تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

به فروشگاه اینترنتی آینده روشن خوش آمدید. این فروشگاه مرجع مناسب جهت خرید و دانلود مقاله، تحقیق و کتابهای آموزشی و علمی بصورت آنلاین است.


اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

دسته بندی سایت

برچسب های مهم

آمار بازدید سایت

پیوند ها

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 25
  • بازدید دیروز : 49
  • بازدید کل : 130276

مهارت های ارتباطی برای رسیدن به موفقیت


مهارت های ارتباطی برای رسیدن به موفقیت

کودکان از همان لحظه ی تولد راه و رسم برقراری ارتباط را یاد می گیرند. آنها اولین ارتباط خود را از طریق گریه کردن با مادر خود آغاز می کنند. بعد از آن طی زندگی، پیشرفت فرد در این مسئله به برقراری ارتباط او با سایرین، و سایرین با وی بستگی دارد. مهارت های ارتباطی سرمایه ای مهم برای هر فرد در راه موفقیت به شمار میرود.

توانایی برقراری ارتباط برای همه ی مخلوقات زمین الزامی است، و انسانها نیز از این قانون مستثنی نیستند. البته، ارتباط انسانها بسیار پیچیده تر و دشوارتر از سایر مخلوقات است. راه های متعدد و مختلفی برای برقراری ارتباط میان انسانها وجود دارد. در این مقاله قصد داریم تا درمورد مهارت های ارتباطی میان فردی صحبت کنیم که برای رسیدن به موفقیت مسئله ای حیاتی است.

اتفاقی نیست که اکثر شرکتها و سازمانها در برنامه ی آموزشی خود برای پیشرفت شغلی کارکنان، مهارت های ارتباطی را نیز می گنجانند. تا حد زیادی میتوان گفت که اصلی ترین عامل موفقیت شرکتها، صلاحیت برقراری ارتباط کارکنان آن است. آنها که به نوع بخصوصی از مهارتهای ارتباطی مثل سخنرانی در جمع نیاز دارند، دوره های ویژه در شرکت یا خارج از آن برای آندسته از کارکنان تدارک دیده می شود.

معدود افرادی هستند که عقیده دارند هرچه مهارتهای ارتباطی فرد قوی تر باشد، به موفقیت بیشتری دست پیدا خواهد کرد و آینده ی شغلی درخشانتری خواهد داشت. همه می دانیم که فاکتورهای مهم دیگری نیز برای کسب موفقیت در کار وجود دارد، اما از اهمیت مهارتهای ارتباطی در این زمینه نباید غافل بود.

مزایای مهارتهای ارتباطی

منافع و مزایای مهارتهای ارتباطی بسیار زیاد و مختلف است. این مهارتها می تواند زندگی شما را در آینده به طرقی حفظ کند، قلب فرد مورد علاقه تان را برباید یا ازدواجتان را نجات دهد.

در کار و تجارت هم، فواید و مزایایی از قبیل موارد زیر خواهد داشت:

کنترل کارمندان

کنترل کارمندان نیازمند ارتباط پایدار و موثر است. اگر نتوانید با افراد زیردستتان رابطه برقرار کنید، توانایی شما در مدیریت محدود خواهد شد و روحیه ی کارکنان را از بین خواهد برد. نیاز به برقراری ارتباط به طور صحیح در زمانهای مامور کردن، تشویق کردن، درک کردن کارمندان و آموزش دادن به آنها الزامی است.

ارتباط خوب با کارمندان، به شما فرصت می دهد بتوانید آنها را ترغیب و تشویق کنید و انگیزه ی لازم برای کار را به آنها بدهید. داشتن مهارت برقراری ارتباط صحیح، از شما مدیری بهتر و کامل تر می سازد.
برخورد با افراد خارج از سازمان

چه برای یک شرکت کار کنید یا یک سازمان یا اداره ی دولتی، باید با افرادی خارج از آن شرکت یا سازمان از طریق تلفن ارتباط برقرار کنید. داشتن مهارتهای برقراری رابطه، باعث می شود بتوانید در چنین موقعیتی هم خود و شرکتتان را به بهترین شکل به طرف مورد نظر نشان دهید، از اینرو تاثیرگذاری شما دو برابر اهمیت پیدا می کند، اول به خاطر تصویری که از شرکت یا سازمان محل کار خود به آنها نشان می دهید، دوم به خاطر پیشرفت کاری خودتان.

ایجاد اعتماد به نفس

با پیشرفت مهارتهای ارتباطیتان، خواهید دید که اعتماد به نفستان نیز رو به افزایش است، از اینرو تقویت مهارتهای ارتباطی می تواند جزء استراتژی های طولانی مدت شما برای رسیدن به موفقیت باشد.


بهتر است بدانید که ارتقاء مهارتهای ارتباطی در جنبه های مختلف زندگی شما، فواید و منافع متعدد دیگری نیز دارد.


راه های پیشبرد مهارتهای ارتباطی

دوره های آموزشی یادگیری مهارتهای ارتباطی بسیار متداول هستند، و امکان دارد حتی کارفرمای خودتان نیز چنین دوره هایی را برای کارمندان شرکت برپا کند. نوع دوره ی انتخابی شما بستگی به نیازهای شما دارد، دوره های مهارت سخنرانی در جمع، مهارت برقراری ارتباط کلامی، مهارتهای تلفنی، مهارتهای ارتباطی نوشتاری، و...شما باید با مشورت با رئیستان، یکی ا این دوره ها که بیشتر مورد نیازتان است را انتخاب کرده و در آن شرکت کنید.

تمرین نیز ضروری است، به همین خاطر بهتر است در هر موقعیت مناسبی با کارمندان یا همکاران خود صحبت کنید. سه نکته ی دیگر نیز وجود دارد که باید به خاطر بسپارید:

1. ارتباط مسئله ای دو طرفه است. فقط حرف زدن شما برای کارکنان شرکت مهم نیست. شما باید آنها را نیز ترغیب کنید تا آزادانه با شما گفتگو کنند. در بعضی موارد، این مسئله ای ساده نیست، به همین دلیل مهارتهای برقراری ارتباط میان فردی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. شنونده ی خوب بودن نیز چزء مهارتهای ارتباطی است. در واقع، شنونده ی خوب بودن، برای هر فردی سرمایه ای فوق العاده محسوب میشود.

2. هر کسی که طرف صحبت شما باشد یک فرد محسوب می شود. یک گروه نیز ترکیبی از افراد مختلف است، و این را باید به یاد داشته باشید. باید مخاطبین خود را بشناسید تا بتوانید با آنها ارتباط صحیح برقرار کنید.

3. اگر کارمندان و کارکنان یادی زیر دست شما هستند، داشتن یک حافظه ی خوب بسیار به شما کمک خواهد کرد. چون برای اینکه بتوانید مدیری قدرتمند و خوب باشید، باید تک تک کارمندان خود را خوب بشناسید.

حافظه در سایر انواع برقراری ارتباط نیز نقش مهمی دارد. یک نمونه ی آن سخنرانی در جمع است، چون صحبت با گروهی از افراد از حفظ باعث بالا بردن اعتماد به نفس و تاثیر گذاری شما می شود. اگر سخنرانی حین صحبت کردن مداوم به یادداشت های خود نگاه کند، تاثیر کمتری بر مخاطبین خود خواهد داشت.

حافظه همچنین برای ارائه ی ایده ها، کارها و پیشنهادهایتان به بالا دستانتان مفید است. اگر بتوانید همه ی اطلاعات لازم را کسب کنید، نه تنها سطح کاریتان بالاتر خواهد رفت، بلکه تاثیرگذاری بیشتری هم خواهید داشت.

برقراری ارتباط مبحثی بسیار گستره است، اما باید از جایی شروع کنید تا بتوانید مهارتهای ارتباطی خود را ارتقاء دهید. شاید بهترین نقطه ی شروع، نقطه ضعفهایتان باشد. بهتر است با رئیستان درمورد این مسئله گفتگو کنید. و اگر رئیسی ندارید، یکی از دوستانتان که به عقاید و نظرات او احترام میگذارید، بهترین کسی است که میتوانید در مورد نقطه ضعفهایتان با او صحبت کنید .

مهارت های ارتباطی برای رسیدن به موفقیت
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

موفقیت، آیا ارزش ریسک کردن دارد؟


موفقیت، آیا ارزش ریسک کردن دارد؟

برای بیشتر ما ریسک کردن کار ترسناکی است زیرا همیشه احتمال شکست وجود دارد. به ما یاد داده شده که احتیاط کرده و از ریسک‌های غیرلازم خودداری کنیم. و محافظه‌کارانه و قدم‌قدم تا رسیدن به هدفمان پیش رویم.

بااینکه این رویکرد ایمن‌تر به نظر می‌رسد اما معایبی هم دارد. هیچوقت نمی‌توانید با عقب نگه داشتن خودتان نیروی محرکه و جنبشی ایجاد کنید. درواقع، هرچه زمان بیشتر عقب بمانیم، جلو رفتن برایمان سخت‌تر می‌شود. بدون نیروی جنبشی به سمت جلو، اینرسی ایجاد می‌شود و پیشرفت برایتان فقط در حد یک آرزو می‌ماند.

عامل خطرزا

آیا تابحال متوجه شده‌اید که موفق‌ترین آدمها یک وجه اشتراک دارند؟ نه نفر از هر ده نفر، درجه‌هایی از ریسک کردن در موفقیتشان دخیل بوده است. این افراد موفق به طریقی احساس می‌کردند که برای موفق شدن باید خطر کنند.

باور کنید یا نه، ریسک، اگر از رویکردی درست به آن نگاه شود، آنقدرها هم چیز وحشتناکی نیست. بیشتر افراد از دریچه شکست آن و چیزهایی که از دست خواهند داد، به آن نگاه می‌کنند. اما لازم است از خودمان سوال کنیم، «اگر موفق شد چه چیزهایی به دست می‌آوریم؟»

آیا ارزش ریسک کردن دارد؟

اینجا فرایند ساده‌ای را عنوان می‌کنیم که بفهمید چه ریسک‌هایی ارزشش را دارند. از شش معیار زیر برای تحلیل و ارزیابی موقعیت قبل از ریسک کردن و گرفتن تصمیم نهایی استفاده کنید.

۱) قرار است چه به دست بیاورید؟ در هر ریسکی باید اول به چیزهایی که قرار است به دست آورید و درواقع فواید احتمالی آن فکر کنید. لیستی از این فواید تهیه کنید و تا می‌توانید جزئیات هرکدام را یادداشت کنید. هر فایده ممکن که قرار است به دست بیاورید را در نظر بگیرید. این می‌تواند شامل فواید مالی، احساسی و فیزیکی باشد. بهترین اتفاق ممکن چه خواهد بود؟

۲) چه عواقب منفی احتمالی خواهد داشت؟ درکنار فواید مثبت این ریسک، ممکن است نتایج منفی هم به دنبال داشته باشد. به همین دلیل است که به آن ریسک می‌گویند. لیست دیگری از این نتایج منفی تهیه کنید و باز به همه اتفاقات منفی که ممکن است با آن ریسک بیفتد فکر کنید. آیا می‌توانید با آنها کنار بیایید؟ بدترین اتفاق ممکن چه خواهد بود؟

۳) تعادل، تعادل، تعادل. حالا، این دو لیست را با هم مقایسه کنید و ببینید کدام احتمال بیشتری برای اتفاق افتادن دارد. آیا فواید آن به قدری هست که ارزش داشته باشد وارد ریسک شوید؟ آیا می‌توانید با عواقب منفی آن اگر اتفاق بیفتند کنار بیایید؟ آیا احتمال موقعیت بینابینی که بدون کُند کردن انرژی محرکه شما، احتمال خطر را کمتر کند؟ آیا باید آن را به مراحل مختلف تقسیم کنید تا استراتژی خارج شدن داشته باشید یا باید با هر آنچه که دارید پیش بروید؟

۴) ترس‌هایتان تا چه اندازه واقعی هستند؟ نگاه دیگری به لیست عواقب منفی ریسکتان بیندازید و از خودتان سوال کنید چقدر احتمال دارد به وقوع بپیوندند. اکثر اوقات متوجه می‌شوید که ترس‌هایتان آنقدرها واقعی نیستند--فقط ترس هستند. هر احتمال را به دقت بررسی کنید و ببینید واقعاً تهدیدی جدی است یا فقط ترسی بی‌مورد.

۵) جرات به خرج دهید. بعد از اینکه به دقت مزایا و معایب ریسکتان را بررسی کردید، باید به این نتیجه برسید که این ریسک را انجام بدهید یا نه کمی بیشتر صبر کنید. اگر به این نتیجه برسید که نمی‌توانید با عواقب منفی آن کنار بیایید واقعاً جای خجالت دارد اگر عقب بکشید. یادتان باشد، همیشه می‌توانید همان ریسک را دوباره ارزیابی کنید تا بعدها ببینید موقعیت برای انجام آن بهتر است یا نه.

۶) حالا از خودتان بپرسید، چرا؟ انگیزه‌تان برای انجام این ریسک چیست؟ آیا با آنچه درست می‌دانید تطابق دارد یا حرص و خودخواهی شما را به انجام آن ترغیب می‌کند؟ درک انگیزه‌هایتان به شما کمک می‌کند بهتر بفهمید که چه باید بکنید. همیشه باید به سمت «بهتر» حرکت کنید.

۷) خودتان را برای عمل آماده کنید. با عادت کردن به ارزیابی ریسک‌ها به این ترتیب، به خودتان اعتمادبه‌نفس لازم برای جلو رفتن و مقابله با تردیدها را خواهید داد و قاطعانه‌تر به سمت جلو حرکت خواهید کرد. در طولانی‌مدت، اعتمادبه‌نفس و قاطعیت عامل بسیار مهمی خواهد شد. اگر می‌خواهید ریسک کنید، اول باید ذهنتان را برای آن آماده کنید تا احتمال موفقیتتان بیشتر شود.

۸) عقب نکشید! اگر تصمیم گرفتید آن ریسک را انجام دهید، اقدام کنید و پشیمان نشوید. هفت مورد اول مرحله ابتدایی بودند. وقتی وارد عمل شدید، از وسوسه دوباره فکر کردن به ریسکتان و احیاناً پشیمانی دوری کنید. این کار فقط پیشرفتتان را زیر سوال می‌برد. شما وارد بازی شده‌اید و دیگر وقت تمرکز کردن و جلو رفتن است.

 

موفقیت، آیا ارزش ریسک کردن دارد؟
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

موفقیت پله‌ پله اتفاق می‌افتد


موفقیت پله‌ پله اتفاق می‌افتد

وقتی به کسانیکه تحسینشان می‌کنیم نگاه می‌کنیم، موفقیتشان را به شانس، سرنوشت یا عواملی که هیچ ارتباطی با سخت‌کوشی ندارد، ربط می‌دهیم. و این بزرگترین بهانه ما برای نرسیدن به موفقیت است. «من موقعیت خانوادگی یا پارتی او را ندارم. به اندازه او پولدار نیستم. هیچ استعدادی ندارم.» و این بهانه‌ها همینطور ادامه می‌یابند. و چون همه مسئولیت موفقیت را به عوامل خارجی نسبت می‌دهیم، خودمان را از زحمت رسیدن به موفقیت در زندگی راحت کرده‌ایم.

اگر به دقت نگاه کنید، پشت هر فرد موفق تلاش سخت قرار دارد. یک میلیونر، یک دلار یک دلار به دست آورده است. شما فقط معامله میلیون دلاری یک نفر را می‌بینید اما مشکلات و تلاش بی‌وقفه ۱۰ سال قبل از آن را نمی‌بینید.

موفقیت یک پله یک پله ایجاد می‌شود. اگر یک پله بالا بروید، موفقیت در پاگرد بعدی منتظر شماست.

امروز یک تماس اضافی برقرار کنید. اگر نتایج بزرگ شما را می‌ترساند، اگر هدف بزرگ خیلی دور از دسترستان به نظر می‌رسد، سرعت و انرژیتان را قدم به قدم بیشتر کنید. امروز یک تماس اضافی بزنید، یک ایمیل اضافه بفرستید و وقتی که اینکار به طور مداوم در طول یک مدت ادامه پیدا کند، ظرفیت تماس‌هایتان را تا ۶۰ درصد در آخر ماه افزایش داده‌اید. قسمت باورنکردنی قضیه اینجاست: وقتی ورودی کارتان تا ۶۰ درصد افزایش یابد، خروجی یا همان نتیجه کار احتمالاً تا ۱۲۰ درصد ارتقاء می‌یابد.

روز یک نفر را بسازید. کار شما مطمئناً با آدم‌ها در ارتباط است. موفق شدن در ارتباط با آدم‌ها کمکتان می‌کند فاصله بین آرزوها و اهدافتان را سریعتر پر کنید. وقتی مردم دوستتان داشته باشند، برای آنها ساده‌تر می‌شود که کارتان را هم دوست داشته باشند. دایره تاثیر شما هر چه بزرگتر باشد، فرصت‌های بیشتری برای خودتان ایجاد خواهید کرد. وقتی یک نفر را خوشحال کنید، و این کار را مداوم طی یک دوره ادامه دهید، در آخر ماه، طرفداران زیادی به دست آورده‌اید.

امروز یک لقمه کمتر غذا بخورید. این یک واقعیت اثبات‌شده است که کسانیکه کمتر می‌خورند، نه تنها بیشتر زندگی می‌کنند بلکه انرژی بیشتری هم خواهند داشت. کم کردن وزن ذهن خیلی‌ها را به خود مشغول کرده است و بعضی آنقدر درگیر پرخوری‌های غیرقابل‌کنترل خود شده‌اند که همه توان خود را برای کم کردن وزنی که بخاطر چیزهایی که نمی‌توانند جلوی خودشان را برای خوردن آن بگیرند، به کار می‌گیرند. و وقتی اینکار به طور مداوم ادامه پیدا کند، آخر ماه نه تنها ظاهر بهتری پیدا کرده و احساس بهتری خواهید داشت، عملکرد کاری‌تان هم بهتر خواهد شد.

امروز مبلغی پس‌انداز کنید. اگر توازن بانکی‌تان موفقیتتان را تعیین می‌کند، این ساده‌ترین راه موفقیت شما خواهد بود. از همین امروز، هر روز مبلغی پس‌انداز کنید؛ هر میزانی که در توانتان باشد. این کار را هر روز انجام دهید و مداوم پیش روید و وقتی این کار متعهدانه در طول یک دوره زمانی انجام شود، یک میلیونر خواهید شد.

از امروز یک قدم بیشتر بردارید. امروز کاری بکنید که قبلاً برای انجام آن تردید داشتید. اگر ماه‌هاست که برای زود بیدار شدن مشکل دارید، امروز صبح ۱۵ دقیقه زودتر بیدار شوید. انجام کارهایی که هیچوقت برای انجام آن راحت نبوده‌اید، باعث می‌شود پایتان را فراتر از موانع ذهنی‌تان بگذارید و واقعیت توانایی‌های خود را کشف کنید.

وقتی این کارها را انجام دهید، به سمت جهش کوانتومی در کارتان پیش خواهید رفت اما تا آن موقع قدم به قدم جلو روید.

 

موفقیت پله‌ پله اتفاق می‌افتد
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

موفقیت برای افراد کم رو و خجالتی


موفقیت برای افراد کم رو و خجالتی

آیا دنیای موفقیت فقط به افراد برون‌گرا اختصاص دارد؟ مطمئناً خیر. درواقع، برون‌گراترین افراد معمولاً در خطر عدم آگاهی از آنچه که بر اطرافیانشان می‌گذرد هستند. افراد برون‌گرا و خودخواه، به حرف‌های هیچ‌کس گوش نمی‌دهند مگراینکه از آنها تعریف و تمجید کند یا ضمیرشان را ارضاء کنند. به‌همین‌خاطر احتمال موفقیت آنها کم است چراکه توانایی کسب علم آنها به‌ویژه درمورد اطرافیانشان محدود است. واقعیت امر این است که غلبه بر کم‌رویی بسیار راحت‌‌تر از برون‌گرا بودن با ضمیری خودستا و گمراهاست.

از طرف‌ دیگر افراد خجالتی خیلی آرام با یک مشاهده ساده که خارج از درک فرد برو‌گرایی است که مسحور نفس خود می‌باشد، دستاورد شگرفی کسب می‌کند. البته در شرایط ایدآل فرد موفق باید بتواند برحسب شرایط و نیاز، هم درون‌گرا و هم برون‌گرا باشد. یک فرد برون‌گرای قدرتمند که می‌داند چه زمان باید گوش کند و چه زمان حرف بزند، و چطور از فرد ساکت کنارش چیز یاد بگیرد، در هر چه که بخواهد موفق خواهد شد. اگر کمی محجوبیت به شخصیتش اضافه کند فردی خواهد بود که نیاز به اثبات هیچ‌چیز ندارد چون خودبه‌خود موفقیت را به سمت خودش خواهد کشاند.

افراد خجالتی هم می‌توانند در زمینه موردنظرشان موفق شوند و در بسیاری زمینه‌ها از افراد برون‌گرا پیش بیفتند.

اگر فردی درون‌گرا یا کم‌رو هستید، به سمت موفقیت پیش بروید

درست است که کم‌رویی و خجالتی بودن موجب عقب ماندن فرد می‌شود. منظور من خجالتی بودن واقعی است نه کسی که فقط شخصیت آرامی دارد. اینکه کسی آرام و کم‌حرف باشد به این معنی نیست که خجالتی است. البته ممکن هم هست که اینطور باشد اما ممکن هم هست که آن فرد درحال گوش دادن یا نگاه کردن به شما باشد چون هنوز به شما یا کسی دیگر در جمع اطمینان ندارد. شاید هم فردی برون‌گرا و اجتماعی باشد اما در این جمع خاص ساکت است.

این را از تجربه شخصی‌ام می‌گویم چون خود من می‌توانم کاملاً درون‌گرا و ساکت باشم و گاهی هم اگر موقعیت اقتضاء کند برون‌گرا، اجتماعی و بسیار خوش‌ مشرب شوم. در مورد من، چون آدم‌ها، طبیعت و بقیه چیزهای اطرافم را دوست دارم، دوست دارم نگاه کنم و یاد بگیرم. اما به‌‌خاطر خجالتی بودنم سالها پیش به‌عنوان مدیر پروژه انتخاب نشدم، از مسابقات ورزشی و اجتماعی باخبر نشدم و باز هم به همین دلیل نمی‌توانستم به دختر مورد علاقه ام نزدیک شوم.

وقتی با کسی آشنا می‌شدم، آنها سریع درموردم نتیجه‌گیری می‌کردند که چون معمولاً ساکت و آرام هستم، پس فردی خجالتیم. اشتباه می‌کردند اما ممکن است در برخی موارد هم حق با آنها باشد.

یک چیزی که از آن تجربیات یاد گرفتم این بود که آنهایی که بیشتر نگاه می‌کنند و گوش می‌دهند و کمتر حرف می‌زنند می‌توانند صاحب مقام‌ و قدرت شوند. این یعنی حتی کسی که واقعاً خجالتی است، آنهایی که زود از خجالت قرمز می‌شوند و درجمع اصلاً حرف نمی‌زنند، می‌توانند در هر چه که بخواهند افرادی قدرتمند شوند. یادتان باشد، توانا بود هر که دانا بود و فرد درون‌گرای خجالتی خیلی بهتر از فرد برون‌گرا می‌تواند کسب علم و دانش کند.

نظر عموم است که افراد خجالتی خیلی درمورد شخصیت انسان می‌دانند، گرچه شهامت این را ندارند که با افراد زیادی ارتباط برقرار کنند. حتی اگر این افراد خیلی خجالتی کمی زندگی اجتماعی داشته باشند، می‌توانند مدیران بخش منابع انسانی و روانشناسانی فوق‌العاده شوند فقط به این خاطر که خیلی بهتر از افراد برون‌گرا می‌توانند انسان‌ها را تحلیل کنند. همچنین می‌توانند کارهایی را انتخاب کنند که نیاز به روابط‌عمومی زیاد دارد چون نیاز دارند به خودشان ثابت کنند که می‌توانند آنکار را انجام دهند.

افراد درون‌گرا می‌توانند توجه فوق‌العاده‌ای به یادگیری نشان دهند و چون شنونده‌هایی عالی هستند می‌توانند خیلی به دیگران کمک کنند. به مرور زمان، مردم خیلی بیشتر از افراد برون‌گرا که کاری نمی‌کنند جز خودستایی، به آنها احترام می‌گذارند.

تنها چیزی که این افراد به آن نیاز دارند کمی جرات و شهامت برای برداشتن قدم اول است و وقتی این قدم را برداشتند، همه دانشی که طی سالها کسب کرده‌اند به آنها در پیش رفتن در مسیری که انتخاب کرده‌اند کمک خواهد کرد.

 

موفقیت برای افراد کم رو و خجالتی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

موانع موفقیت


موانع موفقیت

هرفردی موفقیتهای خویش را براساس یک مقیاس نسبی مورد سنجش قرار می دهد. مـوفـقـیـتـهای کـوچـک بـرخی اشخاص درنظر برخی دیگر ممکن است بزرگ جلوه نماید؛ این کاملا بستگی بنوع تربیت، تحصیلات و شرایط مـوجود در زندگی شما دارد. تا زمانیکه به اهداف خود دست یافته و برای بهترین بودن سختکوشی می کـنـیـد، فـردی موفق محسوب میشوید. این اصل مطلب است.

با این حال افرادی نیز وجود دارند که نمی توانـند به سطـح رضایت بخشی ازموفقیت دست یابند.ضعفهای شخصیتی و یـا خـصوصـیات از پـیـش تعیین شده زندگی آنها، مـوانـع اصـلی راه چنین انسانهایی بشمار می رود. اگر در زندگی خـود شـرایـط دشـواری را تـجربه کرده اید، نگاهی به این صفات و موقعیت ها بیندازید تا ببینید در حال آماده نمودن خود برای شکستهای بیشتر میباشید یا خیر.

پشت گوش اندازی

ممکن است یکی از اصلیترین اهریمنان عامل نابودی شما در تحصیل و زندگی شغلی، طفره رفتن و به تعویق انداختن امور بوده باشد. افرادی که علامت مزمن این "بـیـمـاری" در آنها دیده میشود، مایلند با این جملات توجیه کننده که " تمام کردنش کاری نخواهد داشت" و یا "نگران نباش، وقت برای انجام دادنش بسیار است"، کارها و وضایفشان را برای همیشه از سر خود باز کرده و به تعویق بیندازند.

اگر کاری در حد و اندازه قابلیتهایتان به شما روی آورد ولی به دلیل عذر و بهانه های ذکر شـده از انجام آن ممانعت بعمل آوردید، قطعا" پشت گوش اندازی مشکل اصـلی بـوده و باید مرتفع گردد. احساس میکنید که زمان در اختیار شما اسـت، اما هنگامی کـه وقـت موعود نزدیک می شود، برای اتمام کار بسرعت هجوم می آورید و نتیجه آن خواهد شد که آن طور که در ابتدا مد نظرتان بود از انجام عمل مورد نظر باز خواهید ماند.

فرد پشت گوش انداز معمولا انسانی تنبل و سست می باشد. او برای همه چیز عذر و بهانه داشته و با اینکه توانایی و ابزار انجـام امـور را در اختـیـار دارد، از اتـمام آنـها طـفره می رود. کار کردن با چنین اشخاصی غیر قابل تحمل است و نه تنها کاستی و سستی آنها باعث اختلال در کارها میگردد، بلکه کارمندان فعال دیگر نیز مـمکـن اسـت به چنـین خصیصه ای دچار شده و رویه آنها را در پیش بگیرند.

ترس از موفقیت

مانع اصلی دیگر واهمه داشتن از موفقیت است. با اینکه چنین افرادی دقیقا" می دانند که برای موفق شدن به چه چیزی نیاز دارنـد، امـا بدلیل داشتن ترس از موفقیت قادر به رسیدن به اهداف والای خود نیستند. در نـظـر ایـشـان راه پـیـش رو، مـخـوف و رعـب آور میباشد. نگرانی از آینده و همه مسائلی که در نهایت گریبانگیر او خواهد شد، منجر به فقدان بصیرت و بازماندن آنها می گردد؛ مـخـاطرات ذاتـی روند تجارت، رام نشدنی بنظر خواهد رسید.

فرصت های ترقی در محل کار ممکن است پیش بیایند، اما فردی که از موفقیت وحشت داشته باشد قادر به گرفتن ترفیع نخواهد بود. او بهانه می آورد که مسؤلیـتـهـای شـغـل جدید زیاد و خارج از توانایی هایش است. اینگونه اشخاص میلی به بالارفتن از پله های ترقی ندارند.


وقتی آینده نا معلوم باشد، این وحشت شدت بیشتری پیدا میکند. باید پذیرفت افــرادی که دارای چنین ترسی نمیباشند روزهایی پیش رو دارند که در آنها آینده ترسناک جــلوه مینـماید، بنابراین میتوان متوجه شد اشخاصی که فاقد مکانیزمی مناسب برای برخورد و رویارویی با چنین موقعیتی می باشند، چگونه احساسی خواهند داشت.

تشخیص و حل این مشکل آسان تر از برخورد با پشت گوش انـدازی است. بـا کمی هم محوری و اندکی صبر و شکیبایی فردی که از پذیرش مسؤلیتهایی کــه موفقیـتـش را به همراه خواهد داشت وحشت دارد، میتواند شرایط را به نفع خود تغییر دهد.


وسواس

افراد موفق دارای خصوصیتی مشترک هستند و آن قابـلیـت تمرکز بر اندیشه های بـزرگ میباشد. برای بسیاری اتخاذ چنین دیدگاهی مشکل است چرا که خود را کاملا" محدود و متعهد به انجام کارهای جزئی و کوچک میـنمایند. تلاش زیاد برای انجام کارهای جزئی زیان آور است چرا که زاویه دید را محدود خواهد کرد. اگر برای اتمام هر کار کوچکی مصر باقی بمانید، هرگز قادر نخواهید بود به اهداف والای خود دست پیدا نمایید.

اگر یک کارفرما کاری را به یکی از کارمندان سخت کوش خود محول کرده و آن کارمند دید وسیع نداشته باشد، بطور یقین کارمند مربوطه در مورد هر موضوع بی اهمیت آن پروژه دچار تنش و فشار روانی شده و در به نتیجه رساندن کار دچار کندی خواهد گـردید. ایـن حالت در اصطلاح احساس وسواس فکری-علمی نامیده و بـاعـث کـاهـش قـابل ملاحظه خلاقیت و کارایی می شود.

اینگونه افراد،سخت کوشی و تلاش زیاد را لازمه زندگیشان دانسته اما عزم و اراده خود را برای کاربرها و مصارف مفید بکار نمیبندند. تنظیم دقیق مهارتهای مدیریـت زمـانـی در برطرف کردن این مشکل کمک فراوانی خواهد نمود.


نا امنی

افراد ضعیف و سست بنیان بعلت داشتن احساس ناامنی،در کارشان پیشرفتی حاصل نمیگردد. شاید یکی از دلایل عدم موفقیت اینگونه انسانها در بی میلی آنها برای نشان دادن برش از خودشان نهفته شده باشد. علت ترس نیست؛ فقدان اطمیـنان و اعـتـمـاد باعث عقب ماندن آنها میگردد. برای مثال عدم برخورداری از تجربه در بخشی بخصوص، می تواند موجب پدید آمدن احساس عدم اعتماد به نفس در فرد شود.

مثال بیان شـده در قـسمت قبل در این مورد نیز قابل بیان است با این فرق که کارمند از هـمـان ابـتـدا اصلا" از انـجـام کـار مـحولـه امـتـنـاع ورزیـده و با بهانه آوردنهای گوناگون به کار فرمای خود اینگونه القا میکند که نمی تواند از عهده چنین مسؤلیتهایی برآید.

در اینـجا نـیـز مـسئله هزینه فرصت از دست رفته مطرح است. برخی افراد مایل نیستند برای پیـشرفت و تـرقی دادن مـوقـیـعت شـغلـیـشان در زمان مـحدود خـود بـه داد و ستد بپردازند اما اینگونه گزینه ها و پیشنهادات کاری بخشی از زندگی مـحسـوب میـگـردنـد. بنابراین ببینید که چه چیزی برای شما بیشتر اهمیت دارد و با اطمینان خاطر تصمیمـی مناسب بگیرید.


اطرافیان

ممکن است شما همه شرایط لازم برای منعکس نمـودن فردی موفق از خود را دارا باشید، اما آیا دوستانتان شـما را در این راه همراهی میکنند؟ ممکن اسـت آنـها دیـدگـاه مـتـفـاوت و مـتـضـادی از مـوفـقیت نسبت بشـما داشـتـهباشند. ( و یا اصلا" دیـدگاهی نداشته باشند ) دوسـتـان به علت تاثیرات منفی راه رسیدن بـه موفـقیـت را برایتان سخت و دشوار میکنند.

برخی از اطرافیان حتی ممکن است متوجه پـتـانـسیـل و استعدادهای نهانی شما نشده و باعث زمین خوردگی و تردید در قابلیتها و تواناییها گردند. حتی برای نامزد و یا همسرتان ممکن است این تصور بوجود آید که توانمندیهای شما هنـوز بـرای خودتان ثابت نشده و این میتواند به بدبینی آنها نسـبت بـه آیـنـده تان منجر گردد. این موضوع ممکن است باعث نا امیدی و تضعیف روحیه شود، اما بیاد داشته باشید که نباید دیگران را مقصر بدانید؛ شما فقط یک قربانی بیگناه نیستید.با وجود ابراز بی اعتنایی آنها هنگام بیان ایده های کاری جدیدتان،بخاطر داشـته باشید که این شما هستید که چنین همراهانی را در آن لحـظـه و لـحـظـات آتی برای خود برگزیده اید.

اگر این گونه روابط دوستی برایتان اهمیت دارد، کاری که باید انجام دهید همسو نمودن دوستانتان با سیستم و خط مشی خود است.چنانچه توانـستـید متقاعدشان کـنید که انسانی شایسته اعتماد و اطمینان میباشید، آنها را دوستان واقـعـی خـود دانسته و در غیر اینصورت برای همیشه از زندگی خود بیرونشان کنید.


فقدان منابع

هیچ چیزی ناهنجار تر از این مـوضـوع نـیست که انسان با وجود داشتن همه قابلیـتهای لازم جـهت رسـیدن بـه مـوفقیت، فقط بخاطر عوامل خارج از کنترل خود، از پیشرفـت باز ماند. فقدان منابع مالی و یا کمبود زمان بدلیل نگهداری از خانواده و یا مسؤلیتهای دیگر میتواند یک قاتل واقعی باشد. رشد کـردن زیـر خـط فقر و یا تامین نمودن نزدیکانی که به شما نیازمند هستند، آینده را بسیار متفاوت از آن چـیـزی کـه در تصـورتـان بوده ترسیم خواهد نمود.

بسیاری از مواقع بـدنـیـا آمدن یک بچه و یا بیماری ناگهانی افراد خانواده باعث لغو شدن برنامه ها و بازماندن انسان از عملی کردن اهـدافـش خـواهـد شد. این هم یکی دیگر از حقایق تلخ زندگی است که همیشه امور بر وقف مراد آدمی نمی باشد.

البته باید دانست که موفقیت نه فقط بر اساس مقیاسهای متفاوت، بـلـکه در مـکانهـا و شرایط گوناگون نیز مورد سنجش قرار میگیرد. موفقیت مالی ممکن است هدف اصلـــی شما باشد، اما پدری خوب و کارمندی سخت کوش بودن برای تامین کردن یک خانـــواده نوپا نیز به همان اندازه پر معنی و ارزنده است. باید پذیرفت که زندگی و هدفهـای مــورد نظر انسان ممکن است دستخوش تغییرات قرار بگیرند که در این شرایط، تـوانـایی شما در تطبـیق خود با این تغییرات یک مقیاس بزرگ موفقیت بشمار میرود.


نیاز به دیدگاهی درون نگر

یک معلم مدرسه، راهبه، افسر ارتش و سرایدار میتوانند بطرق مختلفی مـوفق باشنـد. با اینکه موفقیت در کار ممکن است جذابتر از همه بنظر برسد، اگر در زمان مـورد انتـظار به آن دست نیافتید، بیم ناک نگردید. یـک قـدم بـه عـقـب بـازگـشـته و عـلـت را بـررسـی نمایید.

خواه دوستانتان مقصر باشند و خواه اعتماد بنفستان، دقت کنید که قدمهای صحیـحـی جهت بهینه نمودن فرصتها برای بدست آوردن موقعیتی موفقتر و راضی کننده تر بردارید.

موانع موفقیت
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

موانع موجود بر سر راه رسیدن به اهداف


موانع موجود بر سر راه رسیدن به اهداف

یکی از بارزترین خصوصیات ما انسان ها این است که: هر یک از ما، در نقطه ای از زمان، با مسئله ای که ممکن است هزاران نفر دیگر با آن برخورد کرده باشد، روبرو شویم.


این امر در مورد تلاش کردن برای رسیدن به اهداف فردی نیز صدق می کند. به هر حال این امکان وجود دارد که موانع بسیار زیادی بر سر راه شما برای رسیدن به موفقیت وجود داشته باشد اما باید مطمئن باشید که در هر یک از این موارد، روش ها و تکنیک هایی برای فائق آمدن و رسیدن به موفقیت وجود دارد؛ چرا که در گذشته تعداد بسیار زیادی از انسان های دیگر با آنها مواجه شده و بر آنها فائق آمده اند. به همین دلیل شما می توانید از شکست ها و پیروز های افراد دیگر درس بگیرید. زمانی که ما از موانع رایج و متداول بر سر راه رسیدن به اهداف و آرمان های زندگی صحبت می کنیم، باید از هر گونه تصور شخصی که امکان پدید آمدن برای هیچ کس دیگر را ندارد، فاکتور بگیریم. به جای آن باید سعی کنیم تا اطلاعاتی را در مورد عکس العمل های پویاتر یاد بگیریم و ببینیم که چگونه میتوانیم آنها را در زندگی خود به کار بندیم.


احساس در هم شکستگی


گاهی اوقات این احساس به شما دست می دهد که اهداف و آرزوهایتان آنقدر از شما دور هستند که هیچ گاه قادر نخواهید بود به آنها دست پیدا کنید. زمانی که یک چنین شرایطی برایتان بوجود می آید، شما عمیقاً در فکر فرو می روید، و تمام آرزوها و آمالتان در هم شکسته می شوند. واکنشی که بیشتر افراد در یک چنین شرایطی از خود نشان می دهند، چیزی نیست جز تسلیم شدن در برابر شرایط.


راه حل: موانع معدودی بر سر راه رسیدن به هدف وجود دارند که اگر بخواهیم آنها را دسته بندی کنیم باید این حس را در گروه جزئی ترین موانع بگنجانیم. این احساس عموماً به این دلیل ایجاد می شود که شما نمی دانید از کجا باید شروع کنید؛ که به سبب بی ارادگی و نداشتن طرح و برنامه مناسب ایجاد می شود. هیچ گونه راه حل جادویی برای این مطلب وجود ندارد. فقط باید بنشینید، لیستی از تمام کارهایی که باید انجام دهید، تهیه کنید، و بعد هم شروع کنید به انجام دادن آنها. به هر تقدیر در حال حاضر در عصر تکنولوژی هستیم و اصلاً درست نیست که شما یک چنین مسئله ای را بهانه کنید که نمی دانید از کجا باید شروع کنید و چه کارهایی را باید انجام دهید. اساساً موانع بزرگتری در کمین نشسته اند. اگر شما نتوانید این مورد پیش پا افتاده را از میان بردارید، در دردسر بزرگی گیر خواهید کرد.


فقدان سازماندهی و برنامه ریزی


مجدداً باید اشاره کنم که این مانع نیز مانند مورد قبلی از جمله مسائل پیش پا افتاده محسوب می شود. به عنوان مثال اگر کسی از شما پرسید که: "چرا دو مرتبه تحصیلاتت را ادامه نمی دهی تا بتوانی مدرک بگیری؟" و شما در پاسخ به او جواب داید: "هنوز نتوانسته ام برنامه هایم را سازماندهی کنم" نباید از او انتظار داشته باشید که شما را درک کرده و کمکتان کند.


راه حل: نداشتن برنامه ریزی و عدم توانایی در سازماندهی امور به موجب عادات بد موجود در زندگی ایجاد می شود. عادت های بد، یک شبه بوجود نمی آیند، به همین دلیل نباید انتظار داشته باشید که یک شبه هم از میان بروند. به هر حال این مورد مسئله ای است که نیازمند زمان می باشد. اگر عادت ندارید که تمام کارهای را سر موقع خود انجام دهید و عموماً از انجام دادن کارهای کوچک شانه خالی می کنید، باید تلاش کنید که زمانبندی خود را فشرده تر کرده و روی ساعت کارهایتان را انجام دهید. به جای اینکه دائماً شکایت کنید که: "خدای من چقدر ساعت ها و لحظات زود می گذرند" به خودتان بگویید: "خوب باید بنشینم و تمام کارهایی را که باید انجام دهم روی کاغذ بنویسم" و یا "پیش از اینکه هر کاری انجام دهم، ابتدا باید این کار نیمه تمام خود را به پایان برسانم". عادات نامناسب خود را با نگاهی موشکافانه بیاید و سپس با بهره گیری از یک برنامه متناسب آنرا از زندگی خود حذف کنید.


کمبود مهارت


شاید گاهی اوقات ملزم به انجام کاری باشید که نیازمند بهرمندی از تکنیک و مهارت های خاصی باشد. اگر قادر به انجام آن نباشید، معمولاً در ناامیدی فرو رفته و قدری احساس ناکارامدی و عدم توانایی لازم در انجام امور مختلف به شما دست خواهد داد. این امر به عنوان یک مانع محسوب شده و حس ناکامی شدیدی را در شما بوجود می آور و باعث می شود که به طور کلی از آرزوهایتان دست بکشید.


راه حل: در گام اول باید به خاطر داشته باشید که اگر احساس می کنید که دانش کافی برای انجام کاری راندارید، نباید ناراحت شده و احساس ناکامی و ناامیدی در وجودتان مستولی شود. در گذشته در یک چنین شرایطی مردم به کتابخانه ها مراجعه می کردند، اما اکنون با پیشرفت تکنولوژی می توانید سری به اینترنت بزنید و ازمراجع بسیار زیادی که در اختیارتان قرار گرفته بهرمند شوید. مانند زمانی که ماشین خود را به یک تعمیرگاه می برید و از تعمیرگاه درخواست می کنید تا مشکل خودروی شما را رفع کند، میتوانید سوال خود را به راحتی تایپ کنید و از هزاران گزینه موجود که برای کمک به شما در دسترس می باشند، کمک بگیرید. جمع آوری اطلاعات و افزایش دانش در زمینه ای که در کارهای خود به آن نیاز پیدا خواهید کرد در وهله اول اعتماد به نفستان را افزایش داده و سپس روند فائق آمدن شما به این مانع در راه رسیدن به اهدافتان را نیز تسریع می بخشد.


تردید نسبت به توانایی های فردی


شک کردن به توانایی های فردی مسئله ای است که به هر حال در زندگی هر انسانی رخ خواهد داد. شاید تنها گروهی از انسانهایی که از این مطلب رنج نمی برند ناپلئونیک الفاها هستند که اصلاً تصور نمی کنند که یک چنین حسی وجود دارد و انسان ها دارای محدودیت هایی نیز هستند.


راه حل: در اکثر توصیه ها اینطور بیان شده که در زمان بروز یک چنین شرایطی باید به کسی مراجعه کنید که به شما ایمان داشته باشد و بتواند توانایی هایتان را در ذهنتان مجسم کرده و به مشا اعتماد به نفس بدهد. همانطور که مشاهده می کنیددر تیتر آمده تردید و شک داشتن "فردی"، پس برای غلبه بر آن باید از درون خودتان شروع کنید. در غیراینصورت مثل این است که بر روی یک سوراخی که در هر لحظه در حال گسترده تر شدن است یک تکه آدامس چسبانده باشید، با این کار تنها برای مدت زمان کوتاهی می توانید جلوی نشت آب را بگیرید. زمانی که خودتان را در اوج شک و تردید می یابید، باید از آن شک به عنوان دست مایه ای برای رسیدن به هدف خود استفاده کنید. واقعاً معنی این عبارت چیست: "من شاید آنقدر ها هم به این هدف نیاز نداشته باشم." گاهی اوقات هم این شک و تردید ها بسیار مفید بوده و شما را به درجه یقین نائل می سازند و به منزله ی یک محرک خوب برای رساندن شما به موفقیت به شمار خواهند رفت.


ترس از شکست


از نظر روانشناسی این یک حس کاملاً طبیعی است، البته در حد نرمال؛ به هرحال همه افراد شکست را در اندازه ها و حد و حدود مختلفی در زندگی خود تجربه کرده اند. گاهی اوقات ممکن است به دلیل خطاهای محاسباتی، اشتباهات ذهنی، خطاهای سهوی، ایجاد شوند و گاهی هم اطلاً ربطی به نحوه ی انجام دادن کارها توسط شما ندارند. به عنوان مثال اگر شما یک هنرمند باشید اما در روز مصاحبه آن قسمتی را که از پیش بر روی آن تمرین کرده اید را از شما نپرسند، آیا اسم این مورد را شکست میگذرید؟


راه حل: این یک تصور غلط است که بگوییم هیچ کس دوست ندارد شکست بخورد. بد نیست زندگی نامه افرادی مانند آلبرت انیشتن و توماس ادیوسن را بخوانید. آیا فکر میکنید که این افراد عاشق شکست خوردن بودند؟ آیا عمداً شکست می خوردند؟ آیا مازوخیست شکست داشتند؟ البته که نه! اما به هر حال آنقدر شکست می خوردند تا به این نتیجه برسند که راههایی را که انتخاب کرده بودند، اشتباه بوده و به این نتیجه برسند که راه درست کدام است. جیمز جویس خطاها و اشتباهات ما را به "راهروی اکتشاف" تشبیه کرده است. بنابراین از اشتباهاتتان درس بگیرید و از آنها نترسید.


ترس از موفقیت


بر اساس اظهارات مربی اسلوب زندگی "تی کان" این ترس زمانی بوجود می آید که شما چیز جدیدی را بوجود آورده و در زندگی خود تغیر بسیار عظیمی را قائل می شوید. در این حالت به جایی می رسید که میتواند تغییر شگرفی را در آینده ی زندگی خود ایجاد کند. او معتقد است که بیشتر افراد در راه پیدا کردن راهی هستند که هر طور شده بتوانند راهی را پیدا کنند که به واسطه آن شکست هایی را در گذشته بر آنها متحمل شده است را جبران نمایند، و هیچ گاه به این فکر نیستند که موقعیت هایی را که ممکن است در آینده برایشان بوجود بیایید را مورد تحلیل و بررسی قرار دهند. این فاکتور نا معلوم خود می تواند به منزله نوعی منبع ترس در آینده محسوب شود.


راه حل: ترس از موفیت خود می تواند به عنوان نوی مانع فردی بر سر راه هر گونه تغییری محسوب شده و اعتماد به نفس فرد را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد. از خودتان بپرسید که چه چیز خاصی در زندگیتان وجود دارد که با آنکه شما را ازاهدافتان دورمی کند، باز هم دوست دارید همانطور باقی بماند و تغییر نکند؟ به عبارت یگر از خودتان بپرسید برای چه به آن چسبیده اید؛ باید این توانایی را داشته باشید که شکست را در آغوش بگیرید. برای رسیدن به موفقیت باید به خودتان اجازه دهید که شکست را به بستر خود عوت کرده و با آن هم آغوش شوید.


عدم وجود حس الزام و اضطرار


نمونه ی بارز این مورد را می توان با مثالی در مورد ورزشکاران المپیک پی گرفت. تشکیلات برگزاری مراسم المپیک هیچ گاه یک مسابقه را کنسل نمی کنند تنها به این دلیل که یکی از ورزشکاران احساس نمی کند که ضرورتی دارد در ساعتی خاص، در یک مسابقه شرکت کند. بیشتر ما از مهلت های فیکس خوشمان نمی آید. گاهی اوقات برخی از افراد هستند که مهلت های سریع الوقوعی را برای خود درست می کنند و از سوی دیگر افراد دیگری نیزهستند که برای خوشان هیچ گونه محدودیت زمانی قائل نمی شوند. به هر حال اگر هیچ مهلت پایانی وجود نداشته باشد، افرادتنبل و بی انگیزه شده و هیچ گاه گامی به جلوبر نمی دارند.


راه حل: اولین راه حل موثر ترین شیوه است: پل ها را بسوزانید و تمام جلیقه های نجات را از میان برارید. اگر هدف برایتان اهمیت داشته باشد، دیگر نیازی به چتر نجات ایمنی نخواهید داشت. اجازه دهید صادق باشیم؛ به عنوان مثال اجازه دهید بگوییم که شاید شما دلتان بخواهد هنرمند موسیقی شوید، اما اگر هیچ گاه برای رسیدن به هدفتان تلاش نکنید آنوقت در حالی که بنای ساختمان شده اید، باید احساس کنید که از استعدادهایتان در مسیر درست استفاده نکرده اید. شاید علاقه ای به انجام این کار نداشه باشید، اما التزام های موجود در زندگی شما را مجبور می کنند که انجامشان دهید.


اگر حس الزام به انجام امور را زنده نگه ندارید، با این کار هم حس اضطرار از بین میرود و در وهله ی بعد هم آرزوهایتان پایمال خواهند شد.


غلبه بر موانع


نهایتاً باید گفت که هیچگونه افتخاری بدون تقبل ریسک بوجود نخواهد آمد. در ادامه ی مثال بالا باید اظهار داشت که برای فائق آمدن به موانع موجود بر سر راه شما و اهدافتان باید به طور کاملاً قاطعانه به خودتان بگویید: "یا در موسیقی موفق می شوم یا شکست می خورم" چرا که حس شما باید این باشد: ترجیح می دهم در رسیدن به آرزوهایم شکست بخورم تا در رسیدن به چیزهایی که نمی خواهم موفق شوم.

موانع موجود بر سر راه رسیدن به اهداف
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

موانع تصمیم سازی


موانع تصمیم سازی

احساسات و تفکراتی که مانع تصمیم گیری صحیح شده و ایجاد تردید میکنند:

1- انتظار و پیش بینی شکست در همان ابتدای تصمیمی گیری که میتواند به علت اعتماد بنفس و عزت نفس پایین فرد باشد.

2- تحت سلطه زیردست و یا مافوق قرار داشتن، که تصمیم نهایی از جانب آنها اتخاذ و دیکته میشود.

3- میل به اثر پذیری و پیروی از افکار، ایده ها و اصول دیگران.

4- تمایل فرد به احساس نا امیدی و تسلیم شدن زود هنگام در مقابل کوچکترین و کم اهمیت ترین موانع.

5- خودبینی، خودمحوی و یا غرور اجازه نمیدهد شخص اندرزهای دیگران را بجوید.

6- نیروی اراده ضعیف و سست و یا ساختار ذهنی مردد و متزلزل.

7- میل به تردید و دودلی مزمن که ممکن است به علت تجارب گذشته زندگی باشد.

8- عقده خود کم بینی و تمایل به تردید در تواناییهای فردی.

9- فقدان تعادل ذهنی، بی ثباتی اندیشه و دمدمی مزاجی.

10- تهییج و برانگیختگی مفرط، تحریک پذیری و نابردباری.

11- رویکرد بد بینانه به زندگی.

12- عادت به پشت گوش اندازی، تعلل و عذر تراشی بمنظور افکندن بار مسئولیت و پیامدها به دوش دیگران.

13- رفتار خشمگینانه و نفرت آمیز.

14- عدم برخورداری از استقلال اندیشه و تصمیم گیری که در آن فرد برای اتخاذ هر تصمیمی نظرات دیگران را جویا میشود.

15- رفتار تملق آمیز و یا گریز از معضلات زندگی.

16- رفتار وسواسی.

راهبردهای اجتناب از تصمیم گیری:

1- توسل به غیر: مثل توسل به طالع بینی، کف خوانی، چهره شناسی، رویاها و تعبیر آنها، نگاه کردن به ستاره ها، تله پاتی، رنگها، فالگیر ها و رمال ها. به یاد داشته باشید که بخت و اقبال از آن افراد با جسارتی است که تصمیمات خوب و درستی را اتخاذ میکنند.

2- امیدهای کاذب: امید به وقوع پیوستن چیزی که ما هیچگونه کنترلی بر آن نداریم. مثال: امید دربه زمین نشستن بی خطر هواپیما در حالی که شما تنها مسافر هستید ونه خلبان. امید کاذب و ترس دو روی یک سکه میباشند. ما تنها میتوانیم مطابق با امیدهای تحت کنترل خود و اطمینان از پیامدهای آنها به خود ودیگران وعده دهیم.

3- نیندیشیدن به آن: تصمیم گیرندگانی که منتظر از راه رسیدن یک ناجی هستند. یا باید تصمیم گرفت و وارد عمل شد و یا به پشت تکیه زد و به امید یک معجزه بود. اعجاز ها فوق العاده هستند، اما در عین حال بسیار غیر قابل پیش بینی. بی اعتنا بودن نسبت به مشکلات موجود، بی گمان سبب از کنترل خارج شدن آنها و سرایتشان به تمام جوانب زندگی خواهد شد.

4- مرجع قرار دادن اطلاعات ناقص: اهمیت بخشیدن نامتناسب به برخی اطلاعات عوض صبر کردن به قدر کافی و دستیابی به تمام اطلاعات.

5- ترس از متضرر شدن: تکرار یک تصمیم واحد به علت آنکه "شما در آن بسیار سرمایه گذاری و هزینه کرده اید و قادر نمی باشید آن را رها کرده و یا تصمیم دیگری اتخاذ کنید."

6- جستجوی شواهد و مدارک تایید کننده: تمایل به جستجوی اطلاعاتی که حمایت کننده انتخاب اولیه بوده و بی اهمیت دانستن شواهد مخالف.

7- برای معجزه دعا کردن:مردم معمولا برای وقوع معجزه دعا میکنند. تمام دعاها چنین مضمونی دارند: "خدای بزرگ کاری کن که دو دو تا چهار تا نشود" هر قدر اوضاع وخیم تر میشود، مردم بیشتر دعا میکنند و به بدترین و وخیم ترینها دست می یابند. البته این بدین معنی نیست که دعا بی تاثیر است اما توسل مطلق به دعا نا معقول است.

8- اطمینان مفرط به تواناییهای فردی: این امر باعث میشود شما خوشبینانه تصمیمات پر ریسکی را اتخاذ کنید. باور کردن و خوشبین بودن نسبت به هرچیز و یا تردید داشتن و بدبین بودن نسبت به هر چیز، هر دو به یک اندازه راهبردی راحت طلبانه هستند. با توسل به هر کدام از آنها ما خود را از اندشیدن معاف میکنیم.

9- بیش از حد محتاط بودن:کنجکاوی زیاد و طولانی برای به تاخیر انداختن تصمیم گیری. چنانچه شما خیلی محتاط باشید، محتاط بودن تمام مشغولیت ذهنی شما خواهد شد، که بی تردید باعث اختلال در تصمیم گیری شما میشود. تردیدهای ما، با هراساندن ما و متعاقد ساختن ما به عدم تصمیم گیری بزرگترین خائنین ما بوده و باعث از دست رفتن فرصتها می گردند. دودلی و بی عزمی یک عامل ناتوان کننده است.

10- به دوش دیگران انداختن: انتقال بار مسئولیت تصمیم گیری به دوش دیگران. عدم تصمیم گیری شخصی به این علت که چنانچه کارها بدرستی پیش نرفت فرد دیگری را مقصر معرفی کرده و مورد ملامت قرار دهد. مثلا فرد ممکن است برای گریز از مشکلات زندگی تن به ازدواج دهد تا همواره همسر خود را به خاطر ناملایمات زندگی سرزنش کند.

11- تن به شکست دادن: اعتقاد فرد به اینکه گزینه های وی از پیش مقدر و توسط تقدیر رقم خورده و محکوم به شکست میباشد. و بر مبنای آن باور نادیده گرفتن سخت کوشی و نقش افکار و تصمیم گیریها.

12- افکارهای دوم: افکاردوم بیش از موانع طاقت فرسا و شرایط دشوار میتوانند تصمیمات سودمند را عقیم سازند. کوچک شمردن اعتبار و اصالت خود و پذیرش افکار و عقاید دیگران نوعی سوء استفاده شیطانی، گمراه کننده و ظریف از خویشتن است.

13- تشکیل کمیته و شورا: معمولا شوراها با حضور کارشناسان برگزار نمیشود و هدف آن هم اندیشی نبوده بلکه سلب مسئولیت فردی است. چنانچه تصمیم کمیته نتیجه بخش باشد تمام اعضاء شورا به خود مباهات خواهند کرد، اما درصورتی که تصمیم اتخاذ شده نادرست و بی نتیجه باشد همه اعضای کمیته خواهند گفت که: "این تصمیم من تنها نبوده بلکه تصمیم کمیته بوده است." به خاطر داشته باشید که، همواره کارهای بزرگ توسط افراد منفرد محقق گردیده و نه کمیته ها و شوراها.

14- ناتوانی در شناخت مسئله: این بی گمان به یک راه حل غلط منتهی میشود. با عدم شناخت درست مشکل، هر راه حلی لاجرم نادرست خواهد بود.

15- ناتوانی در درک مسئله:به علت تجزیه تحلیل غیر معقول، تعلل، طفره رفتن، فقدان حساسیت و یا فقدان تمرکز باعث ناتوانی در درک مشکل میشود.

16-تصمیم گیری بر اساس دانش و خرد عمومی و یا گپ های دوستانه بی تردید نادرست خواهد بود.

17- اطلاعات: عدم گردآوری اطلاعات معتبر و موثق، تصمیم گیری را دچار مشکل خواهد کرد. اما معمولا افراد ابتدا تصمیم میگیرند و سپس به دنبال اطلاعاتی میگردند که تصمیم آنها را تایید کند.

18- نمادین بودن تصمیم: شخص بسیار برای اتخاذ یک تصمیم و خط مشی تلاش میکند اما در به اجرا درآوردن آن بی تفاوت است.

19- تقلید کردن:برخی افراد هنگامی که با سوالاتی نظیر "چه باید بکنم" و یا "چگونه باید زندگی کنم" تنها کورکورانه از دیگران پیروی کرده و هرگز مخالفت نمیکنند.

20- دغدغه های پس از تصمیم گیری: اغلب افراد پس از تصمیم گیری جنبه مثبت تصمیم خود را برجسته ساخته و جنبه مثبت گزینه های مطرود شده را نادیده گرفته و انکار میکنند.

21- اسناد موفقیتهای خود به مهارتها، استعدادها و سخت کوشی و شکستهای خود به نیروهای خارجی اجتناب ناپذیر (شرایط و یا تقدیر). و اتخاذ رویکردی عکس آن برای توفیقات و شکستهای دیگران.

22- ما تمایل داریم نخستین آلترناتیوی (گزینه) که به نظر موثر و عملی می آید را بپذیریم و از لحاظ کردن گزینه های دیگر صرفنظر میکنیم.

23- محافظه کاری و ایستایی: عدم تمایل به تغییر الگوهای افکار در مواجهه با اوضاع کنونی. افکاری که ما در گذشته به آنها خو گرفته ایم .

24- محدودیت های تجربی: عدم تمایل و ناتوانی در نگریستن به ورای گستره تجارب گذشته یمان و رد ناشناخته ها.

25- تفکر آرزومندانه: میل داریم که به مسایل به دید مثبت نگاه کرده و آنطور که دوست داریم به وقوع بپیوندند، بیاندیشیم. که باعث تحریف ادراک و اندیشه ما میشود.

26-ناهمسانی در اعمال معیارهای تصمیم گیری در شرایط یکسان.

27-تعصب و درک گزینشی موجب تحریف تصمیم گیری خواهند شد.

28-ترس از اتخاذ تصمیم غلط و پیامدهای آن.


مراحل تصمیم سازی:

مرحله اول- تصمیمی که قصد دارید اتخاذ کنید را شناسایی کنید. شما در می یابید که باید تصمیم بگیرید. آگاهی شما ممکن است از چیزهای گوناگونی سرچشمه گرفته باشد. باید بکوشید بطور روشن ماهیت تصمیمی که میخواهید اتخاذ کنید را معین کنید.

مرحله دوم- گردآوری اطلاعات مرتبط.اغلب تصمیم ها نیاز به جمع آوری اطلاعات مربوط به خود را دارد. باید بدانید که به چه اطلاعاتی نیاز داردید. بهترین منبع اطلاعاتی کدام است و چگونه باید به آنها دسترسی پیدا کنید. برخی از اطلاعات با تجزیه تحلیل خویشتن و برخی از منابع خارجی همچون کتاب، افراد و غیره تامین میگردند.

مرحله سوم- آلترناتیوها (گزینه ها) را شناسایی کنید. از طریق فرایند گردآوری اطلاعات، شما احتمالا دو یا چند مسیر کنش را شناسایی خواهید کرد. همچنین شما میتوانید از قوه مخیله و اطلاعات در دست استفاده کرده و آلترناتیو های جدیدی را خلق کنید.

مرحله چهارم- شواهد را بسنجید. از اطلاعات و هیجانات بهره گرفته تا بتوانید تجسم کنید، چنانچه هر کدام از آلترناتیو ها به مرحله اجرا درآید، چگونه خواهند بود. شما بایدارزیابی کنید که آیا نیازی که در مرحله نخست شناسایی کرده اید به کمک هر کدام از آلترناتیوها حل خواهد شد و یا خیر. سرانجام شما قادر خواهید بود تا آلترناتیوهای موجود را به ترتیب اولویت طبقه بندی کنید.

مرحله پنجم- از میان آلترناتیو ها یکی را برگزینید. پس از آنکه تمام شواهد را ارزیابی کردید شما قادر خواهید بود تا آلترناتیوی که مناسب شماست را انتخاب کنید. همچنین میتوانید ترکیبی از آلترناتیوها را برگزینید.

مرحله ششم- در این مرحله برای اجرایی ساختن آلترناتیو منتخب خود دست بکار شوید.

مرحله هفتم- تصمیم و پیامدها را مرور کنید. نتایج تصمیم خود را تجربه کنید و ببینید آیا آن آلترناتیو در حل مشکل شما را یاری کرده یا خیر. چنانچه پاسخ مثبت بود تصمیم خود را حفظ کنید و گر نه بایستی مراحل خاصی از قرایند فوق را از سر بگیرید.


چند نکته در رابطه با تصمیم گیری:

1- تصمیم گیری یک فرآیند است و نه یک رخداد ایستا. ما همواره با دستیابی به اطلاعات تازه میتوانیم تصمیمات خود را بازبینی و بازسازی کنیم.

2- تفاوت بارزی میان تصمیم و پیامد وجود دارد.شما ممکن است بر مبنای اطلاعات در دسترس تصمیم خوبی را اتخاذ کنید اما باز به نتیجه بدی برسید. تصمیم تحت کنترل شماست اما پیامد خیر. تمام تصمیمات مشمول این عنصر ریسک و اقبال است.

3- شما ممکن است برای دستیابی به اطلاعات با دیگران مشورت کنید. اما در نهایت این شما هستید که باید برای خود تصمیم بگیرید. اما بهتر است با بیش از یک منبع انسانی مشورت کنید تا اطلاعات شما سودار و تعصب آمیز نباشد.

چه زمانی نبایستی تصمیم گیری کرد:

1- مواقعی که هیجانات در اوج خود هستند (ترس، خشم، اندوه، اضطراب و سرخوشی) نبایستی اقدام به تصمیم گیری (به ویژه تصمیمات منفی) کرد. چراکه تصمیماتی که حین این شرایط اتخاذ میشود نتیجه تفکر متمرکز و منطقی نمیباشند. صبور باشید و در آرامش خاطر تصمیم گیری کنید.

2- هرگز صرفا به خاطر انتقام گیری و یا صدمه زدن به شخصی تصمیم گیری نکنید.

3- هرگز مشکلی را با ایجاد یک مشکل تازه حل نکنید. برخی اوقات در مواجهه ناکامیهای عمیق ناشی از مشکلات دشوار فرد ممکن است با ایجاد مشکلی بزرگتر، مشکل فعلی خود را حل نماید. مثلا شخص جای رویارویی شجاعانه با مشکلات به مصرف الکل روی می آورد. همانطور که الکل میکروبها را نابود میکند، شان انسانی فرد را نیز نابود می سازد. هر راه حلی ممکن است یک مشکل تازه باشد .

 

موانع تصمیم سازی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

من از شغلم متنفرم


من از شغلم متنفرم: وقتی شغلتان را دوست نداشته باشید، چه باید بکنید

من از شغلم متنفرم. از شرکتی که در آن کار می کنم متنفرم. از رئیسم متنفرم. خیلی ها از بعضی جنبه های کارشان بدشان می آید، اما برای من دیگر آمار به زبان آوردن این جمله ها از دستم در رفته است.

این اصلاً خوب نیست، برای این حرفم دلیل دارم. اول اینکه خیلی سخت است که وقتی از کارتان بدتان می آید، مجبور باشید هر روز بروید سر کار. دوم اینکه، خیلی بد است که این واقعیت را که از کارتان متنفرید در کل اینترنت پخش کنید.

این به آن معنا نیست که باید آن را حفظ کنید. اگر از کارتان بدتان می آید و اصلاً از انجام آن لذت نمی برید، می توانید آنرا کنار بگذارید. ما بیشتر وقتمان را سر کار می گذرانیم به همین خاطر خیلی مهم است که کارمان را دوست داشته باشیم. وقتی کارمان را دوست داشته باشیم از انجام آن لذت می بریم و کار بهتری هم انجام خواهیم داد.

"من از کارم متنفرم" را برای خودتان نگه دارید

حتی اگر از کارتان متنفر هستید، آن را برای خودتان، خانواده تان و دوستان نزدیکتان نگه دارید. لازم نیست به همه دنیا اعلام کنید چون ممکن است به گوش کسی برسد که اصلاً دوست ندارید.

فقط کارمندان نیستند که از اینترنت استفاده می کنند، کارفرماها هم آنجا هستند. و اگر بخواهید این حرف دلتان را جایی در اینترنت بگذارید مطمئن باشید که کسی آن را می خواند. مطمئناً دوست ندارید قبل از اینکه کار جدیدی پیدا کرده باشید از کار قبلیتان اخراج شوید، چون فقط از آن شکایت کرده اید. عاقلانه تر این است که با فکر و هشومندانه از آن شرکت بیرو بیایید.

تنفر از کار

به زبان آوردن جمله "من از کارم متنفرم" ممکن است برای همه ما پیش بیاید. ممکن است کارتان آن چیزی نباشد که انتظار داشتید، یا خود کارتان مشکلی نداشته باشد اما رئیستان یا همکارانتان موجب ناراحتیتان باشند. شاید هم با برنامه کاریتان مشکل دارید یا از مشتریانتان خوشتان نمی آید.

اگر به جایی رسیده اید که متوجه شده اید از کارتان متنفرید، فکر نکنید که به نقطه بدی رسیده اید. حداقل آن این است که این را می دانید و می توانید تصمیم بگیرید که چه باید بکنید.

ماندن

سریعاً استعفا ندهید. نباید با عجله تصمیم بگیرید و وقتی هنوز کار دیگری برای خودتان پیدا نکرده اید، بیکار شوید. سعی کنید اول ببینید چطور می توانید ماندنتان در آن کار را قابل تحمل تر کنید. آیا می توانید برای تغییر آن وضعیت کاری بکنید؟ آیا می توانید تقاضای انتقالی یا تغییر شیفت کاری بدهید؟ آیا کاری از دستتان برمی آید که برای راضی کردن خودتان به ماندن انجام دهید.

قبل از اینکه تصمیم به رفتن بگیرید، ببینید چه جایگزین هایی می توانید داشته باشید. پیدا کردن کار جدید همیشه ساده نیست.

برای پیدا کردن کار آماده شوید

اگر به هیچ طریق نمی توانید بمانید، اشکالی ندارد. اما باز ھم سریع از کارتان بیرون نیایید حتی اگر بی نهایت برایتان غیرقابل تحمل باشد. وقتی مشغول کار باشید، پیدا کردن کار برایتان راحت تر است. حداقل بیکار نمی مانید.

وقت بگذارید و رزومه تان را تکمیل تر کنید. با هر کس و هر جایی که می توانید ارتباط برقرار کنید تا موقعیت های کاری جدید پیدا کنید. هرچه قبل از اینکه به طور واقعی شروع به جستجوی کار کنید، خودتان را آماده تر کنید، پیدا کردن کار برایتان راحت تر خواهد بود.

دنبال کار باشید

جستجوی کارتان را آغاز کنید، البته بی سرو صدا وبااحتیاط. به همه اعلام نکنید که دنبال کار هستید. مطمئناً دوست ندارید رئیستان یا خیلی کسان دیگر بفهمند که برنامه دارید از آن کار بیرون بیایید.

برای پیدا کردن کار می توانید از روزنامه و اینترنت کمک بگیرید.

بیرون آمدن از کار

وقتی زمان استعفا دادن می رسد، ممکن است دوست داشته باشید این را آنچنان فریاد بکشید که همه بشنوند اما باز هم نباید کسی از این واقعیت باخبر شود که شما از کارتان متنفر بوده اید. همه شرکت سوابق کاری کارمندان را چک می کنند و صد در صد درمورد کارفرماهای قبل در مصاحبه کار جدید از شما سوال می کنند. به هیچ وجه نباید کارفرمای جدیدتان باخبر شود که شما از ار قبلیتان متنفر بوده اید.

باافتخار استعفا دهید

دو هفته قبل استعفایتان را خبر دهید و تا جایی که می توانید هیچ خاطره بدی از خودتان بر جا نگذارید.

بهتر است تا می توانید روی کار جدیدتان متمرکز شوید و اینکه چطور تجربیات بهتر و لذت بخش تری در محیط کار جدیدتان کسب کنید.

من از شغلم متنفرم
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مقاومت در برابر شکست


مقاومت در برابر شکست

قانون جذب به ما می گوید که در زندگی به همان چیزهایی می رسیم که بر روی آنها تمرکز می کنیم و به آن انرژی می دهیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم به هر چیزی که فکر کنیم در زندگی برایمان متجلی خواهد شد.


به عبارت دیگر بر روی هر چیزی که تمرکز کنیم آن را به زندگیمان فرا خوانده ایم.


بیشتر افراد زمانیکه در مورد قانون جذب مطالبی می شنوند شگفت زده می شوند. آنها تصور می کنند که ایجاد حقیقی چیزهایی که در ذهن مجسم می کنند، کار عجیبی است . "من می توانم هر کسی که می خواهم باشم، می توانم هر کاری که می خواهم انجام دهم، و به هر چیزی که می خواهم برسم" واقعاً فوق العاده است. من آمال و آرزوهای زیادی دارم و تنها کاری که باید انجام دهم این است که با فکر کردن به آنها از هستی بخواهم که آنها را دراختیار من بگذارد.


هفته ها می گذرد و فرد به چیزهایی که خواسته نمی رسد. از خود می پرسد پس چرا آرزوهایم برآورده نشدند؟ من آنها را در ذهن خود به تصویر کشیدم، پس چرا به آنها نرسیدم؟


این قانون جذب چه اشکالی پیدا کرده، من آرزوهایم را گفتم ولی عملی شدن آنها را نمی بینم؛ آیا آرزوهایم زیاد بودند و یا من نتوانستم آنها را به خوبی سفارش دهم؟


اگر ما یک بار دیگر با دقت بیشتری معنای قانون جذب را بخوانیم می بینیم که ما هر چیزی را که به آن توجه کرده و بر روی آن تمرکز کنیم به زندگی مان وارد می شود، چه بخواهیم و چه نخواهیم!


بنابراین چرا بیاییم و توجه و انرژی مان را صرف فکر کردن به چیزهایی کنیم که نمی خواهیم در زندگی مان وجود داشته باشند؟ این کار بی معنایی است.


اما در دنیای واقعی این اتفاق می افتد و همه ی ما به چنین مسائلی فکر می کنیم. به همین دلیل است که بعضی وقت ها در زندگی خود با مشکل مواجه می شویم.


زمانی که به دلیل و نتیجه ی کارها نگاه می کنیم، متوجه می شویم که دلیل همان فکر ماست و نتیجه واقعیت زندگی است.


به عنوا مثال فرض کنید در حال حاضر مقروض هستید. شما به شدت تمایل دارید که پولدار شده و تمام بدهی هایتان را پرداخت نمایید؛ اما بیش از هر چیز احساس بدبختی می کنید و به عدم رضایت خود از زندگی فکر می کنید. شاید بدانید که چه چیزی می خواهید و بدانید که باید چه چیزهایی را تغییر دهید، اما همه ی انرژی و توجهتان بر روی جمع کردن پول، کمتر خرج کردن و کاهش صورتحساب ها صرف می شود!!! تمام انرژی شما بر روی قرض هایتان منعکس می شود و نمی توانید توجه کافی بر روی چیزهایی که می خواهید داشته باشید. به همین دلیل نمی توانید سفارش های خود را از عالم هستی به درستی بخواهید.


ما انسان ها گرایش داریم که از ابتدا در نتیجه ی کارهایی که انجام می دهیم زندگی کنیم. ما معمولاً اثر و نتیجه ی تمام تجربیاتی که در زندگی بدست می آوریم را با خود به دوش می کشیم. به همین دلیل زمانی که انرژی خود را صرف نتیجه می کنیم، قانون جذب هم برای ما همان چیزی را به ارمغان می آورد که در ذهنمان می گذشته، درست مانند یک چرخه ی علت و معلولی حقیقی.


به عنوان مثال فردی را تصور کنید که مدام در مورد بیماری صحبت می کند. این امر اصلاً اتفاقی نخواهد بود که او نسبت به دیگران بیشتر مریض شود. همین مطلب در مورد کسانی که در روابط ناموفق گرفتار می شوند نیز تعمیم پیدا می کند. آنقدر به عدم موفقیت خود فکر می کنند که مدام روابط ناموفق بیشتری در زندگی شان اتفاق می افتد و مجبور می شوند که یکی پس از دیگری به روابط آزار دهنده ی خود پایان دهند.


از سوی دیگر می توان گفت که یک فرد موفق نیز شرایط مشابهی را دارد. او با دید مثبت به جامعه نگاه می کند، از نعمت هایی که در زندگی دارد بهرمند می شود، با شور و اشتیاق زیاد به زندگی ادامه می دهد و هر روز چنین تجربه هایی را در زندگی خود تکرار کرده و شادی و رضایت بیشتری را به زندگی خود دعوت می کند.


این بدان معنا نیست که افراد موفق در استفاده از قانون جذب خوب عمل می کنند و مردم ناموفق در استفاده از قانون جذب ناتوان هستند. هر انسانی که بتواند فکر کند، خودبه خود این قابلیت را پیدا می کند که از این قانون به نفع خود بهره ببرد و نباید فراموش کرد که همه به طور مساوی از این قابلیت بهرمند هستند. تنها چیزی که سبب ایجاد تفاوت می شود این است که برخی به درستی از جذب استفاده نمی کنند؛ تنها کاری که باید انجام دهیم این است که یاد بگیریم چگونه می توانیم از قانون جذب به نحوی بهره ببریم که واقعیت های شیرین تری را به زندگی مان بیاورد.


برای تغییر شرایط فعلی می بایست دایره ی فکری خود را تغییر دهیم. برای رسیدن به موفقیت باید نهال موفقیت را در ذهن خود بکاریم. ایده ی موفقیت باید در ذهنمان متولد شود، و قصد و نیت رسیدن به آن را در ذهن خود پرورش دهیم. باید باردار موفقیت شویم.


شگفت انگیز است. تنها کاری که باید انجام دهم این است که به عنوان مثال فکر کنم ثروتمند می شوم و چیزی نخواهد گذشت که او آرزوی من متحقق می گردد!!!


البته نه به این سرعت! فکر به تنها کافی نیست تا شما ثروتمند شوید. شما باید خودتان نیز به سمت چیزهایی که می خواهید حرکت کنید.


موفقیت می خواهید؟ باید به سمت آن حرکت کنید. عشق می خواهید باید به سمت آن حرکت کنید. باید توجه، تمرکز و انرژی خود را به امیالی که دارید بدهید تا قانون جذب آنها را مرتب و ردیف کرده و برایتان متجلی سازد.


اما اگر من تمام انرژی خود را بر روی کار جدیدی که به تازگی آغاز کرده ام بگذارم، چه می شود اگر همه چیز یک مرتبه خراب شود و هیچ چیز درست پیش رود و به نتیجه دلخواهی که می خواهم نرسم؟ و یا در مسائل عشقی مورد لطف و محبت طرف مقابل قرار نگیرم؟


این ها افکاری هستند که ما را از پیشروی به سمت جلو باز می دارند. البته اصلاً اشکالی ندارد که شما طرف منفی قضیه را نیز در نظر بگیرید، اما نباید اجازه دهیم که افکار منفی خط مشی زندگی مان را برایمان تعیین کنند. ما باید بدون توجه به مسائل جانبی به سوی رویاهایمان پیش برویم. همچنان که جلو می رویم ممکن است حتی اشتباه کنیم و به موانع غیر قابل گذری نیز برخورد کنیم اما این نحوه برخورد ما با مشلات و سختی ها هستند که ما را به نتیجه نزدیک تر می کنند و سبب می شوند که سرعتمان نسبت به گذشته بیشتر شود. در مورد شکست چطور؟ شکست چطور می تواند به ما در موفقیت کمک کند؟


برای شروع ابتدا باید متوجه شویم که شکست در حقیقت چه معنایی دارد.


خیلی جالب است طریقه ی محاسبه موفقیت هایی که ما خودمان در زندگی بدست می آوریم و موفقیت هایی که دیگران در زندگی بدست می آورند را با هم مقایسه کنیم. ما از حساب بانکی، متراژ ملک و املاک، حیطه قدرت، و پولدار بودن به عنوان مقیاس موفقیت و شکست استفاده می کنیم اما به واقع معنا و مفهوم موفقیت حقیقی را به درستی نمی دانیم.


شکست و موفقیت مقیاس هایی برای اندازه گیری داشته ها و نداشته ها نیستند، این دو امر را نمی توان با توجه به اندازه ی مایملک تخمین زد و چیزهایی نیستند که با اندازه گیری و نگاه به آنها بتوان در موردشان قضاوت کرد.


در کتاب ناپلئون هیل با عنوان "چگونه پولدار شویم" او در مورد آقای "داربی" و داستان "بکن تا ثروتمند شوی" اینطور می نویسد که: عموی داربی تب طلا می گیرد و به سرزمین وسترن ها می آید تا زمینها را برای یافتن طلا بکند.


او شرط می بندد و با یک بیل و کلنگ آماده به کار می شود. کار خیلی سختی بود اما حرص و هوس او برای طلا زیاد بود.


پس از هفته ها زحمت و مشقت او رگه هایی از سنگ درخشان را پیدا می کند. او نیاز به ماشین آلاتی داشت که سنگ را از اعماق زمین به سطح بیاورند. او به آرامی بر روی حفره هایی که در معدن چال کرده بود، خاک می ریزد. از همان راهی که آمده بود به خانه ای در ویلیامزبورگ، مری لند باز می گردد و جریان را با اقوام و چند تن از همسایه هایش در میان می گذارد و به کمک آنها پول کافی برای خرید ماشین آلات را جمع کرده، دستگاههای مورد نیاز را خریداری می کنند و به مکان مورد نظر انتقال می دهند. داربی نیز به همراه عمویش به معدن می رود و با وی مشغول به کار می شود. اولین ارابه طلا استخراج می شود و به کوره ی ذوب انتقال پیدا می کند. شواهد ثابت می کردد که آنها دارنده یکی از غنی ترین معدن ها در کلرادو هستند! فقط چند ارابه از آن طلا لازم بود که آنها بتوانند تمام بدهی های خود را صاف کنند. بعد مابقی سود کلانی را که بدست می آوردند از آن خودشان بود.


حفاری همین طور پایین تر می رفت! و امید خانواده ی داربی نیز همچنان بیشتر و بیشتر می شد. ناگهان اتفاقی افتاد، رگه ی ایجاد شده از طلا محو شد. آنها به آخر راه رسیده بودند و کوزه ی طلا خالی شده بود. آنها همچنان به حفاری ادامه می دادند و ناامیدانه تلاش می کردند تا اثری از طلا پیدا کنند، اما فایده نداشت.


نهایتاً تصمیم گرفتند که کار را متوقف کنند.


آنها دستگاه هایی را که خریداری کرده بودند تنها به چند دلار به یک خرده فروش فروختند و قطاری گرفتند و به خانه باز گشتند. بعضی از خرده فروش ها احمق هستند اما این یکی نه. او با یک مهندس معدن مشورت کرد تا نگاهی به معدن بیندازد و یک سری محاسبات آماری انجام دهد. مهندس معتقد بود که پروژه به این دلیل بی نتیجه مانده که مالکین معدن با "خط گسل" آشنا نبودند. محاسبات او نشان می داد که می توان آثاری از طلا را تنها 3 متر پایین تر از جایی که داربی ها کنده بودند پیدا کرد. این مکان دقیقاً همان جایی بود که آنها به طلا رسیدند.


مرد خرده فروش توانست با استخراج طلا به میلیون ها دلار پول برسد؛ فقط به این دلیل که می دانست قبل از تسلیم شدن باید با یک متخصص مشورت کند.


خوب آیا این شکست است؟


اگر از نظر داربی ها به این موضوع نگاه کنیم، می توانیم بگوییم که این پروژه شکست خورده چراکه آنها دست از کار کشیدند و رویایشان را فراموش کردند، در حالی که تنها 3 متر با تحقق هدفشان فاصله داشتند؛ اما نمی توان شکست واقعی را در محتوای حقیقی زندگی داربی ها به عنوان مردودیت کامل در نظر گرفت.


می بینید که داربی درس موفقیت را از طریق پافشاری در دوره ی کوتاهی از زندگی خود یاد گرفت و آن را در تمام کارهایی که بعدها تصمیم به انجام آن گرفت به کار برد؛ و در نهایت داربی در رده 50 نفر اولی در جهان قرار داد که در زمان خود بالای چندین میلیون دلار در فروش بیمه ی عمر سود کرد.


پس شکست چیست؟


شکست حقیقی عادت به تسلیم شدن است. این در حالی است که عدم توانایی در ایجاد ایده های نو و اتخاذ تصمیم های جدید به عنوان بزرگترین مانع در راه رسیدن به موفقیت محسوب می شود.


در طول تاریخ در دنیای تجارت و دانش ما از کنار هم قرار دادن اراده و پافشاری به الگوی موفقیت می رسیم. چند میلیون نفر وجود دارند که در دنیا برشکست شده اند؟ چند بار ادیسون و بل آزمایش کردند و شکست خوردند تا به نتیجه ای که دنبالش بودند رسیدند؟


تنها با اشتیاق و ایمان است که می توانیم خود را به نیروی پافشاری تجهیز کنیم. با ایمان است که می توان قانون جذب را احضار کرد و در این حالت است که سفر ما به سمت موفقیت تحقق می یابد.


شما چه قانون جذب را متوجه شوید چه نه، باید عادت فکر کردن به حقایق را از سر بیرون کنید. (مگر اینکه حقیقت همان چیزی باشد که می خواهید به آن برسید)


برای ایجاد تغییر و تحول در شرایطتان باید اراده کنید، آرزوهایتان را در ذهن به تصویر بکشید، و با ایمان و اشتیاق به سوی آنها گام بردارید.


برای رسیدن به موفقیت باید ابتدا هدف خود را درک کنید و بعد به آن ایمان بیاورید.

مقاومت در برابر شکست
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مطلبی که حتماً باید بدانی!


مطلبی که حتماً باید بدانی!

می ‌دانم که این را می‌خوانی. می‌خواهم بدانی که من این را فقط برای تو نوشتم. بقیه ممکن است فکر کنند برای آنها هم هست. اما نه، این مخصوص توست.

می‌خواهم بدانی که زندگی آسان نیست. هر روز یک مشکل غیرقابل انتظار با خود دارد. بعضی روزها همین صبح‌ها بلند شدن از رختخواب هم سخت می‌شود. اما باید با واقعیت روبه‌رو شوی و باز لبخند بزنی. می‌خواهم بدانی که این لبخند تو بوده که باعث شده من به راهم ادامه بدهم. هیچوقت این را فراموش نکن، بااینکه ممکن است بدترین اتفاقات و سخت‌ترین شرایط برایت پیش بیاید، اما تو شگفت‌انگیزی. واقعاً هستی.

پس بیشتر لبخند بزن. دلایل زیادی برای اینکار داری.

هیچوقت کامل نخواهی بود. من هم همینطور. چون هیچکس کامل نیست و هیچکس لیاقت کامل بودن را ندارد. برای هیچکس همه چیز آسان نیست، همه برای خود مشکلاتی دارند. تو هیچوقت نمی‌فهمی که بقیه چه می‌کشند. آنها هم نمی‌فهمند که تو چه مشکلاتی داری. همه ما جنگ‌های خاص خودمان را داریم.

اما این جنگ‌ها برای ما همزمان اتفاق افتاده است.

وقتی کسی به شما بی‌احترامی می‌کند و می‌گوید کاری را نمی‌توانی انجام دهی، به خاطر داشته باش که آنها از درون محدودیت‌های داخل مرز خود صحبت می‌کنند. توجهی به آنها نکن. دلسرد نشو. در این دنیای دیوانه که سعی دارد تو را شبیه بقیه آدم‌ها بکند، جرات داشته باش که خودت را نشان دهی. و وقتی برای اینکه با بقیه فرق داری به تو خندیند، تو هم دقیقاً همانطور به آنها بخند.

یادت باشد، جرات ما همیشه هم شیر غران نیست، گاهی آن زمزمه آرامی است که آخر شب می‌شنویم، "فردا دوباره امتحان می‌کنم." پس قوی بایست. برای آنهایی که بهترین استفاده‌ها را از اتفاقاتی که برایشان می‌افتد می‌کنند، همیشه بهترین اتفاقات می‌افتد.

تلاش من هم همین خواهد بود

 

مطلبی که حتماً باید بدانی!
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مزیت های تبلیغات در اینترنت بر تبلیغات چاپی سنتی


مزیت های تبلیغات در اینترنت بر تبلیغات چاپی سنتی

تبلیغات اینترنتی درمقابل تبلیغات چاپی سنتی

مزایای تبلیغات اینترنتی درمقابل تبلیغات سنتی، از نظر هزینه، قابلیت دسترسی، گستردگی بازاریابی، و قابلیت افزایش حاشیه سود بسیار فراتر است. نظر به اینکه متدهای تبلیغی چاپ و نشر سنتی آزموده شده و پابرجا هستند، اما روند تکنولوژیکی اینترنت، در هر زمینه ای از آن پیش افتاده و بهتر است. در ارزیابی این گفته، موارد زیر را در هر یک از حوزه های فوق الذکر در نظر گیرید.


برای درک بهتر تفاوت ها، باید توضیحاتی درمورد هریک از این رسانه های تبلیغاتی داده شود. تبلیغات چاپی سنتی از تضمینات عادی بازاریابی تشکیل شده است. این تضمینات شامل بروشور، نشریه، تبلیغات روزنامه، بیل بورد، کارت ویزیت، و امثال این می باشد. تبلیغات اینترنتی، آمیزه ای از دستگاه های الکترونیکی است، یک کامپیوتر یا سِروِر، که همان تضمینات بازاریابی را در وب سایت های حرفه ای مستقر می کند. در آخر، تبلیغات فروشی مثل "یکی بخرید، دوتا ببرید" یا "%20 تخفیف، فقط این هفته"، و عملکردهایی که هر شرکت باید به آن متعهد باشد ، برای انتقال آن اطلاعات به خریداران و مشتریان، به تبلیغ اضافه می شود.


در ارزیابی هزینه های تبلیغات چاپی سنتی، هزینه های هنگفتی برای طراحی تبلیغ برای هر نوع فروش و خدمات، هزینه ی چاپ و نشر، و تسهیلات انبار کردن این بسته های تبلیغ متحمل می شود. به علاوه، هزینه ی پخش و انتشار این تبلیغات نیز باید در نظر گرفته شود؛ هزینه ی کار جمع آوری اجناس، حمل و نقل برای تحویل تبلیغات چاپ شده، و البته، هزینه ی پست. وقتی این هزینه ها در رسانه های جمعی تلویزیون و رادیو به کار بسته شود، حتی این مبلغ به اعداد پنج یا شش رقمی هم خواهد رسید. اگر یکی از این تبلیغات چاپی نیز به تصحیح اشکالات داشته باشد، باید همه ی این هزینه ها از نو پرداخت شود. برای توضیح این مطلب، هر روزنامه یا مجله ای که خواستید را باز کنید و آنها را به دقت بررسی کنید—در همه ی آنها قسمت هایی مشکل دار وجود دارد که نیازمند اصلاح و تغییر است.


در مقابل، با اینکه هزینه ی اولیه شروع یک وب سایت اینترنتی ممکن است گهگاه با هزینه ی یک تبلیغ چاپی سنتی مخصوص یک نوع فروش قابل مقایسه باشد، اما به دلایل زیر هزینه ها به طور قابل ملاحظه ای پایین تر است؛ هیچ هزینه ای صرف پست، انبار، تحویل آگهی های تبلیغاتی، و یا طراحی برای هر آگهی جدید، نمی شود. سایت های اینترنتی قابل استفاده ی مجدد و قابل بازسازی بوده و پرداخت های ماهانه وب سایت حداقل هستند. در بررسی مزایای تبلیغات اینترنتی، مسئله ی اصلاح و تغییر اشکالات آگهی ها نیز شایان ذکر است که هیچگونه هزینه ی آنچننی صرف آن نمیشود و این اصلاحات فوراً قابل انجام هستند.


در ارزیابی قابلیت دسترسی این تبلیغات باید گفت که تبلیغات چاپی سنتی زمان-مرکز هستند. ساعت های یک حرفه یا خدمت محدود به ساعاتی است که آنها باز باشند و در نتیجه خریداران در ساعات بسته بودن آن محدودیت خواهند داشت. به علاوه، آگهی فقط برای یک دوره ی زمانی خاص مناسب و قابل استفاده است. و به محض خاتمه ی آن دوره ی زمانی، باید همان مقدار هزینه صرف انجام کارهای آگهی جدید شود.


درحالیکه قابلیت دسترسی یک وب سایت اینترنتی به مشتریان و خریداران این امکان را می دهد در هر زمان از 24 ساعت شبانه روز بدون هیچ تعطیلی، به اطلاعات و مهمتر از آن به فروش دسترسی داشته باشند. به علاوه، برای دادن هر آگهی جدید، نیاز به صرف همان میزان هزینه نیست، و در مدت کوتاهی نیز این کارها قابل انجام هستند.


در ارزیابی مزایای متدهای تبلیغاتی اینترنتی در مقابل متدهای چاپی سنتی، گستردگی بازاریابی مصرف کننده شایان ذکر است که متد سنتی محدودیت های جغرافیایی بسیاری دارد و فقط در ناحیه ی محلی قابل مشاهده هستند و برای بازاریابی ملی نیاز به صرف هزینه ی بسیار هنگفتی است.


در این رابطه، تبلیغات اینترنتی کاملاً برعکس متد سنتی است و هیچ محدودیت فیزیکی و جغرافیایی ندارد. انجام گیری این تبلیغات به صورت کشوری و یا حتی جهانی هیچگونه محدودیتی ندارد و همه قادر به مشاهده ی این آگهی ها هستند. برای هر مصرف کننده که کامپیوتری داشته باشد، که در این عصر تقریباً شامل همه ی مصرف کنندگان می شود، قابل دسترسی است.


خط آخر این است که مزایای تبلیغات از طریق اینترنت از نظر هزینه، قابلیت دسترسی، گستردگی بازاریابی، و قابلیت افزایش حاشیه سود بسیار فراتر از متد تبلیغات چاپی سنتی است.


مزایای دیگر

تبلیغات اینترنتی گسترده است
با رشد اطلاعات در اینترنت، زمانی که افراد وقت خود را صرف آن می کنند نیز افزایش می یابد، و همین مسئله بازار تازه ای برای تبلیغات اینترنتی باز کرده است. اکثر کمپانی ها و شرکت های بزرگ و توانگر در جهان تمام هم و غمشان به دست آوردن یک تکه جا برای تبلیغ در اینترنت است تا همه بتوانند آگهی ها ی آنها را بخوانند و استقبال کنند.


تبلیغات اینترنتی متمرکز است
تبلیغات اینترنتی، متدهای متمرکز و هدفداری برای کمپانی ها و شرکت هایی که قصد تبلیغ دارند ارائه می دهد که ضمانت می کنند که همه ی افرادی که تبلیغ را مشاهده می کنند به طور قطع خرید هم می کنند. پس دیگر از فکر تبلیغات سنتی و قدیمی در روزنامه درآیید، تبلیغات اینترنتی را امتحان کنید!


تبلیغات اینترنتی قابلیت ردگیری بینندگان را فراهم می کند
برآورد تعداد افرادی که ممکن است یک تبلیغ در روزنامه را مشاهده کنند، تقریباً غیرممکن است. اما تبلیغات اینترنتی این امکان را دارد که تعداد افراد بیننده ی آن تبلیغ را ردگیری کند. از این طریق مشخص میشود که چه تعداد افراد با مشاهده ی یک تبلیغ به وب سایت اصلی آن نیز سر می زنند و چه تعداد مشتری جدید از طریق آن تبلیغ اضافه می شود.


تبلیغات اینترنتی حق الزحمه ی اولیه ی کمتری دارد
اگر بودجه ی محدودی دارید، تبلیغات اینترنتی بسیار مقرون به صرفه تر از تبلیغات چاپی سنتی برای شما خواهد بود. یک تبلیغ معمولی به متد سنتی می تواند چند صد هزار تومان برای شما هزینه بتراشد. اما، با تبلیغ بر روی سایت های معروف بسیار در این هزینه ها صرفه جویی خواهید کرد. با این روش شما فقط زمانی باید پول بپردازید که بیننده ای روی تبلیغ شما کلیک کند.


تبلیغات اینترنتی ارزان تر است
به خاطر طبیعت متمرکز و هدفدار تبلیغات اینترنتی و قابلیت ردگیری موثر و کارآمد بودن تبلیغ، هزینه های وارده بسیار کمتر از تبلیغات سنتی خواهد بود.


تبلیغات اینترنتی حوزه ی دسترسی وسیعتری دارد
از این جهت که اینترنت در همه ی جهان قابل استفاده است، تبلیغ شما نیز می تواند توسط همه ی افراد روی کره ی زمین دیده شود. و به جای اینکه دنبال انتشاراتی ها، روزنامه ها، ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی مختلف باشید، با یک تبلیغ می توانید در سرتاسر جهان دیده شوید.


و به طور کلی، تبلیغات اینترنتی راه بسیار خوبی برای با اطلاع کردن همه جهان از تولیدات یا خدمات خود به طریقی بسیار کم هزینه و کارآمد می باشد.



ارسال ایمیل مستقیم یا تبلیغات آنلاین؟

اگر شما هم به اندازه ی من در اینترنت سابقه داشته باشید، می دانید که خیلی چیزها در آن تغییر کرده است. 6 یا 7 سال قبل اگر کاری در اینترنت داشتید، برقررای ارتباط با افرادی که مایل به همکاری با شما بودند، بسیار ساده تر بود. این روزها همه چیز فرق کرده است. مردم برای گرفتن اطلاعات درمورد تولیدات یا خدمات شما، پرسشنامه های آنلاین پر می کنند اما وقتی سعی می کنید با آنها تماس برقرار کرده یا ایمیل بزنید، دیگر پاسخگوی ایمیل ها یا تماسهای شما نخواهند بود و شما دیگر خبری از آنها پیدا نخواهید کرد.


وقتی بر روی اینترنت تبلیغ می کنید، و پرسشنامه های آنلاین دریافت می کنید، همین مسئله اتفاق می افتد. اگر سعی کنید با کسی که پرسشنامه ای دررابطه با تولیدات یا خدمات شما پر کرده است تماس برقرار کرده یا ایمیل ارسال کنید، تقریباً %90 پاسخی دریافت نخواهید کرد.


اینترنت، غیرشخصی ترین چیزی است که طی زندگیتان با آن روبه رو خواهید شد. افراد آنلاین می شوند، سایت های زیادی را زیر و رو می کنند، و حتی اگر پیامی برای بازدید از سایت شما برایتان بگذارند، به چیزی متعهد نیستند. آنها شما را نمی بینند، شما هم نمی توانید آنها را ببینید، پس دلیل این عدم تعهد کاملاً روشن است.


مهمتر اینکه، هزینه ی ناچیز تبلیغات بر روی اینترنت باعث شده که افراد ناباب زیادی جلب اینترنت شوند که ادعاهای مسخره و غیرمسئولانه ی زیادی دارند.


به این دلیل، من عقیده دارم که مشتریان احتمالی نسبت به وعده هایی که در تبلیغات فروش اینترنتی داده می شود نسبت به آنچه در ایمیل های مستقیم، تلویزیون، رادیو یا روزنامه وعده داده می شود، شکاک تر هستند.


همچنین در ایمیل های مستقیم، فرصت بسیار بهتری برای عنوان کردن نکات مهم مربوط به تقاضای خود دارید. یک بروشور یا گزارش خاص باز هم به نسبت ایمیل یا یک صفحه ی وب در این زمینه فرصت بیشتری به شما خواهد داد.


البته تبلیغات آنلاین بر روی صفحات وب بسیار ارزان تر از ارسال ایمیل های مستقیم به افراد می باشد. تقریباً چیزی درحدود 12 بیلیون صفحه ی وب وجود دارد و هر روز 10 میلیون به آن اضافه می شود. شما می توانید بدون صرف هزینه ای خودتان یک وب سایت راه اندازی کنید.


مردم هر روز با درخواست ها و تقاضاهای مختلف گلوله باران می شوند
وقتی افراد برای تولیدات یا خدماتی در اینترنت جستجو می کنند، موتورهای جستجو صدها هزار وب سایت پی روی آنها قرار می دهند. ارسال پرسشنامه برای هرکدام از این وب سایت ها یا آگهی های موجود در آن بسیار ساده است و با یک کلیک انجام می گیرد. اگر یک کاربر آنلاین 10 پرسشنامه پر کند به این معنی است که هر شرکت یا کمپانی %10 شانس بسته شدن آن نمونه را دارد. این یعنی آن پرسشنامه بسیار جدی بوده است. نظر به اینکه تقریبا یکی از 10 نفر حتی زحمت جوابگویی به تماسها و ایمیل های شما را به خود نمی دهد، می توانم بگویم که شما برای بستن یکی از آنها نیاز به 100 پرسشنامه دارید.


تفاوت اصلی بین تبلیغات اینترنتی و ارسال مستقیم ایمیل این است که وقتی شما یک کارت پستال یا نامه به گیرنده ای می فرستید، این بین او شما محفوظ است. آنها ممکن است درخواست یا تقاضای شما را بخوانند و اگر مایل بودند با شما تماس بگیرند. برخلاف پرسشنامه های آنلاین که در آن کاربرای آنلاین فرم های مخصوص را پر می کنند، هیچگونه تعهدی برای آنها نخواهد داشت. هیچ ارتباطی با شما برقرار نخواهند کرد، هیچ سوالی از شما نمی توانند بپرسند، و بنابراین شما نمی توانید اعتراضات و ایرادهای آنها را برطرف کنید.


مردم از کسانی خرید می کنند که آنها را دوست داشته و به آنها اطمینان داشته باشند
وقتی کسی ایمیل شما را می خواند، تنها راه کسب اطلاعات بیشتر درمورد درخواست شما، برقراری تماس با شما خواهد بود. اینکه با شما تماس بگیرند نشاندهنده ی این است که در پرسشنامه ی خود جدیت بیشتری دارند. وقتی توانستید با آنها صحبت کنید، خواهید توانست گزارشی تهیه کرده و فقط آنزمان است که فروش صورت خواهد گرفت. اگر همه چیز خوب پیش رود، آنها بدون پرس و جو از جاهای دیگر نزد شما خواهند آمد.

به این خاطر است که هیچوقت نباید قدرت تبلیغات از طریق ایمیل مستقیم، رادیو و تلویزیون را دست کم بگیرید. وقتی از طریق این رسانه ها تبلیغ کنید، شانس صحبت کردن با مشتریان را پیدا خواهید کرد و فقط آن زمان است که می توانید آنها برای خرید از خودتان قانع کنید. اما اینترنت هیچیک از این مزایا را فراهم نمی کند.


تبلیغات اشتراکی
درست است که ارسال ایمیل مستقیم یا تبلیغات از طریق رادیو و تلویزیون بسیار پرهزینه هستند، اما کارایی بسیار بیشتری هم دارند. برای کمتر کردن این هزینه ها می توانید از تبلیغات اشترکی استفاده کنید.


من روزنامه ی محلی را پیدا کردم که به ازای 10،000 کاغذ تبلیغاتی 5.5 x 8.5 تمام رنگی فقط 370 هزار تومان دریافت می کند. می دانید چه کار می کنم؟ از یک کمپانی دیگر تقاضا می کنم که در طرف دیگر کاغذ آگهی دهد و هزینه ام را با او نصف می کنم. اینکار واقعاً مقرون به صرفه خواهد بود.


چنانکه تبلیغات آنلاین هر روز پرطرفدارتر و شلوغ تر می شود، و موتورهای جستجو هر روز الگوریتم خود را تغییر می دهند، نباید برای حرفه های طولانی مدت روی آن حساب کنید. اگر اینکار را بکنید، دیر یا زود مشکلاتی برایتان ایجاد خواهد شد. خاطرتان باشد، تکنولوژی خیلی زود تغییر می کند .

مزیت های تبلیغات در اینترنت بر تبلیغات چاپی سنتی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مراقب فروشندگان متقلب و فریبکار باشید


مراقب فروشندگان متقلب و فریبکار باشید

همه ی ما تا به حال با آنها برخورد داشته ایم. منظورم افرادی است که مثل برخی از فروشنده های ماشین دست دوم رفتار می کنند است. آنها که هیچوقت لبخند از روی لبهایشان کنار نمیرود، و هر از چند گاه با دستشان بر پشتتان می زنند. ظاهرسازهای حرفه ای.

تشخیص این نوع مردها معمولاً ساده است—حتی یک بچه ی 5 ساله هم می تواند تظاهرها و ظاهرسازی های آنها را از دور تشخیص دهد—اما گاهی اوقات، بخصوص وقتی طرف کمی در کار خود حرفه ای هم باشد، ممکن است مسحور این لبخند فریبکارانه شوید. اگر طرفتان کمی باهوش باشد، دیگر تشخیص فریبکاری و ظاهرسازی او آنقدرها هم آسان نخواهد بود.

وقتی با یک فروشنده ی بی انصاف ماشین دست دوم برخورد می کنید، می دانید که باید حالت آماده باش داشته باشید. اگر دندان طلا یا ژاکت چهارخانه تنش نباشد، خنده های بیش از حد و کوبیدن با دست بر پشتتان کمک می کند بتوانید آنها را تشخیص دهید. شما خوب می دانید که این فرد هیچوقت حقیقت امر را به شما نمی گوید، و با فریبکاری در گوشتان زمزمه می کند، که برای همان ماشین، خریداری داغ در انتظار است.

شما در برابر چنین فردی نباید ساکت بمانید، شما هم می توانید به او بفهمانید که آنقدرها هم که او تصور میکند احمق نیستید و گول حرف های بیخود او را نمی خورید.

تشخیص لبخند فریبکارانه

تشخیص افرادی که مثل برخی از فروشنده های ماشین دست دوم رفتار می کنند خیلی آسان است. در این زمینه به کمک من هیچ احتیاجی ندارید. اما باید برای تشخیص نوع باهوش اینگونه افراد، کمی کمکتان کنم.

افراد مهربان و صمیمی زیادی در دنیا وجود دارد، افراد ساده لوحی که کاری جز لبخند زدن به روی همه از دستشن برنمی آید. ممکن است تصور کنید من آدم بدبینی هستم، اما عقیده دارم که هیچ کس نیست که بتواند همیشه و در همه حال مهربان و صمیمی باشد. به همین خاطر است که می توانم افراد فریبکار را به راحتی تشخیص دهم، چون فقط نوع باهوش و زیرک این گروه از آدم ها هستند که می دانند نباید همیشه لبخند فریبکارانه روی لبانشان باشد.

شما باید مراقب این دسته از افراد باشید. حالا می خواهید بدانید که چطور می توانید افرادی را که قصد سوء استفاده از شما را دارند را از افراد مهربان و صادق تشخیص دهید؟ پس با ما همراه باشید.

1. تظاهر می کنند که بهترین دوست شما هستند.

در دنیای من و شما، همه به فکر خودشان هستند. کسی به خاطر دیگری خود را در هچل نمی اندازد. اگر کسی با لبخند به شما گفت که به دنبال علایق و خواسته های شماست، باید پی به فریبکاری حرف های او ببرید.

اگر مشاهده کردید که کسی بیش از اندازه در پی برآورده کردن نیازهای موقت شماست، بدانید که ریگی در کفشش است. مردم فقط به خودشان وفا دارند، نه به هیچ کس دیگری.

پس نباید حرف های همه را باور کنید که می گویند به خاطر شما فلان کار یا بهمان کار را کرده اند. چون حقیقت ندارد و شما هم آنقدر ساده نباشید که این حرف ها را باور کنید. تنها افرادی که بدون هیچ چشمداشت در جهت علایق و خواسته های شما گام برمی دارند، مادر، پدر، فرزندان، و همسرتان هستند.

2. برای سوء استفاده تظاهر می کنند

برای همه ی ما پیش آمده است که کسانی که هیچ رفت و آمدی با آنها نداریم، فقط به خاطر در خواست پول یا چیزهایی از این قبیل با شما تماس گرفته اند. فقط به خاطر توقعی که از شما دارند، به شما احترام خواهند گذاشت و عقایدتان را تایید می کنند. این دسته از آدم ها فقط فکر خودشان هستند.

من هم دوستی دارم که فقط هر شش ماه یکبار به من زنگ می زند. آن هم فقط زمانی است که بخواهد چیزی از من قرض بگیرد یا یکی از دستاوردهای تازه اش را به رُخ من بکشد.


3. با افراد مختلف، متفاوت رفتار می کنند

اگر دیدید کسی رفتاری دوستانه و صمیمی داشت و به همه لبخند می زد، باید ثبات و هماهنگی در رفتارش وجود داشته باشد. مطمئناً این کار اختیاری و ارادی نبوده است. اما افراد فریبکار فقط به آندسته از افرادی لبخند می زنند که چیزی از آنها بخواهند یا قصد سوء استفاده داشته باشند. با بقیه افراد که هیچ فایده ای برای آنها ندارند مثل آشغال رفتار می کنند.

کاری که من برای اینکه مطمئن شوم فردی آنطور که تظاهر می کند دوستانه و صمیمی است، می کنم این است که او را برای قدم زدن جایی می برم که ولگرد و گدا در آنجا زیاد باشد. اگر دیدم که با آنها رفتاری خشن و غیردوستانه داشت، مطمئن می شوم که فردی دغلکار است و فوراً رابطه ام را با او قطع می کنم.

4. ادعای اخلاقیات می کنند

برخورد این دسته از افراد در برابر اخلاقیات بسیار جالب است. اکثر آنها ادعا می کنند که از عیب جویی به دورند و اخلاقیاتی بی عیب و نقص دارند. این زمانی است که دندان طلای خود را به شما نشان می دهند و می گویند وقتی آنها بمیرند، مردم بر سر مزارشان خواهند گفت که چه مرد پاک و با اخلاقی بود. آیا تا به حال به چنین افرادی برخورد داشته اید که از حُسن اخلاق خود تعریف و تمجید نکنند؟

همانطور که قبلاً هم گفتم، آنها فقط زمانی اخلاقیات را حفظ خواهند کرد که قصد فریب دادن کسی را داشته باشند، در زمان های دیگر هیچ بویی از آن نبرده اند.

گول نخورید!

پس دیگر نباید گول حرف های افرادی را که ادعا می کنند خواسته ها و علایق شما را در نظر دارند و لبخندی حاکی از صمیمیت به رویتان می زنند، بخورید.


مراقب افرادی که در رفتارهایشان ثبات ندارند و با افراد مختلف متفاوت رفتار می کنند، باشید. مراقب آن دسته که ادعای صداقت و رو راستی می کنند هم باشید. اگر آنها واقعاً صادق بودند، مطمئناً آن را بر زبان نمی آوردند.

پس حسابی مراقب اطرافتان و لبخندهای فریبکارانه ی افراد باشید .

مراقب فروشندگان متقلب و فریبکار باشید
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مدیریت – رابطه بین برنامه ریزی و اجرا


مدیریت – رابطه بین برنامه ریزی و اجرا

اگر مقاله قبلی در مورد برنامه ریزی استراتژیک را مطالعه کرده باشید حتماً می دانید که برنامه ریزی استراتژیک و راهبردی بیش از یکی دو روز در سال کنار هم جمع شدن برای طرحریزی یک برنامه راهبردی است. برنامه ریزی راهبردی، پروسه ای منطقی و عقلانی است و پروسه ای است که با مردم سر و کار دارد. در این مقاله مدیریت را بعنوان رابط بسیار مهم بین برنامه ریزی و اجرا در نظر می گیریم.

روش های برنامه ریزی قدیمی

روش قدیمی سازمان های دولتی برای برنامه ریزی این بود که گروهی از افراد، که معمولاً از مدیر عاملان و مدیران اجرایی تشکیل می شد اما گاهی اوقات کارمندان معمولی نیز در آن شرکت داشتند، دوره ای از سال را برای برنامه ریزی ها جلسه تشکیل می دادند. به طور کلی، زمان انجام اینکار کافی نبود اما اگر کار تکمیل میشد، نتیجه آن طرحی خواهد بود که شامل صورت وضعیت ماموریت ها، اهداف گسترده سازمانی، و سایر عناصر مناسب می شود. بعد این برنامه جایی پنهان شده و دیگر هیچوقت نگاهی هم به آن انداخته نمی شود. روش های قدیمی، نتایج قدیمی به دنبال داشتند. اگر قرار باشد همیشه همان کارهایی که همیشه می کردید را انجام دهید، همیشه همان نتایجی که همیشه به دست می آوردید را به دست خواهید آورد.

فکر دوباره درمورد برنامه ریزی راهبردی

برنامه ریزی باید طرح اولیه تغییر باشد. برنامه باید پایه و اساس معرفی تغییرات کنترل شده در سازمان باشد تا با تغییر زمان، سازگار شده و وفق یابد. با پیشبینی تغییر تقاضا، برنامه می تواند به کنترل جهت سازمان کمک کند نه اینکه آنقدر صبر کند تا نیروهای سیاسی تقاضا را تغییر دهند. بعلاوه، برنامه باید بطور مداوم موفقیت کارها را کنترل کند و بررسی کند که منابع سازمان برای رسیدن به اهداف تا چه اندازه باید ساختار بندی شوند.

اما، اگر با این دیدگاه به برنامه ریزی راهبردی نگاه کنیم، یعنی به عنوان طرح اولیه تغییر، باید این را هم در نظر داشته باشیم که هر سازمانی به سمت رکود تمایل دارد، یعنی میل به انجام کاری که همیشه عادت به انجام آن داشته است. پروسه برنامه ریزی راهبردی به تنهایی برای غلبه بر این میل به رکود کافی نیست. سایر نیروها نیز باید به کار گرفته شوند.

رهبری و مدیریت – نیروی اصلی

در حیطه برنامه ریزی راهبردی، رهبری معانی مختلفی دارد. ما می توانیم نقش رهبری را با در نظر گرفتن اینکه رهبری ممکن است از رهبران منصوب شده (مدیران و مدیرعاملان) نشات گیرد، به این صورت ها طرح کنیم.

1. افرادیکه نقش رهبری را بر عهده دارند، اطمینان می دهند که تا هر اندازه از اعضای سازمان که در توان باشد، در ارزش گذاری ها، ماموریت ها و اهداف گسترده سازمان شرکت خواهند داشت. این عملکرد، دو جزء دارد. اول اینکه رهبران باتوجه به پروسه برنامه ریزی، اعضای هیئت را کنترل می کنند. دوم اینکه رهبران پروسه برنامه ریزی را به ورتی مدیریت می کنند که کارکنان و اعضای هیئت احساس کنند که انرژی کافی را در پروسه وارد می کنند و اینکه نظراتشان شنیده می شود و ارزش ها و دیدگاه هایشان در برنامه نهایی و اجرای آن استفاده می شود. به خصوص، رهبران باید اوضاع را طوری مرتب کنند که این پروسه کاملاً آزاد و مطابق بر قوانین قابل قبول ارتباط باشد. این یعنی هر شخصی که خواستار شرکت باشد، فرصت شرکت کردن را داشته باشد.

2. با وجود اینکه درک پروسه برنامه ریزی اهمیت ویژه ای دارد، نقش مهم و حیاتی رهبر پس از تکمیل برنامه روی کار می آید. از اینها گذشته، اگر رهبران اصلی برنامه را نادیده بگیرند یا هیچوقت به آن استناد نکنند، هیچکس دیگر هم آنرا جدی نخواهد انگاشت.

اگر در مورد استفاده از برنامه ریزی راهبردی بعنوان ابزاری برای موفقیت سازمان جدی هستید، عملکردهای زیر را در نظر داشته باشید.

الف) وقتی با کارکنان برای ایجاد اهداف فردی کار می کنید، باید رابطه اهداف فردی را با دستاورد ماموریت و اهداف سازمان که در برنامه راهبردی قید شده است، خاطرنشان کنید. اطمینان یابید که وقتی اهداف فردی تنظیم می شوند، کارمند با برنامه آشنایی داشته باشد.

ب) وقتی برنامه راهبردی تکمیل شد، رهبر سازمان (و احتمالاً سایرین) باید برنامه را ارائه داده و درمورد آن با مدیران و هیئت اجرایی بحث کنند. فرستادن یک کپی از کار کافی نیست. چون برای اجرای برنامه نیاز به پشتیبانی و حمایت مستقیم است و شما به تعهد آنها به کار نیاز دارید و تعهد هم فقط از طریق بحث و گفتگو درمورد برنامه به وجود می آید.

ج) در جلسات کارکنان، وقتی نیاز به تصمیمات است، توضیح دهید که برنامه راهبردی چطور استفاده می شود یا برای تصمیم گیری استفاده می شود. اگر شما مدیری هستید که می خواهید تصمیمی که گرفته اید را منتقل کنید، منطق خود را در جهت ماموریت، ارزشها و اهداف اصلی توضیح دهید.

د) وقتی عملکرد کارکنان را بازبینی می کنید، از فرد مذکور بخواهید برایتان توضیح دهد که عملکردهای وی چطور با عناصر برنامه و اهداف سازمان در ارتباط است. آیا رفتارهای او در جهت ارزشهای سازمان بوده است؟ و در تعیین اهداف آتی، حتماً هدفی را ذکر کنید که با ارزشهای قید شده در برنامه مطابقت داشته باشد.

3. نقش آخر رهبری، ساختن رهبران بیشتر است. یکی از اهدافی که رهبران اصلی (مدیران، هیئت اجرایی) می توانند برای خود تعیین کنند این است که کارمندان زیر دست خود را به گرفتن برخی از نقش های رهبری که در بالا ذکر شد تشویق کنند. این مسئله به ویژه در تصمیم گیری ها اهمیت زیادی دارد. پس سعی کنید تا می توانید با بالا بردن مسئولیت ها در سازمان، رهبران جدید تری بسازید و این نوع رفتار رهبرمآبانه را پرورش دهید.

نتیجه گیری

رهبری، صرفنظر از رهبرانی که به طور رسمی منصوب شده اند، یا رهبران غیررسمی، رابطه بین برنامه ریزی و اجرا را تعیین می کند. رهبری موثر به تغییر درک از برنامه ریزی راهبردی و خود سازمان و به غلبه بر رکود کمک می کند.

بدون رهبری، اکثر برنامه های استراتژیک و راهبردی فقط یک تکه کاغذ بی ارزش خواهند بود. از همه مهمتر اینکه وقتی برنامه ریزی بدون رهبری انجام گیرد، وقتی کارکنان ببینند که برنامه ها نادیده گرفته می شوند یا زیر پا گذاشته می شوند، شکوه و شکایت بیشتری خواهند داشت. نتیجه آن این خواهد بود که رهبران رسمی اعتبار خود را از دست خواهند داد.

مدیریت – رابطه بین برنامه ریزی و اجرا
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مدیریت ضرب العجل ها


مدیریت ضرب العجل ها

توانایی مدیریت مهلت های نهایی در انجام امور کاری می تواند هم در موفقیت کوتاه مدت، و هم در موفقیت بلند مدت شما نقش مهمی را بازی کند. اگر می خواهید اندیشه های خلاق در محیط کاری شما شکوفا شوند، باید این قابلیت را داشته باشید که در مدت زمان معین، کارها را با کیفیت بالایی به اتمام برسانید. باید کارهای خود را طوری تنظیم و برنامه ریزی نمایید که هنگام نزدیک شدن آخرین مهلت کاری، با مشکل خاصی مواجه نشوید. همچنین با انجام این کار می توانید به کارفرمای خود ثابت کنید که کارمند لایق و توانایی هستید. علاوه بر این سایر همکارانتان نیز متوجه شایستگی های شما می شوند و در میان آنها نیز می توانید به محبوبیت دست پیدا کنید.

به این منظور شما باید یک طرح منسجم را با در نظر گرفتن کلیه موارد جانبی تدوین نمایید. با توجه به 5 تکنیکی که در این بخش در اختیار شما قرار می دهیم، انجام این کار برایتان آسان تر خواهد شد.


1- یک مهلت نهایی منطقی را در نظر بگیرید


انتخاب یک مهلت نهایی منطقی، یکی از مهمترین فاکتورهای دست یابی به موفقیت و مدیریت مناسب زمان است. اگر در انجام یک پروژه، وقت کافی در اختیار شما قرار ندهند، در کار خود موفق نخواهید بود و هرگز نمی توانید پروژه کامل شده را در طول زمانی که منطقی به نظر نمی رسد، تحویل دهید. در هنگام مواجهه با یک چنین شرایطی شما می توانید دو عکس العمل متفاوت از خود نشان دهید: یا اینکه به کلی پروژه را رد کنید و یا اینکه از مدیر پروژه تقاضای مدت زمان بیشتری کنید. انجام یک چنین کاری به دیگران نشان می دهد که شما به حرفه خود کاملاً وارد هستید و توانایی مدیریت زمان را نیز دارا می باشید. البته گاهی اوقات هم ممکن است که شما در سمتی نباشید که بتوانید پروژه ای را رد کنید. در این حالت باید با به بهره گیری از گفتار مناسب، از کارفرمای خود مدت زمان بیشتری را برای تکمیل پروژه درخواست کنید. تحت این شرایط باید به کارهای دیگری که در دست انجام دارید نیز نگاهی بیندازید و آنها را بر طبق کارهای جدید اولویت بندی نمایید.


2- پیشاپیش برنامه ریزی کرده و از زمانبندی جلو باشید


این دو نکته را هیچ گاه از ذهن خود دور نکنید: برنامه ریزی مناسب، اجرای برنامه به صورت پایدار. به هر حال در هر شرایطی ممکن است در حین انجام یک پروژه، با موانع از پیش تعیین شده ای روبرو شوید؛ برنامه شما باید آنقدر دقیق و کارآمد باشد که برخورد با یک چنین موانع و مشکلاتی در آن نهفته باشد. به عنوان مثال می توانید از خودتان سوال کنید که آیا پروژه جدید کاری، نیاز به تحقیق و بررسی دارد و یا نیازمند نوشتجات فراوان است؟ به کدام مباحث و شرایط باید توجه بیشتری مبذول نمود؟ زمانیکه در گذشته پروژه هایی نظیر آنچه امروز بر روی آن مشغول به کار هستم را انجام می دادم، با چه مشکلاتی مواجه شدم؟ و ... تلاش برای پیش بینی راهی که در آن قدم نهاده اید و اینکه چه اتفاقاتی ممکن است در چند روز آینده پیرامون مسائل کاری برایتان اتفاق افتد، کمک شایان ذکری به مدیریت زمان می کند. این امر پروسه کاری شما را راحت تر کرده و اعتماد به نفسی را که لازم دارید تا بتوانید به واسطه آن کارها را در زمان مقرر انجام دهید، به شما می دهد.


3- یک زمان مقرر ثانوی در ذهن خود تعیین کرده و بر طبق آن کار کنید


لازم نیست حتماً مطابق تاریخ هایی که در دستور جلسه قرار گرفته یا در برنامه زمانبدی تلفن خود ذخیره کرده اید، عمل کنید. این اصول را در هم بشکنید تا زندگی ساده تری برای خود ایجاد کنید. یک تاریخ انتزاعی برای تحویل پروژه ها در نظر بگیرید و بر طبق آن تاریخ، کارهایتان را هماهنگ کنید. در طول روز می توانید چند ساعت را نیز صرف انجام کارهای خارج از پروژه کنید. اگر هم سرتان خیلی شلوغ است، می توانید در طول روز 30 دقیقه را به انجام سایر کارهایتان اختصاص دهید. در طول این نیم ساعت به خودتان بگویید که الان زمانی است که من باید بدون وجود هیچ گونه حواسپرتی از قبیل پاسخ دادن به تلفن و .. فقط بر روی کاری که در دست انجام دارم تمرکز کنم. با انجام این کار میزان خلاقیت فردی شما نیز تا حد بسیار زیادی افزایش پیدا می کند. یک لیست از کلیه کارهایی که در طول یک روز ملزم به انجام آنها هستید تهیه کنید و کل پروژه را به بخش های کوچک تری که قابل اجرا هستند، تقسیم کنید پس از انجام هر مورد یک تیک در مقابل آن در لیست اصلی خود بزنید. این کار به شما کمک می کند که در یک زمان معین تنها بر روی انجام یک کار مشخص تمرکز کنید و قابلیت های فردیتان را افزایش دهید.


4- از منابع موجود استفاده بهینه کنید


همانطور که می دانید "هیچ کس کامل نیست" این امر به ویژه در مورد مسائل کاری مصداق پیدا می کند. جلو بروید و از منابع تکنولوژیک و نیروی انسانی که در اختیارتان قرار دارد، استفاده کنید. لازم نیست که در رنج و تنهایی همه کارها را به شخصه انجام دهید. تکنولوژی و نیروی انسانی که در محیط کار شما یافت می شود، می تواند و باید به شما در پیشبرد اهدافتان کمک کند. از طریق تجربه (و کمی هم حس فردی) به راحتی می توانید تشخیص دهید که چه نوع تکنولوژی، و کدام دست از افراد، برای انجام امور مربوط به پروژه شما مفید هستند.


5- اطلاعات خود را به روز کنید و با سرپرست خود در تماس باشید


خودتان را در حالیکه یک پروژه طاقت فرسا را پس از هفته ها کار بدون وقفه انجام داده اید، تجسم کنید، بعد هم تصور کنید که سرپرست شما هفته ها قبل از اتمام پروژه، یک سری تغییرات اساسی در آن ایجاد نموده و شما هم بدون توجه به آن، کار خود را ادامه داده اید...! این مثال به راحتی می تواند اهمیت ارتباط با کارفرما و سرپرست بخش را برای شما روشن کند. اگر همواره با همکاران خود در ارتباط باشید و به سرعت متوجه تغییرات احتمالی شوید، قادر خواهید بود که کار خود را با صحت بیشتری به پایان برسانید. هیچ چیز بدتر از این نیست که متوجه شوید مدت زیادی، وقت و انرژی خود را صرف کاری کرده اید که هیچ ارزشی نداشته است.

سازمان دهی ضرب العجل ها

سعی کنید تا آنجاییکه می توانید هیچ کاری را به بعداً محول نکنید، چون ممکن است زمان تحویل پروژه فرا برسد ولی این "بعداً" شما هنوز از راه نرسیده باشد. "زمان" یک کارفرمای سختگیر و بی گذشت است. یادگیری مدیریت و تلاقی با مهلت های نهایی، یک روش ساده و در عین حال موثر برای انجام مسئولیت ها و باقی ماندن در راس امور کاری است.س

مدیریت ضرب العجل ها
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مدیریت زمان


مدیریت زمان

شما تا چـه اندازه برای وقت خود ارزش قائلید؟ آیا از بـرنامه
زمـانی مـشخصی برای به انجام رسـانـیـدن کـارهــای خود
پیروی میکنید؟ یک عامل بسیار مهم در هر موفقیتی برنامه
ریـزی صحیح و پیروی از یک برنامه زمانی مشخص برای نیل
بـه اهداف مطلوب میـبـاشد. اکنون برای آنکه قادر باشید از
وقــت خود به نحو احسن استفاده کنید نکات و راهکارهای
زیر را در زندگی خود بکار بندید:

1- همواره فعالیتها و تکالیف روز بعد خود را از شب قبل برنامه ریزی کنید و کارهایی که باید به انجام رسانید را روی کاغذ یادداشت کنید.

2- سپس فهرست تکالیف و کارهای خود را اولویتبندی کرده و برای هر کدام از آنها ضرب العجل اجرایی منظور کنید.

3- همیشه کارهایی دشوار و پر دغدغه تر را زودتر از بقیه و یا درهنگامی که در بهترین شرایط جسمی و روحی میباشید انجام دهید. کارهای سبکتر را در هنگام خستگی نیز میتوان به انجام رساند.

4- امور با اهمیت اما ناخوشایند را به تعویق نیاندازید. هیچگاه کارها با به تعویق انداختن خوشایند تر نمیگردند.

5- هرگاه شروع به انجام کاری کردید سعی کنید بدون وقفه آن را به پایان رسانید.

6- مابین فعالیتها برای خود وقت استراحت نیز در نظر بگیرید.

7- مکالمات تلفنی خود را نیز از پیش برنامه ریزی کنید: سخنانی که میخواهید بیان کنید و یا اطلاعاتی که میخواهید کسب کنید را روی کاغذ یادداشت کنید.

8- همواره خود انگیخته باشید و با پشتکار کارهای خود را به پایان رسانده و مقهور موانع نگردید.

9- در هر زمان که تصور کردید کاری که در حال انجام آن میباشید عبث، بی فایده و غیر سازنده میباشد به محض دریافت دست از آن بکشید.

10- به خود و اولویتبندی که صورت داده اید اعتماد و ایمان داشته باشید و در هر شرایطی به آنها پایبند باشید.

11- اینکه وقت خود را صرف چه اموری میکنید را دقیقا مورد بررسی و نظارت قرار داده و در صورت لزوم یکسری تغییرات آگاهانه در رفتار خود پدید آورید.

12- همواره در زندگی فرد منظم و سازمان یافته ای باشید تا وقت خود را بیهوده صرف یافتن وسایل گم گشته خود نکنید.

13- برای وقت خود ارزش قائل باشید زمان هیچگاه به عقب باز نمیگردد.

14- به خاطر داشته باشید استرس و خستگی معلول کارهایی که به انجام رسانیده اید نبوده بلکه بیشتر از افسوس کارهایی که میتوانستیم انجام دهید اما انجامشان نداده اید نشات میگیرند.

15- به هیچ فردی اجازه ندهید وقت شما را تلف کرده وبرای خود مصروف دارد. برای خود مرز بندی مشخصی تعیین کرده و بیاموزید که در صورت لزوم با صراحت "نه" بگویید.

16- از تمام لحظات زندگی خود به نحو احسن استفاده کرده و سعی کنید از آنها لذت ببرید.

17- سعی کنید فرد خوشبینی باشید و همواره در انتظار رویدادهای خوشایند در زندگی خود باشید.

18- برای زندگی خود اهداف مشخصی تعیین کرده و برای دستیبابی به آنها تلاش کنید.

19- هنگام نیاز از فرد آگاهی راهنمایی بخواهید.

20- "وقت کشها" و یا هدر دهنده های وقت را به حداقل برسانید. آنها شامل موارد زیر میباشند:

* تلفنهای طولانی، بی هدف و غیر ضروری.
* بازدیدکننده ها و میهمانان ناخوانده.
* پشت گوش اندازیها.
* گفتگوهای بی ثمر و یا نا مشخص.
* دانش فنی ناکافی و یا اطلاعات ناقص هنگام انجام کار.
* فقدان اهداف و اولویت بندیها و یا مبهم وگنگ بودن آنها.
* فقدان برنامه ریزی.
* خستگی و استرس.
* ناتوانی در " نه " گفتن.
* بی نظمی و نابسامانیهای فردی.
* تماشای تلویزیون. تماشای بیش از 2 ساعت در روز برنامه های تلویزیونی معقول نمیباشد.

مدیریت زمان
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴


مطالب تصادفی

  • هفت گام طراحی زندگی موفق
  • 5 راهکار طلایی برای تغییر در زندگی و کار
  • راز موفقیت آنتونی رابینز
  • دستورات مدیتیشن
  • قانون جذب و کاربردهای آن
  • یک روش عالی برای ارتقای اعتماد به نفس و رفع استرس
  • یک راز موفقیت
  • هیچوقت صد در صد هیچ چیز را برملا نکنید
  • هیچوقت دلسرد نشوید، اتفاق‌های خوب زمان می‌برند
  • هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر