیر کمک میکنند و بیشتر با بدبختیهای دیگران همدردی کرده و مشکلاتشان را درک میکنند. ما در تحقیقمان متوجه شدیم که حتی آنهایی که برای شام شبشان مشکل داشتند، باز به افراد مستمندتر از خودشان کمک میکردند. کمک کردن به دیگران یکی از متداولترین تجربیات احساس شادی و خوشبختی در انسانهاست. تحقیقات نشان میدهد که کمک کردن حتی به اندازه ۵ دلار به کسی که نیازمند است تاثیرات بسیار عالی برای فرد به همراه دارد. آنهایی که پول زیاد ندارند، میتوانند به کمتر فکر کنند، مثل پولی که برای یک فنجان قهوه یا یک لیوان آبمیوه صرف میکنند، همان را به نیازمندان ببخشند.
+ آیا وقتی به مراکز خرید میروید، سعی میکنید مردم را برای هوشمندانهتر خرید کردن راهنمایی کنید؟
الیزابت دان: اگر اینکار را بکنید، نگهبانهای آنجا ما را با کتک بیرون میکنند! من خودم هنوز نیاز به راهنمایی دارم. با اینکه این کتاب را نوشتهام و سعی کردهام بقیه را راهنمایی کنم باز وقتی کمپانی Apple، گوشی همراه جدید خودش را وارد بازار میکند، با خودم فکر میکنم، «واقعاً باید این را بخرم!»
هنر بلوف زدن
می کشمت، ردت رو از اینترنت می گیرم، رمز شخصی ات
رو پـیـدا می کـنـــم، به اطلاعاتت دسترسی پیدا می کنم،
آدرس خـونـــت رو برمی دارم و هر بلایی که بتونم سرت در
میارم. تمام این کارها رو فقط به این خاطر انجام میدم کـــه
تــو شانسی انتخاب شدی و من هم اصلا از قیافت خوشم
نمیاد.
.... خـوب آیــا این یک بلوف است و یا نوعی تهدید جدی به
شمار می رود؟
یک دقیقه فرصت دارید تا در مورد آن فکر کنید.
خـیلی خوب، می توانید نفس راحتی بکشید، زیرا تمام آن
بلوف بود. البته اگر من بخواهم این کار را عملی کنم امکان وقوع آن وجود دارد، ولی بنده هیچ تمایلی به کشتن شما ندارم (به این دلیل که نه شما را می شناسم و نه شما کار بدی در حق من انجام داده اید) امروزه از این دست تهدیدات زیاد به گوش می رسند، اما به راستی اگر شخصی تصمیم به انجام یک چنین کاری بگیرد تا چه حد امکان به وقوع پیوستن گفته های او وجود دارد. در این قسمت برای شما جزئیات را به تفصیل شرح می دهیم.
نکته قابل توجه اینجاست که اگر من روزی تصمیم به انجام این کار بگیرم و بخواهم محل زندگی شما را پیدا کرده و به تعقیب شما بپردازم و شما را سر به نیست کنم، توانایی انجام یک چنین کاری را دارم. فقط کافی است شخصی را برای انجام امور کامپیوتری اجیر کنم تا شما را بر روی اینترنت بیابد و سپس به ادامه تهدیدات خود جامه عمل بپوشانم. البته لازم نیست که یک متخصص کامپیوتر در کنار من حاضر باشد، در صورت نیاز، این کار تنها با یک تماس تلفنی امکان پذیر است. حتی اگر با چنین فردی آشنا نباشم، پیدا کردن او زیاد به طول نمی انجامد. و این نوعی قابلیت پشتیبانی از بلوف به شمار می رود.
درس امروز پیدا کردن مهارت در "بلوف زدن" است. شما باید همیشه توانایی انجام لافی را که زده اید داشته باشید. هیچ گاه همه مردم بلوف های شما را به سادگی نمی پذیرند و هنگامیکه چنین شرایطی ایجاد شد شما باید قابلیت عملی کردن گفته های خود را داشته باشید تا بتوانید فرد پیروز میدان باشید.
تفاوت میان دروغگویی و لاف زدن
شاید از من سوال کنید که آیا تو خود در مقاله های قبلی ما را از دروغ گفتن منع نمی کردی و مخالف جدی دروغگویی نبودی؟ حال چرا ما را به لاف زدن دعوت می کنی؟
بله، من به شدت با دروغ گفتن مخالف هستم. اما دروغ گوی و لاف زدن دو مقوله مجزا هستند. شاید در این قسمت تا حدودی سر در گم شوید اما بلوف زدن دروغ گفتن نیست بلکه بیانیه ای است که در موقع اظهار به طور کامل صحیح نیست اما امکان به حقیقت پیوستن آن وجود دارد ولی دروغ همیشه دروغ است، شما به هیچ وجه نمی توانید به آن جامه عمل بپوشانید.
برای مثال اگر رئیس یا مدیر یک دفتر لعنتی هستید و بنا به دلایلی قصد اخطار دادن به کارکنانتان را دارید، بهتر است پیش از به زبان آوردن هر کلمه توانایی اثبات گفته های خود را نیز در نظر بگیرید. به عنوان مثال چنانچه به یکی از کارکنان خود بگویید " اگر سریعا وضع ظاهری خود را مرتب نکنی من فردا فرد مناسب تری را جایگزین تو می کنم" ممکن است در همان لحظه فرد مورد نظرتان در کنار شما نباشد اما تا موقعی که شخصی در ذهن شما برای امر جایگزینی وجود داشته باشد شما به راحتی می توانید به تهدید خود اتکا کنید و اگر زمان اثبات بلوف فرا رسد به سادگی یک تماس تلفنی می توانید فرد موردنظر را جایگزین این دلقک کنید. دروغ نیز میتواند شبیه به این بلوف گفته شود اما شما هیچ گاه فردی را در ذهن خود ندارید که در امر جانشینی از او استفاده کنید.
بیش از اندازه ریسک نکنید
تمام بلوف ها شبیه به هم نیستند. یک بلوف می تواند بی اثر باشد و دیگری میتواند تاثیر شگرفی ایجاد کند. شخص زیرکی همانند شما خوب می داند که نباید همه چیز را تحت ریسک قرار دهد. واگذاری تمام امور به شانس و اقبال بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی کاری عبث و نامعقول به شمار می رود.
اجازه دهید تا با ذکر یک مثال این مطلب را برای شما روشن تر کنیم. در نظر بگیرید که یک خانه و یا یک سری اجناس را برای فروش در دست دارید. شخصی به نام آقای علاقمند وجود دارد که از صمیم قلب خواستار خرید از شما است. اجناس را وارسی می کند و هزار سوال مختلف در مورد آن از شما می پرسد. چون قیمت بالایی پیشنهاد شده او می بایست از سلامت کامل کالاها اطمینان خاطر حاصل کند تا تصمیم به خرید آن بگیرد و برای این کار زمان لازم است. اما شما ناگهان صبر و شکیبایی خود را از دست می دهید و بد اخلاق و بی حوصله می شوید.
حال شخص دیگری را در نظر می گیریم که به املاک و یا اجناس شما نزدیک می شود و چندان هم مشتاق به نظر نمی رسد اما سوالاتی در مورد چگونگی کالا از شما می پرسد. خبری از یک علاقه واقعی در کار نیست او تنها برای ارضاء حس کنجکاوی خود از شما سوال می پرسد. تعداد سوالات زیاد نیست اما او با تن صدای جدی با شما صحبت می کند. اجازه دهید نام او را آقای تماشاگر بگذاریم.
در یک چنین شرایطی می توانید از آقای تماشاگر به عنوان اهرمی برای بالا بردن قیمت در نظر آقای علاقمند استفاده کنید و او را وادار به انجام حرکتی کنید. حتی می توانید او را تهدید کنید که اگر این دادوستد انجام نپذیرد او یک معامله خوب و بی نظیر را از دست داده است. مطمئنا با انجام یک چنین اموری جرقه های طلایی انگیزه برای خرید در آقای تماشاگر نیز به وجود می آید. اما در این زمان شما در حال راه قدم زدن در تاریکی هستید زیرا از هیچ یک از طرفین هیچ گونه پیشنهاد قطعی دریافت نکرده اید.
بلوف زدن نیازمند وجود دلایل کافی برای پشتیبانی است و این امر سبب میشود تا آقای علاقمند حرکت خود را به سمت خرید تسریع بخشد. او به شدت خواستار خرید املاک و اموال شماست و قصد دارد تا بهای خوبی را نیز برای آن پرداخت کند. اما بی صبری و کم حوصلگی شما همه چیز را خراب می کند و باعث می شود تا شما همه چیز را از دست بدهید.
این شرایط را در نظر بگیرید: اینجا یک آژانس املاک یا یک بنگاه معاملاتی است و شما نسبت به این قضیه که پیشنهاد بهتری نخواهید گرفت، آگاهی کامل دارید و می دانید که وجه موردنظر تا چه حد برای شما حیاتی است. آیا شما در این لحظه حاضر به ریسک کردن هستید؟ آیا حاضرید تا دست خالی از آن مکان خارج شوید؟!
نکاتی در مورد بلوف زدن
در این قسمت به نکاتی اشاره می شود که شما می بایست همواره هنگام بلوف زدن در نظر بگیرید تا در تمام شرایط فرد پیروز میدان باشید.
بر روی مسائل نادر مثل پرواز کردن لاف نزنید
اگر به تمام جزئیات بلوف خود تسلط نداشته باشید، مطمئنا بازنده خواهید بود. خود را آماده کنید، آماده کنید، آماده کنید. اگر به جلسه بزرگی که قرار است در آن لاف بزنید وارد شدید داستان خود را کاملا صریح و بی پرده بیان کنید. هیچ گاه در مورد موضوعی که دانشی نسبت به آن ندارید لاف نزنید زیرا هرگز موفق نخواهید شد و مشت شما در حین بحث وا می شود و بازنده محسوب می شوید. اگر می خواهید روابط موفقیت آمیزی داشته باشید و کارکنانتان همیشه بهترین ها باشند هیچ گاه بلوف دیگران را قبول نکنید و از نام هایی که برای هشدار دادن به شما استفاده می کنند بر علیه خودشان بهره بگیرید.( برای مثال: " جو، فردی را که تو به عنوان اثبات بلوف خود بر روی او حساب می کردی به همراه همسرش از شهر خارج شده است و بهتر است تا کارها را مطابق میل ما انجام دهی")
همیشه نتیجه کار را در نظر بگیرید
عمیقا در مورد تمام نتایج فکر کنید و پی آمدهای مختلف را سبک سنگین کنید. زمانی که تصمیم به بر هم زدن یک معامله بزرگ تجاری می گیرید از قبل در ذهن خود طرحی برای حمایت از گفته هایتان بریزید در غیر اینصورت مجبور می شوید تا میدان را حتی بدون کسب یک پنی ترک کنید.
از موفقیت بلوف خود اطمینان خاطر کسب کنید
به گفته های خود ایمان داشته باشید. همواره چهره یک شطرنج باز را به خود بگیرید، با اعتماد به نفس کامل ظاهر شوید و حرکات بدن خود را کنترل کنید. اگر می خواهید شخص مقابل گفته های شما را باور کند ابتدا خود می بایست به آنها اعتقاد داشته باشید.
بلوف را ساده و بی تکلف بیان کنید
هرچه پیرامون یک موضوع خاص جزئیات بیشتری مطرح شود شخص مقابل سر نخ های بیشتری بدست می آورد. حتی اگر هم توانایی اثبات بلوف خود را داشته باشید ولی از آنجاییکه در هنگام مطرح کردن موضوع مانند یک دختربچه سراسیمه و دست پاچه عمل می کنید، شخص مقابل شما را دست کم می گیرد و حرفهایتان را باور نمی کند.
لاف زدن همیشه آخرین راه فرار است
همیشه باید حساب کارهای خود را داشته باشید و تمام امور را از روی قوانین مربوطه انجام دهید تا هیچ گاه نیاز به مبالغه و یا دروغ گفتن پیدا نکنید.
طرف مقابل خود را دست کم نگیرید
اگر او فرد زیرکی باشد به جزئیات امور اشراف کامل دارد و می تواند به آسانی بلوف های شما را نیز تشخیص دهد. مثلا اگر به ریئس خود بگویید که "چون تمام کارگران صنعتی حقوقی معادل 5 هزار دلار دریافت می کنند بنابراین حقوق من نیز باید افزایش پیدا کند" قبل از هرچیز شما می بایست از صحت این امر اطمینان خاطر حاصل کنید زبرا او به راحتی می تواند کتاب جداول حقوقی را از کشوی میز خود بیرون آورده و به شما نشان دهد که حقوق کارگر صنعتی بیش از 3 هزار دلار نیست. مهم نیست که دعوی شما تا چه اندازه محکم است فقط کافی است تا بتوانید آنرا با استناد به مدارکی ثابت کنید پس فراهم آوردن شواهد برای اثبات گفته ها امری ضروری است.
خوب بچه ها، امروز چه چیزی یاد گرفتید؟ اگر مجبور به بلوف زدن شدید در ابتدا می بایست مطمئن شوید که توانایی پشتیبانی از آن را دارید در غیر این صورت شما کسی جز یک دروغگو نخواهید بود و من نیز به نوبه خود از آدم های دروغگو متنفر هستم.
مراقب محیط اطراف خود باشید و قابلیت مواجهه با شرایط متفاوت را در خود افزایش دهید.
هنر برقراری ارتباط
جـمـع کـثـیری از مـدیران بـرجسـته بـا اتکا به برنامه ریزی و
بـرخورداری از مهارت هـای اجـرایی از نـردبـان شـغـلی بـالا
آمـده اند. اما برتری آنـهایی کـه هـمـیشه در صـدر هسـتند
تـوانـایـی فـوق الـعـاده شـان در بـرقـراری ارتـبـاط با سایرین
است.
در هنگام تاسیس یک شرکت موارد مختلفی در نظر گرفته
میشود که یکی از آنها مهارتهای اجرایی است. موسسات
و ارگان هـا بـرای ایــجاد این توانایی در میان کارمندان خود
شعب مختلفی را بـصـورت غیر ضروری به این امر اختصاص
مـی دهـنـد و در مـقـابـل هیـچ هــزینه ای را صرف ارتباطات
عـمـومی نـمی کنند. البته این بدان معنا نیست که اقشار
مـخـتــلف جامعه، رسانه های گروهی و سرمایه گذاریها بر
روی ارتباطات امری بلا استفاده و بی مورد به شمار می رود بلکه برعکس اولین رکن اساسی برای دستیابی به موفقیت در هر شرکتی قابلیت انتقال عقاید و اهداف و خدمات آن به مراجعین می باشد و برای توسعه شرکت می بایست بالاجبار بر روی ارتباطات به طور گسترده حساب باز کرد.
همانطور که مشاهده می کنید، در این قسمت دو مولفه اصلی وجود دارد: ارتباطات و زمانبندی. در این مقاله نکاتی پیرامون بهبود مهارت های ارتباطی و روابط عمومی در سطوح مختلف توسعه یک موسسه و یا هر ارگان دیگر فراهم آمده است.
پیش از اینکه دست به اقدام هر گونه کاری بزنید اهداف اصلی خود را مشخص کنید. سپس آنها را به صورت تیتروار و کلاسه شده به دفتر سرپرست بخش ببرید و یا به نشانی آدرس الکترونیکی او بفرستید. لازم است که بدانید چه مطلبی را می خواهید انتقال دهید، اگر مطلبی برای خود شما واضح نباشد چطور می توانید از دیگران انتظار داشته باشید که متوجه آن بشوند.
این امر از اصول اولیه ارتباطات به شمار می رود. اما متاسفانه بسیاری از افراد توانایی رعایت آنرا در امور روزمره شغلی خود ندارند. مپرسید چرا؟ خوب، به 2 دلیل:
1- به طور ارادی، اغلب افراد خط پایان را در ذهن خود مجسم می کنند اما از تجسم راه رسیدن به آن عاجز هستند
به صورت ناخودآگاه انسانها به طور قطع تنها با تکیه بر عقاید شخصی خود از مسیر مستقیم منحرف خواهند شد. ما به اعتبار، مقام و منزلت خود اطمینان کامل داریم و تصور می کنیم به هر طریقی که پیام خود را انتقال دهیم، نتیجه مطلوب از آن ماست. چنین تصوری یکی از مخاطره آمیز ترین موانع در مسیر استیلا و ارتقا فرد به درجات بالاتر به شمار می رود. هنگامیکه بر طبق عقاید خود بر روی نتیجه حساب باز می کنید در حالیکه واقعیت چیز دیگری است به ناچار از فتح خط پایان در می مانید. بنابراین داشتن اجحاف کامل نسبت به مطلب مورد نظر امری ضروری در راه مقابله با موانع موجود می باشد.
مفهوم اصلی گفته های خود را بر روی یک تکه کاغذ یادداشت کنید و آنرا به کناری بگذارید، روز بعد دوباره به آن مراجعه کنید و یکبار دیگر آنها را مرور کنید. هدف نهایی با توجه به خواستهای شما شکل می گیرد و مسیرهای مختلف برای رسیدن به آن پدیدار می شود. پس لازم است که زمانی را به مرور نکات کلیدی اختصاص دهید تا با آمادگی کامل به سمت هدف حرکت کرده، با موانع روبرو شوید و آنها را از بین برده و تمام تمرکز خود را بر روی نتیجه نهایی معطوف کنید.
2- اگرچه این کار مشکلی است اما متاسفانه بسیاری از صاحبان کالا و مشاغل توانایی تمیز دادن خودشان را از افکار و عقاید شخصی شان ندارند. بارها و بارها از خود سوال می کنند که چگونه می توانند بر روی دیگران ( چه اشخاص و چه شرکتها) تاثیر گذار واقع شده و خواست هایشان را بیان کنند.
به خاطر داشته باشید که هر چقد بیشتر بتوانید به داخل ذهن افراد نفوذ کنید، خیلی سریعتر می توانید آنها را در مورد پذیرش شرایط خود متقاعد کنید. البته منظور من این نیست که ذهن و افکار آنها را به بازی بگیرید، بلکه باید بدانید که نیازهای مراجعین چیست و یا به عبارت دیگر طرف مقابل خود را به خوبی بشناسید.
بیشتر افرادی که در یک شرکت و یا کارخانه کار می کنند، اهداف نسبتا مشابهی را دنبال می کنند و پایداری آنها در مواجهه با مشکلات مختلف تقریبا یکسان می باشد. به همین دلیل است که زمانیکه نظری مطرح می شود نتیجه کم وبیش یکسانی را در بر دارد.
قصد و نیت شما چیست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما باید همیشه افکار خوب، زبان خوب و نیات خوب داشته باشید. تنها راه پیروزی و از بین بردن شک و تردید در طرف مقابل از این راه میسر خواهد شد. اهداف پر فضیلت را مد نظر خود قرار دهید و در راه رسیدن به آنها گام هایی از روی درستکاری بردارید. مردم هنگامی نیات شما را قبول دارند که به سخنان شما اعتماد داشته باشند و برای اینکه گفته های شما مورد قبول افراد شکاک قرار گیرد شما در وهله اول باید افکار درستی داشته باشید. بله، البته خیلی طبیعی است که میوه ممنوعه شما را اغوا کند و شما دچار وسوسه های شیطانی شوید، اما سعی کنید تا هیچ گاه مرتکب عملی نشوید که باعث شود صداقت شما زیر سوال رود. هنگامیکه توانایی رسیدن به اهداف را تنها با رعایت اصول اخلاقی پیدا کردید می توانید میوه ها و ثمره های ارزشمندتری را بدست آورید.
باید در زندگی خود پیروی از اصول اخلاقی را به صورت یک قانون در آورید. تنها راه موفقیت در کسب و کار و تجارت، توسعه منابع موجود بدون وجود وسوسه و فریب می باشد. گذشته از همه این ها اگر چنین مواردی را رعایت کنید روزی که نوبت به بررسی پرونده کاری شما می رسد و سرپرست بخش و یا کارفرما قصد تعیین حقوق و مزایای شما را داشته باشند با اعتماد به نفس کامل در جلسه مذکور حاضر خواهید شد. برای اینکه از درستی اعمال خود اطمینان کامل حاصل کنید در تمام مراحل زندگی خود با اتکا به نیروی ایمان و تقوی پیش روید تا در روز حساب در آرامش کامل به سر برید و هیچ گونه ترسی به دل راه ندهید.
شما باید همیشه نسبت به افراد دیگر نقطه نظر مثبت داشته باشید و برای آنها بهترین ها را آرزو کنید. تمام شکست ها و پیروزی ها ارتباط مستقیم با گفته ها و نیات درونی شما دارند. یک مدیر اجرایی اگر از مهارت های ارتباطی پایینی برخوردار باشد بدون شک در شغل خود موفق نخواهد بود، زیرا توانایی های او در انتقال مفاهیم کلیدی محدود است. مطمئن باشید که با زور و اجبار هیچ کاری از پیش نخواهد رفت- حال چه در زندگی شخصی و چه در زندگی شغلی –
موقعیت شناس باشید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی دیگر از مولفه های حیاتی برای ایجاد موفقیت به هنگام برقراری ارتباط درک مناسب از فضا و محیطی است که در آن به سر می برید. شاید به کار گیری یک روش خاص ارتباطی در مراحل اولیه کار، موفقیت را برای شما به ارمغان آورد اما ممکن است به کار گیری همان روش در مراحل بعدی خسارت های جبران ناپذیری را به کل مجموعه وارد آورد. به عبارت دیگر در نظر گرفتن مراحل رشد یک سازمان از اصول بنیادین موفقیت به شمار می رود.
مدیران اجرایی و مدیران روابط عمومی در ساختار یک شرکت منعکس کننده دو قطب مجزا هستند. شاید به عقیده بسیاری از افراد وظیفه مدیران اجرایی خطیرتر باشد، اما این نظر فاقد هر گونه استدلال علمی است. با رشد و توسعه شرکت، مدیریت در صورتی موفق خواهد شد که روابط عمومی قوی باشد. بدون وجود ارتباطات موثر شرکت وارد بیراهه خواهد شد و متاسفانه در بسیاری از موارد ما شاهد چنین اشتباهاتی هستیم. مشکل زمانی محسوس می شود که شرکت مورد نظر به اندازه کافی بزرگ باشد، زیرا باید زمان و هزینه بیشتری صرف شود تا خسارات وارده جبران گردند و امکان دارد که تا آن زمان کشتی به کلی به گل نشیند.
اگر می خواهید مدیر موفقی باشید – چه در راس یک بخش چه در یک سازمان بزرگ – باید نسبت به تمام نکات اجرایی آگاهی کامل داشته باشید اما در عین حال از مقوله روابط عمومی و ارتباطات نیز غافل نشوید. اگر به خوبی توجه کرده باشید، باید به این نتیجه رسیده باشید که تمام ابزار مورد نیاز برای رسیدن به موفقیت در دستان شما قرار دارد و آن چیزی نیست جز "ارتباطات". لازم نیست که بر روی یک میز بلند بایستید و مرتب داد و فریاد راه بیندازید. کاری که باید انجام دهید این است که نسبت به همه چیز آکاهی داشته باشید. شما باید بدانید که در حال حاضر هر یک از کارکنانتان کجا هستند و مشغول انجام دادن چه کاری هستند. باید توانایی انتقال پیام خود را به دیگران داشته باشید. با توجه به شرایط محیط پیرامون شما ابزاو وتوانایی ها تغییر پیدا می کنند.
اگر احساس می کنید که شرکت با سرعت خیلی زیادی به جلو پیش می رود و متغیرهای ناپایدار بسیاری در اطراف شما به چشم می خورند بنابراین بهترین کاری که می توانید انجام دهید "دست نگه داشتن" است. حتی ترجیحا می توانید یک گام به سمت عقب نیز بردارید تا اتفاقات پیش روی خود با دید بازتری ببینید. دلیل موفقیت بسیاری از کارفرمایان بزرگ چیزی جز این نیست. آنها تیرهای خود را بیهوده به هدر نمی دهند. اول دامنه دید کامل را بدست می آورند، هدف گیری کرده و در آخر گلوله را شلیک می کنند. این کار زمان بیشتری را برای تفکر در اختیار آنها قرار می دهد.
از همین حالا برقراری ارتباطات را شروع کنید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید خیلی ها این توانایی را نداشته باشند که در آن واحد هم از عهده امور اجرایی برایند و هم ارتباطی. پس بهتر است که واقع گرا باشید. این مرحله درست زمانی است که هیئت نمایندگانتان به کمک شما خواهند شتافت. از پاره ای امور دست بکشید و وظیفه انجام آنها را به عهده دیگران بگذارید. این عمل خود نوعی برقراری ارتباط به شمار می رود. هنگامیکه مسئولیت ها کمتر شوند دید شما نسبت به مسائل مختلف بازتر شده و توانایی تحلیل و بررسی دیدگاههای مختلف را بدست می آورید و تصاویر بزرگتری در ذهن شما نقش می بندند.
همانند یک نابغه فکر کنید
حتی اگر نابغه نباشید، می توانید از استراتژی های کسانی مثل ارسطو و انیشتین، برای تقویت قدرت خلاقیت و اداره ی بهتر زندگیتان استفاده کنید."
در این مقاله 8 استراتژی مهم برایتان آورده ایم که شما را تشویق می کند تا به جای پروراندن فکرها و تصورات بیهوده، کارآمد و مفید فکر کنید تا راه حل مشکلاتتان را خودتان به دست آورید. "این استراتژی ها، تکنیک های رایج بین نابغه های عرصه ی علم، هنر، و صنعت در طی تاریخ بوده است."
1. به مشکلات از جوانب مختلف نگاه کنید، و دیدگاه های جدیدی را انتخاب کنید که کسان دیگری از آن استفاده نمی کنند.
لئوناردوداوینچی عقیده داشت که برای به دست آوردن علم در مورد یک مشکل، باید یاد بگیرید که چطور آن مشکل را به راه های مختلف بازسازی کنید. او می گفت همیشه اولین رویکرد او به یک مشکل کمی متعصبانه بوده است. به همین دلیل سعی داشت تا مشکلات را از جوانب مختلف بررسی کند.
2. تجسم کنید!
انیشتین وقتی به حل یک مشکل فکر می کرد، سعی می کرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهای مختلف به چند طریق ممکن فرموله کند. او راه حل ها را تجسم می کرد. عقیده داشت که کلمات و اعداد به آن شکل نقش مهمی در فکر کردن درمورد راه حل یک مشکل ندارند.
3. ایجاد کنید! یکی از ویژگی های متمایز نابغه ها استعداد تولیدی و زایایی آنهاست.
توماس ادیسون 1،093 حق ثبت اختراع داشت. او با با ارائه ی فکر و تدبیر، سودمندی وسایل اختراعی خود را تضمین می کرد. دین کِیت از دانشگاه کالیفرنیا در مطالعه ی 2،036 مخترع تاریخ، به اثبات رساند که بزرگترین دانشمندان نه تنها آثار فوق العاده ای می ساختند، بلکه آثار بد و به درد نخوری هم در کارنامه ی خود داشته اند. آنها از شکست نمی ترسیدند، و آنقدر تلاش کردند تا به موفقیت دست یافتند.
4. ترکیبات جدید بسازید. افکار، ایده ها، تصاویر و اندیشه هایتان را ترکیب کنید و دوباره ترکیب کنید و آنها را بصورت ترکیبات مختلف درآورید، هرچند که طبیعی و مناسب نباشند.
قانون های توارث که علم جدید ژنتیک برپایه ی آن قرار داده شده توسط راهب استرالیایی گریگو مندل مطرح شده که ریاضیات و بیولوژی را برای ایجاد یک علم جدید با هم ترکیب کرد.
5. رابطه سازی کنید. بین موضوعات نامشابه ارتباط ایجاد کنید.
داوینچی قادر بود بین صدای زنگ و آب ارتباط ایجاد کند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ی ایستگاه های حمل و نقلی توسط اسب، ایستگاه های تقویت کننده ای برای سیگنال های تلگراف اختراع کند.
6. متضاد فکر کنید.
فیزیکدان معروف نیلز بوهر عقیده داشت که اگر متضادها را کنار هم بیاورید، خواهید دید که افکار و اندیش تان به مرحله ی جدید منتقل می شود. توانایی او در تصور نور هم به عنوان یک ذره و هم یک موج باعث شد به اصل تکمیل برسد. افکار معلق و مسکوت می تواند به شما برای خلق یک شکل جدید کمک کند.
7. استعاری فکر کنید.
ارسطو استعاره را یکی از علامت های نوابغ می دانست. و عقیده داشت که هر فردی که ظرفیت درک شباهت های بین دو قلمرو کاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، یک نابغه است.
8. خود را برای شانس آماده کنید.
هرچه برای انجام کاری تلاش کنیم و شکست بخوریم، مشغول کاری دیگر خواهیم شد. این اولین اصل تصادف خلاقانه است. شکست زمانی میتواند سودمند باشد که ما به آن بعنوان یک نتیجه بی حاصل فکر نکنیم. به جای این، روند کار، مؤلفه های آن، و طریقه تغییر آنها را تحلیل کنیم تا به نتیجه برسیم. نپرسید: "چرا من شکست خوردم؟!" بپرسید: "چه کرده ام؟!"
همانند یک مدیر عامل سطح بالا فکر کنید
ممکن است هنوز مدیر عامل نشده باشید، اما دلیل بر این نیست که نمی توانید دو سه چیز هم از رئیستان یاد بگیرید. اگر یاد بگیرید که چطور مثل یک مدیر عامل رده بالا فکر کنید، هیچوقت عقب نخواهید ماند.
در اینجا به چند طرز تفکر مدیر عاملی اشاره می کنیم. باز به یاد داشته باشید: حتی اگر مدیر عامل هم نباشید، این طرز تفکر ها می تواند به شما کمک کند.
1- تصویر بزرگ را ببینید
اسیر کارهای روزمره تان نشوید. اگر هر روزتان مثل دیروز است، باید فکری به حال آن کنید. همیشه به خود یادآوری کنید که دلیل کار کردنتان چیست. برای خود هدف بسازید. (و وقتی به اهداف خود رسیدید برای خود جایزه تعیین کنید.) سعی کنید مسئولیت های مختلفی در اداره بگیرید تا کارتان از یکنواختی در بیاید.
برای مثال، اگر چند روز در هفته کار می کنید، این برنامه کاری ممکن است برایتان خسته کننده شود. اما دیدن نتایج مثبت پایانی، و گاه گاهی به خود مرخصی دادن از یکنواختی و خسته کنندگی آن کمتر می کند. نکته اینجاست که در کار همیشه باید تصویر بزرگ را ببینید، نه هیچ چیز دیگری...
2- انجام کارها را اولویت بندی کنید
شما نمی توانید همه ی کارها را در یک زمان انجام دهید. بنابراین باید انجام کارهای خود را اولویت بندی کنید. همیشه یک یا دو کار را در راس بقیه بگذارید. برای همه ی کارهای خود زمان تعیین کنید.
3- خلاقیت داشته باشید
حتی چند ساعت هم که شده در هفته وقت بگذارید و خلاقانه فکر کنید، سعی کنید برای توسعه دادن کارتان راه های جدیدی پیدا کنید. خلاقیت همیشه خوب است، چه سر کار و چه در خانه. با خلاقیت می توانید دنیای جدیدی بسازید، و دیگر کارها برایتان یکنواخت و خسته کننده هم نخواهد بود.
4- مسئولیت پذیر باشید
مسئولیت همیشه به معنای قدرت نیست، به معنای داشتن تصمیم گیری های هم خوب و هم بد است. یک رئیس خوب کسی است که به جای گذشتن از اشتباهات، با آنها سر و کله می زند. اگر شما رئیس هستید و شرکتتان در یک پروژه شکست می خورد، این شکست متعلق به شماست، نه متعلق به افراد پایین دست شما.
مسئولیت پذیر بودن همانقدر که در کار مهم است، در زندگی خصوصیتان هم مهم است. اگر سعی کنید مسئولیت اشتباهاتتان را بپذیرید و در صدد جبران آنها برآیید، همیشه موفق تر خواهید بود و احترام بیشتری نیز کسب خواهید کرد.
5- به دقت برای کارهایتان نماینده تعیین کنید
از آنجا که شما نمی توانید همه ی کارهایتان را خودتان انجام دهید، یاد بگیرید که به کارمندانتان اطمینان کرده و مسئولیت انجام بعضی کارهایتان را به آنها واگذار کنید. اگر می بینید که یکی از کارمندانتان می داند که چطور امور مالی شرکت را اداره کند، بگذارید امتحان کند و شما به سایر کارهایتان برسید.
روی توانایی های همه کار کنید. اگر کارها را بر اساس توانایی های کارمندانتان به آنها واگذار کنید، مطمئناً وضعیت شرکت را بسیار بهتر خواهید کرد. بعضی از این تصمیم گیریهایتان ممکن است باعث علاقه ی افراد به شما نشود، اما آینده ی شرکت را مثبت تر خواهد کرد.
6- عملکردتان را نشان دهید
نشان دادن توانایی هایتان به اندازه ی داشتن این توانایی ها مهم است. اگر یک متخصص هستید، انتظار می رود که طریقه ی لباس پوشیدنتان هم مثل یک فرد متخصص باشد. البته نمی گویم که طریقه ی لباس پوشیدنتان باعث می شود بهتر کار کنید، اما می تواند به شما قدرت اعتماد به نفس دهد. در مورد مهارت های حرف زدن نیز وضع به همین منوال است. اگر مرتباً در حرف زدنتان اشتباه داشته باشید، کم کم کسی دیگر به حرفهایتان گوش نخواهد کرد.
7- از عهده ی کارهای شاق هم برآیید
اگر رئیس شما نیستید، از انجام کارهای سخت ابا نداشته باشید و هر کاری که به شما واگذار می شود را بدون شکوه و شکایت انجام دهید. اما اگر رئیس شما هستید، باز هم همینطور عمل کنید. اگر گاهی کار یکی از زیر دستانتان به شما می افتد و مجبور به انجام آن کار هستید، ابایی نداشته باشید. انجام آن کار مهم است پس دست به کار شوید.
8- کار افراد بالا دستتان را هم یاد بگیرید
هر کسی برای خود رئیس دارد. اگر مدیر عامل شرکت هم شما باشید باز هم کسی بالا دست شما هست. باید یاد بگیرید که بالا دستی هایتان هم چطور کارهایشان را انجام می دهند. تا آنجا که می توانید باید در این زمینه اطلاعات جمع آوری کنید. اگر بدانید که چطور کار افراد بالاتر از خود را انجام دهید به دیگران این تفکر را می دهد که بعد از او شما بهترین کس برای دستیابی به آن پست هستید.
9- موفقیت هایتان را جشن بگیرید
همه ی مدیر عامل ها این کار را نمی کنند، اما باید بکنند. موفقیت چیزی نیست که همه به دست آورند و بسیار نادر است. یک مدیر عامل خوب باید این خوشحالی را بقیه افراد و کارکنانش سهیم شود و به آنها نیز پاداش دهد. این کار به آنها انگیزه ای قوی برای ادامه ی کار خواهد داد. پس اگر موفقیتی عایدتان شد یا ترفیع رتبه گرفتید، فراموش نکنید که همکارانتان را یک شب شام مهمان کنید.
هدفمند جلو روید
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
آسان است که موقعیت فعلیتان را با موقعیت ایدآلتان مقایسه کنید. ببینید الان کجا هستید، و در آینده به کجا می خواهید برسید. این کار به شما انگیزه می دهد. برای خودتان ایجاد هدف کنید و بعد در صدد رسیدن به آن هدف برآیید. ابزار و امکانات لازم برای رسیدن به هدفتان را فراهم کنید و با انگیزه جلو بروید.
هفت گام برای انتخابی بهتر در زندگی
حقیقت این است که بیشتر ما به دلخواه خود، مسیر زندگیمان را انتخاب نکرده ایم. بطور مثال، بعضی اشخاص تابع جریان زندگی هستند، مثل این که سوار بر قایقی بدون پارو در حرکتند و به هر جا که قایق آنها را می برد راضی هستند حتی اگر مقصد به میل آنها نباشد، در مورد شغلشان نیز آن راهی که دردسر کمتری دارد را انتخاب می کنند و ترجیح می دهند خیلی درگیر کارهای سخت نشوند!
مطمئنا" این که به امروز فکر کنیم و هیچ تصویری از آینده نداشته باشیم، آسان ترین راه است و با این تفکر ضعیف است که خیلی از افراد به اولین کاری که به آنها پیشنهاد می شود، تنها به صرف اینکه مشغول باشند، راضی هستند ولی حقیقت این است که ذاتا" هیچ لذتی از شغلشان نخواهند برد. اگر دقیق تر بنگریم در می یابیم که هر کدام از ما می توانیم با داشتن پارویی که همان اراده ما است به قایق زندگیمان مسیری دلخواه ببخشیم.
اساسا" ما می توانیم بهترین انتخاب را در تمامی زمینه ها داشته باشیم. شاید در مرحله اول دستیابی به آن غیرقابل باور باشد ولی به مرور زمان با کسب علوم و مهارتهای مربوطه در هر شغلی که اراده کنیم، موفق خواهیم شد و از آن شغل لذت خواهیم برد. در این جا به هفت گام جهت نزدیکی به یک زندگی ایده آل اشاره می کنیم :
1- حتی در تصمیم گیری های ساده و روزمره خود دقت و توجه لازم را به خرج دهید :
به فرض از ساده ترین مسئله مثل اینکه برای صبحانه دوست دارید چه میل کنید یا در مسائل کاری روزمره دقیقا" فکر کنید که در همان روز چه اقداماتی را می توانید جهت موفقیت بیشتر در آن روز اتخاذ کنید .اگر کاملا" توجه کنید می بینید که همین تصمیم گیری های روزمره است که رویاهای ما را به حقیقت تبدیل می کند، پس شروع خوبی است که از همین امروز به تک تک امور ریز دقت کنید.
2-به یاد داشته باشید که همواره برای انجام یک کار ، این شما هستید که راه آن را انتخاب می کنید :
هر یک از وقایع زندگی ما به تنهایی از خود هویتی ندارند. در واقع طرز برخورد ما با حوادث زندگی است که به آنها شکل می دهد. اگر بر این تصور باشیم که هیچ چیزی تحت اراده ی ما نیست، خود به خود دید ما نسبت به زندگی بسته تر می شود. گاهی اوقات در موقعیتهایی قرار می گیریم که پذیرش یک مسئله برایمان آسان نیست و مجبوریم احتمالات دیگری را در نظر بگیریم. از قدرت ذهن خود برای راهکارهای دیگری برای حل این مسائل استفاده کنید. از این به بعد سعی کنید در این مواقع سریعا" عکس العمل نشان ندهید، بلکه چند لحظه ای تأمل کنید، فکر کنید که دوست دارید چطور این قضیه به میل شما تمام شود و بعد پاسخ صحیح را بیابید و به نتیجه ی دلخواه خود برسید.
3- بدانید که این انتخاب ها و طرز برخورد شما است که شخصیت شما را می سازد :
همواره به خاطر داشته باشید هر صبح که چشمهایتان را باز می کنید می توانید برای خودتان تصمیم گیری کنید. این شما هستید که می توانید خود را در حالتی دلخواه یا ناخوشایند قرار دهید. در سختی های زندگی، این شما هستید که می توانید قربانی باشید یا از این شکستها درس عبرت بگیرید. اگر کسی به شما اعتراضی کرد، یا می توانید براحتی اعتراض او را بپذیرید یا آنها را توجیه کنید.
همین تصمیم گیری های کوچک است که شخصیت و ماهیت شما را رقم می زند. همیشه با خود بگویید :" آیا واقعا" من همان کسی هستم که می خواهم ؟" و اگر نبودید ، همین حالا تصمیم بگیرید که خودتان جهت تغییر و حمایت از خودتان اقدام کنید تا همانی شود که می خواهید.
4- تشخیص دهید و روی انتخاب خود تمرکز کنید :
آیا نیمه ی پر لیوان را می بینید یا نیمه خالی را ؟ آیا همیشه در هراسید که شکست بخورید بجای اینکه تمرکز خود را روی هدفتان بدهید؟ شما مختارید که کاملا" بروی هدف دلخواهتان در زندگی تمرکز کنید. از همین حالا این تمرکز را بصورت عادت تکرار کنید، آیا الگویی برای اجرای این روند در ذهن دارید؟
5- بدانید که برای گسترش محدوده ی زندگی، این خود شما هستید که حدود خود را رقم می زنید:
شما طبق توانایی های جسمی و شرایط خود می توانید حدود خود را انتخاب و بروی آن تمرکز کنید . شما می توانید بیشتر از تصوری که در باور خود دارید موفق باشید . نحوه انتخاب و اراده شما است که پایه زندگی شما را بنا کنید . محدودیت هایی را که اختیار شما را سلب کرده و مانعی برای نیل شما به نتیجه ای دلخواه به شمار می رند را تشخیص دهید ، سپس با تدبیراتی به موقع این محدودیتها را از بین ببرید .
6- تمرین و ممارست را فراموش نکنید.
مهارتهای خود را با تمرین های متوالی تقویت کنید . با اخذ تصمیم گیری های هر چند کوچک زمینه را برای انتخاب های بزرگ فراهم آورید. فرصت ها را بشناسید تا با اراده و تصمیم های اختیاری خود به نتیجه ی مطلوب دست یابید.
7- این که بخواهید که تصمیم بگیرید خود شروعی برای اخذ هر تصمیم دیگر است.
شما این توانایی را دارید که مسیر زندگی خود را تغییر دهید. در مرحله اول برای این تغییر تصمیم بگیرید، از همان شروع بدانید که شما می توانید مسئول تمام تصمیم گیری های خود باشید. اجازه ندهید که زندگی برای شما تصمیم بگیرد. از هم اکنون اختیار تصمیم گیری های خود را برای رسیدن به اهداف زندگی خود در آینده ، در دست بگیرید . یکی از روانشناسان مشهور به نام carl Jung می گوید : "من آن چیزی نیستم که برای من اتفاق می افتد بلکه همان هستم که خود می خواهم باشم "
هرچه سریعتر به سمت ترفیع
تا به حال فکر کرده اید که چرا بعضی افراد در کارشان ترفیع می گیرند و بعضی نمی گیرند؟ یا تا به حال به این فکر کرده اید که بعنوان یک کارمند عالی چطور می توانید احتمال ترفیع گرفتن خود را بالا ببرید؟ البته، هیچ پاسخی ساده تر از پاسخ این سوال نیست. افراد به دلایل مختلف در کار خود ترفیع می گیرند که بعضی از این دلایل منصفانه و منطقی است و بعضی نیست—زندگی همین است! اما با وجود این حرف ها، اگر می خواهید فرصت و شانس ترفیع و ارتقاء درجه در شرکتتان و بالا رفتن از نردبان ترقی را برای خود بالا ببرید و مسئولیت های کاری خود را بیشتر کنید، یک استراتژی بسیار مهم برای شما وجود دارد. این استراتژی بااینکه در ظاهر ساده به نظر می رسد اما در عمل چندان هم ساده نیست.
شروع کنید به انجام دادن کارهای رئیستان
این روش اینطوری جوابگو است. کسی که برای ترفیع گرفتنتان می تواند برایتان خیلی مفید یا خیی مضر باشد، ناظر و بالادست شماست. او تنها کسی است که می تواند به شما کمک کند و درعین حال مانع پیشرفتتان شود. اما چه چیز تعیین می کند که کدام از این حالت ها خواهد بود؟ درست است که عمکرد شما اهمیت زیادی دارد اما همه چیز به تاثیر برمی گردد. شما می توانید با راحت تر کردن زندگی برای رئیستان تاثیری بسیار مثبت و نیرومند روی او به جا بگذارید. به همین سادگی. اگر بتوانید:
آنوقت خیلی بیشتر به درد رئیستان خواهید خورد. این یک نکته مثبت است و مطمئناً به چشم او خواهد آمد.
البته همه چیز به همین سادگی هم نیست. بااینکه می خواهید برای رئیستان مفید باشید، احتمالاً نمی خواهید مسئولیت های او را به زور از چنگش درآورید. یک راه عالی برای بدبخت کردن خودتان این است که وقتی رئیستان نمی خواهد یکی از کارهایش را برایش انجام دهید. به همین خاطر باید رئیستان را خوب بشناسید تا بفهمید که چه باید بکنید و چه کاری را رئیستان نمی خواهد که شما انجام دهید. ما به این شناخت محدودیت اختیار و عمل می گوییم.
نکات زیر می تواند برایتان مفید باشد:
هیچوقت هیچ ضمانتی در زندگی نیست به همین خاطر من هم نمی توانم برای این استراتژی که به شما معرفی کردم ضمانت بدهم. اما مطمئنم تقریباً همه مردمی که دیده ام از این تکنیک استفاده می کنند خیلی زود در کارشان پیشرفت کرده و ترفیع مقام گرفته اند.
می دانید مسئه جالب در این مورد چیست؟ با این روش همه سود می برند. شرکت قوی تر و موثرتر می شود. شما خوب کار می کنید و زندگی رئیستان هم خیلی خیلی راحت تر خواهد شد.
ویژه دبیران و معلمان: 10 نکته برای مدیریت کلاس درس
مدیریت کلاس درس یکی از بزرگترین ترس های معلمین تازه کار است. اما مدیریت کلاس مهارتی است که نه تنها اکتسابی و یادگرفتنی است بلکه باید هر روز تمرین شود. در زیر 10 نکته درمورد مدیریت موفق کلاس درس عنوان می کنیم. این نکات می تواند به شما برای برقراری نظم در کلاس کمک زیادی کند.
1. گذشت زمان همه چیز را راحت تر می کند.
خیلی از معلم ها مرتکب این اشتباه می شوند که سال تحصیلی را با نظم و مدیریت ضعیف آغاز می کنند. دانش آموزان خیلی سریع موقعیت در هر کلاس را ارزیابی می کنند و می فهمند که در هر کلاس تا چه حد می توانند پیش بروند. وقتی اول کار اجازه بدهید که در کارتان اخلال ایجاد کنند دیگر به کار بردن تکنیک های مدیریتی دشوار خواهد شد. اما با جلو رفتن سال تحصیلی همه چیز آسانتر می گردد. فقط این جمله یادتان باشد که، "تا رسیدن عید لبخند نزنید."
2. عدالت رمز کار است.
دانش آموزان خیلی خوب می فهمند که چه چیز عادلانه است و چه چیز نیست. اگر دوست دارید شاگردانتان به شما احترام بگذارند باید با آنها با عدالت و انصاف رفتار کنید. اگر با همه شاگردان با مساوات رفتار نکنید، شاگردانتان دیگر از شما دستور نخواهند گرفت. پس اگر بهترین شاگرد کلاستان هم کار اشتباهی انجام داد حتماً تنبیهش کنید.
3. تا حد امکان با اخلال ها یا ایجاد کمترین وقفه در کلاس برخورد کنید.
وقتی در کلاس اخلال ایجاد می شود خیلی مهم است که با ایجاد کوچکترین وقفه در روند کلاس، فوری با آنها برخورد کنید. اگر شاگردان با هم حرف می زنند و شما مشغول درس دادن هستید از یکی از آنها یک سوال کنید تا حواس همه بچه ها جمع شود. اگر برای برخورد با این اخلال ها روند کلاس را متوقف کنید دقیقاً شاگردانی که این اخلال را ایجاد می کنند را به آرزویشان رسانده اید: یعنی گذشتن وقت کلاس به بطالت.
4. در حضور شاگردان از مواجهه دوری کنید.
وقتی مواجهه ای در کلاس ایجاد می شود همیشه یک برنده و یک بازنده وجود دارد. شما بعنوان معلم باید نظم کلاس را حفظ کنید. اما خیلی بهتر است که به طور خصوصی اینکار را انجام دهید تا اینکه آبروی شاگردی را در حضور دوستانش ببرید. اصلاً کار درستی نیست که از مسائل انظباطی در حضور بچه ها نمونه ای بسازید برای درس عبرت. بااینکه با این روش ممکن است بچه ها درس عبرت بگیرند اما تا آخر سال حتی دیگر یک کلمه هم نخواهید توانست به آن شاگرد آموزش دهید.
5. اخلال ها را با کمی شوخ طبعی متوقف کنید.
گاهی اوقات بهترین چیز این است که همه سر کلاس حسابی بخندند تا همه چیز به روال سابق برگردد. اما خیلی وقت ها معلم ها شوخ طبعی را با ریشخند اشتباه می گیرند. بااینکه شوخ طبعی می تواند خیلی زود موقعیت را مرتب کند اما ریشخند رابطه شما با شاگردانتان را خراب می کند. خوب قضاوت کنید اما متوجه باشید که چیزی که برای یکنفر خنده دارد است ممکن است برای دیگری آزار دهنده باشد.
6. انتظارتان از کلاس بالا باشد.
انتظارتان از شاگردان ادب باشد نه اخلال. این مسئله را با طریقه حرف زدنتان در کلاس به آنها نشان دهید. در همان ابتدای کلاس انتظاراتتان را به بچه ها بگویید مثلاً بگویید، "طی این جلسه گروهی انتظارم این است که موقع حرف زدن اول دستتان را بالا برده و اجازه بگیرید، به همدیگر احترام بگذارید و به حرفهایی که دوستانتان می زنند هم خوب گوش کنید."
7. برنامه بیشتر داشته باشید.
وقت آزاد چیزی است که همه معلم ها باید از آن خودداری کنند. وقتی به بچه ها وقت اضافی بدهید که با هم حرف بزنند، سابقه آموزشی خود را زیر سوال می برید. برای خودداری از بروز این مسئله برنامه بیشتر بریزید. وقتی کار زیادی برای انجام دادن داشته باشید، آموزش ها تمام نخواهد شد و وقت اضافی هم پیش خواهد آمد.
8. ثابت قدم باشید.
یکی از بدترین چیزهایی که بعنوان یک معلم می توانید انجام دهید این است که در اجرای قوانینتان ثبات قدم نداشته باشید. اگر روزی بدرفتاری ها را نادیده بگیرید و دفعه بعدی به خاطر یک تخلف کوچک یک نفر را تنبیه کنید، احترامتان را بین شاگردان از دست می دهید. شاگردان شما این حق را دارند که توقع داشته باشند هر روز رفتار یکسانی داشته باشید. دمدمی مزاج بودن رفتار خوبی برای یک معلم نیست. وقتی احترامتان را پیش شاگردانتان از دست بدهید، توجه و میل آنها به یادگیری را هم از دست میدهید.
9. قوانینتان را توضیح دهید.
تعداد قوانینتان نباید اینقدر زیاد باشد که از عهده اجرا کردن آنها برنیایید. همچنین باید این قوانین را خوب توضیح دهید. دانش آموزان باید بفهمند که چه چیز قابل قبول و چه چیز غیرقابل قبول است. همچنین نتیجه شکستن قوانین نیز باید برای شاگردان مشخص باشد.
10. هر روز را تازه و نو شروع کنید.
در شروع هر روز باید انتظار داشته باشید که شاگردانتان مودب باشند. نباید تصور کنید که چون فلان شاگرد هر روز هفته در کلاستان اخلال ایجاد کرده، امروز هم اینکار را می کند. با اینکار آن شاگرد را به ایجاد اخلال دوباره تشویق نمی کنید.