تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

به فروشگاه اینترنتی آینده روشن خوش آمدید. این فروشگاه مرجع مناسب جهت خرید و دانلود مقاله، تحقیق و کتابهای آموزشی و علمی بصورت آنلاین است.


اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

دسته بندی سایت

برچسب های مهم

آمار بازدید سایت

پیوند ها

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 28
  • بازدید دیروز : 49
  • بازدید کل : 130279

نقش صداقت در رسیدن به موفقت شغلی و تجاری


نقش صداقت در رسیدن به موفقت شغلی و تجاری

اگر صادق باشید، دیگران نسبت به شما این برداشت را پیدا می کنند که همیشه با مشتری ها و مراجعین صادق هستید. اگر هم آنها در مورد شما یک چنین برداشتی ندارند، باید کاری کنید تا این عقیده در ذهن آنها ایجاد شود. به هر حال رعایت صداقت در عرصه ی کار و تجارت همیشه حاکی از این امر است که به موفقیت بیشتری دست پیدا خواهید کرد.
چرا صداقت؟

در تجارت، صداقت بدان معناست که شما هر کسی را که با او تعامل دارید، در جریان تمام امور قرار داده و اطلاعات کافی در مورد موضوع مورد بحث در اختیار او قرار میدهید. این امر نه تنها می تواند سطح انتظار طرف مقابل را در حد کاملاً مقبولی قرار دهد، بلکه شما نیز می توانید با قاطعیت تصمیم بگیرید که آیا آماده ی انجام تجارت مورد نظر هستید یا نه.

البته همانطور که مطلع هستید امروزه برخی از تجارت ها به صورت آن لاین انجام میپذیرد و در چنین شرایطی ایجاد اعتماد و اطمینان امر دشواری به نظر می رسد. به این منظور باید سعی کنید درک صحیح از توانایی های خودتان ارائه دهید. از اینرو باید سعی کنید تا با صداقت کامل دید شخصی طرف مقابل را نسبت به خودتان بهبود ببخشید.

زمانیکه فرد از چیزی که شما به او ارائه می دهید، قدر دانی نمی کند، می توانید به این نتیجه برسید که او تمایلی نسبت به مشارکت با شما را ندارد. اگر در مورد خودتان و چیزی که پیشنهاد کرده اید، حقیقت را بازگو کرده باشید، به هر حال باز هم این احتمال وجود دارد که خدمات ارائه شده از جانب شما مورد قبول طرف مقابل واقع نگردد. به این معنا که شما تجارت را از دست می دهید. شاید هم دلیلش این باشد که موفق نشده اید تصویر مناسبی در نظر فرد مقابل ایجاد نمایید و یا اینکه شاید انتظارا طرف مقابل قدری زیاد به نظر برسد. به هر حال روند زندگی به این شکل است و شما می توانید با کسانی کار کنید که ارزش خدمات شما را به خوبی می دانند و قدردان هستند.

چگونه می توان صادق بود؟

زمانیکه شما تمام اطلاعات را در اختیار مشتری خود قرار بدهید، او می تواند با آگاهی کامل، بهترین گزینه را انتخاب کند. البته شاید گاهی سخت باشد و نتوانید اغراق و مبالغه در کار خود نکنید؛ اما اگر شما تصمیم می گیرید که صادق باشید، باید به دنبال ویژگی های منحصر بفردی در خدمات خود باشید و آنها را به مشتری گوشزد کنید. در این میان هیچ وقت نباید صمیمت و خلوص نیت را فراموش کنید.

به عنوان مثال در ابتدا شما باید به طور معقول پیشنهاد خود را ارزیابی کنید و ببینید که محصولات شما دارای چه مزیت منحصر بفردی نسبت به انواع مشابه خود هستند و سعی کنید از آن منظر وارد معامله شوید. شما همچنین می توانید به سایر مزایایی که در نظر مشتری از اهمیت بیشتری برخوردار هستند، اشاره کنید (اما به هر حال همه چیز به مشتری و اولویت بندی های او بستگی دارد) سپس باید با استفاده از یک زبان ساده کلیه مزایای خدمات خود را برای او تشریح کنید به طوریکه برایش قابل فهم باشد.

آیا گفتن حقیقت به آن معناست که باید همه چیز را بگویید؟ به نظر من "بستگی دارد." از این مهمتر شما باید اطلاعاتی را در اختیار مشتری قرار دهید که به او ارتباط دارد یعنی اطلاعاتی که به او کمک میکند تصمیم معقولی اتخاذ نماید؛ اما این اطلاعات شامل چه مواردی می تواند باشد؟ اینکه تمام داستان های زندگی خود را برای او تعریف کنید و یا اینکه با او در مورد سود و زیان خود صحبت کنید؟ به هر حال تصمیم با خودتان است. باید توجه داشته باشید که قصد شما از انجام این کار تنها ایجاد ارزش است. درست نیست؟

من حقیقت را گفتم حالا چه شد؟

متاسفانه مشکلی که این روزها به وفور دیده می شود این است که مردم به راحتی نمی توانند تصمیم گیری کرده و انتخاب کنند که آیا یک معامله تجاری به نفع آنهاست و ارزشش را دارد که انجامش دهند یا خیر. این امر به ویژه در زمانی که قیمت کالا و یا خدمات ارائه شده قدری افزایش پیدا می کند، معنا پیدا می کند. به همین دلیل است که اگر شما کار را به سرویس های کاری معرفی می کنید و یا کالاهای گرانقیمتی تهیه و عرضه کنید ممکن است برخی از افراد اگر متوجه حقیقت شوند هیچ تمایلی به وارد شدن در معامله با شما از خود نشان ندهند.

آیا واقعاً اگر شما حقیقت را بازگو کردید و طرف مقابل از شما روی گرداند، خیلی بد می شود؟

در حقیقت شاید اصلا اینطور نباشد. اما به هر حال باز هم همه چیز بستگی به شرایط و موقعیت خاص خود دارد. به عنوان مثال اگر طرف مقابل حسن نیت شما در پیشنهادتان را نادیده بگیرد، این بدان معناست که آنها برای کاری که شما انجام میدهید، هیچگونه اهمیتی قائل نمی شوند. این همچنین بدان معناست که آنها در حال حاضر انتظارات بالایی از شما دارند. این روند در آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد و روزی پیش می آید که آنقدر انتظارشان زیاد می شود که به هیچ وجه قابل تطمیع نخواهد بود. برخی از این افراد نیز دمدمی هستند و خیلی زود مواضع خود را تغییر میدهند و علاوه بر این انتظارات نابحایی را در ذهن خود پرورش می دهند.

اما زمانیکه شما صادقانه برخورد می کنید و مشتری های مناسبی را برای خود بر می گزینید، به احتمال زیاد به حرف های شما گوش می دهند. همچنین مشتری هایی که یک چنین خصوصیتی داشته باشند در خیلی از موارد با شما راه می آیند، برای مدت زمان طولانی با شما کار می کنند و شرایط مختلف شما را می پذیرند. این دقیقاً همان مشتری است که هر کسی آرزوی داشتن آن را دارد. درست نیست؟ در این شرایط صحبت کردن از روی صداقت به شما کمک می کند که بتوانید به خواست های خود برسید.

باید توجه داشت که یکی از مزایای بزرگ صداقت این است که به سرعت می توانید متوجه این امر بشوید که چه کسی به خدمات شما علاقه دارد و می توانید با او کار کنید به هیمن دلیل دیگر وقتتان را با افرادیکه از خدمات شما لذت نمی برند تلف نمیکنید. در عوض با کار کردن با افردی که آنها هم به کار کردن با شما تمایل دارند، لذت خواهید برد.

چندی قبل یک مقاله در این مورد نوشتم که چرا افراد برای موفقیت نیازمند این مطلب هستند که به کاری که انجام می دهند علاقه داشته باشند. صحبت صادقه در این میان از اهمیت بالایی برخوردار است و نیز یکی دیگر از زوایای الماس موفقیت است که باید در این قسمت در نظر گرفت.

اما به هر حال الزام و اجبار در تمام زوایای زندگی وجود دارد. یکی از نادر مواردی که شما می توانید حقیقت را بازگو نکنید (دقت داشته باشید که عدم اعلام حقیقت به معنای دروغ گقتن و یا مبالغه کردن نیست) زمانی است که شدیداً به پول نیاز دارید و حاضرید تحت هر شرایطی کار کنید. به این معنا که شما هر یک از خواست های مشتری را براورده می کنید.

مثال های عینی

شاید برخی از افراد تا کنون در حرفه ی خود صادقانه با مشتری ها برخورد نکرده باشند وبا خواندن این مقاله بگویند: "من نمی خواهم تجارت خودم را با چند جمله ای که در این مقاله میخوانم به خطر بیندازم."

شما مطمئن باشید که اگر من نمی توانستم از حرف هایم دفاع کنم، هیچ گاه یک چنین مسائلی را مطرح نمی کردم.

خوب اجازه دهید یکی از مواردی را که خودم به شخصه با آن مواجه شدم را برایتان بازگو کنم: چند وقت پیش مشتری هایی داشتم که می خواستند به سرعت به نتیجه برسند، و در عین حال هزینه بالایی پرداخت نکنند و من نیز مطابق میلشان کار را انجام دهم. زمانیکه به آنها گفتم این پروژه ی آن لاین در حدود 3 تا 12 ماه به طول می انجامد، شوکه شدند. من تبدیل به فردی شده بودم که حامل خبرهای بدی برای آنها بودم، به همین دلیل بعد از این اتفاق آنها به تدریج شروع کردند به توجهی نسبت به من.

آیا من ناامید شدم؟ البته که نه. منطقی بودن و صداقت داشتن مسئله مهمی است اما باعث شده بود من پروژه ی جدید را از دست بدهم. این امر واقعاً گیج کننده بود.

سپس تصمیم گرفتم بر روی نتیجه ی کار آنها تمرکز کنم. آیا آنها نتیجه می خواستند؟ البته؛ اما آیا به آنها گفتم که من پروژه های دیگری را نیز در دست دارم و کار کردن با آنها خیلی برایم سخت است؟ بله؛ اما این حرف من اصلاً آنها را نترساند و باعث نشد که بروند و کارشان را به کس دیگری ارجاع دهند. به محض اینکه گفتم آنها را به نتیجه دلخواه خواهم رساند، کاملاً منطقی برخورد کردند و توانستم منظور خودم را به آنها تفهیم کنم.
همه این مسائل به این معناست که:

نهایتاً مشتری را جذب می کنید
می توانید بهترین مشتری ها را برای خود داشته باشید
باید صبور و مصر باشید و به خودتان ایمان داشته باشید

به همین دلیل هم هست که باید سعی کنید مشتری های قدیمی را برای خود حفظ کنید، چرا که نیمی از کار را قبلاً برای آنها انجام داده اید، به شما اعتماد دارند .

همچنین باید در کار خود اصل شفافیت را نیز رعایت کنید. اگر این اصل را رعایت کنید مشتری ها از کار کردن با شما خوشحال و راضی خواهند بود و شما نیز از آنها راضی می شوید. اگر این کار را انجام دهید، مشتری ها به راحتی متوجه می شوند که شما در حال انجام چه کاری برای آنها هستید و به همین دلیل با اعتماد و اطمینان بیشتری قدم به جلو می گذارند.

البته در این سایت مقالات متنوعی در مورد روش های موفقیت ذکر شده است که با مطالعه ی آنها می توانید اطلاعات دقیق تری در مورد اینکه چگونه می توانید تجارت موفق تری داشته باشید بدست آورید.


یکی دیگر از مواردی که باید همیشه به آن توجه داشته باشید، مسئله تبلیغات است. به جای اینکه بخواهید برای مردم تاثیر "وای شگفت انگیز است" بگذارید سعی کنید تاثیر منطقی روی آنها بگذارید و اهداف و خدمات خود را به طور معقول برای آنها توضیح دهید. زمانیکه به شروع کاری اقدام می نمایید: باید با خودتان بگویید که چالش های بسیار زیادی در پیش روی شما و تشکیلاتتان قرار خواهد داشت، مقام های ارشد چه کارهای ارزشمندی که انجام نمی دهد، چقدر خوب است که در آنجا کار می کنید، و چه مزایایی به همراه دارد.

جمع بندی

به هر حال برای من صداقت تنها به جنبه های کاری زندگی ام ختم نمی شود. من خودم انسان صادقی هستم و با راستگویی احساس می کنم که می توانم خودم باشم و از زندگی لذت ببرم. عقیده ی شخصی من این است که اگر شما بخواهید چیزی را پنهان کنید به هر حال دیر یا زود همه چیز فاش می شود و اطلاعات حقیقی برای طرف مقابل آشکار خواهند شد. در تجارت صداقت به آن معناست که شما افرادی را که بعداً در آینده قرار است با شما کار کنند را به خود جلب می کنید. ماهیت این کار هم بدان معناست که شما را قادر می سازد تا از زندگی لذت بیشتری ببرید. هم از زندگی و هم از کار کردن با مردمی که آنها هم از کار کردن با شما لذت می برند. هیچ وقت برای لذت بردن از زندگی دیر نیست. چرا همین حالاشروع نکنید.

نقش صداقت در رسیدن به موفقت شغلی و تجاری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نقش انتخاب برند، نام و علائم در موفقیت تجاری


نقش انتخاب برند، نام و علائم در موفقیت تجاری

وقتی درمورد هر شرکت یا کمپانی بزرگ فکر می‌کنیم، مثل دیزنی، استارباکس یا مایکروسافت، یک تصویر خاص به ذهنمان می‌آید. این تصویر، معمولاً، مستقیماً به محصولی که توسط این کمپانی‌ها تولید می‌شود در ارتباط است. حروف بزرگ و بامزه اسم دیزنی نه ‌تنها درمورد اینکه این کمپانی چیست به ما اطلاعات می‌دهد بلکه یک حس خاص درمورد بامزه بودن ذات آن و کیفیت کودکانه آن ایجاد می‌کند. هر چیزی که از دیزنی ببینید آن لوگو را به همراه دارد و این می‌تواند نمونه بسیار خوبی از برندینگ یا علامت‌ گذاری تجاری است.

هر بیزنسی اگر بخواهد موفق ظاهر شود، باید به‌ یادماندنی باشد و این حقیقت وقتی کمپانی بخواهد چندین خدمات و محصول ارائه کند اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. برای برجسته‌ تر کردن این موضوع، اجازه بدهید با مثالمان پیش برویم. هرکسی محصولات دیزنی را هرکجا که ببیند، چه در تلویزیون باشد، چه فیلم، چه اسباب‌ بازی و چه شکلات خواهد شناخت. درمورد کمپانی شما هم باید وضع به همین ترتیب باشد. اینجاست که استفاده موثر از چاپ رنگی به یک بیزنس کمک می‌کند یک نام‌ تجاری موثر خلق کرده و همه محصولاتش را تحت پوشش آن لوگو بیاورد.

طراحی لوگوی یک شرکت یکی از مهمترین جزئیات کار است. اگر می‌خواهید برای هر محصولی که تولید می‌کنید یک برند درست کنید، دقت کنید که حتماً چیزی باشد که مردم زود به یاد بیاورند و از نگاه کردن به آن لذت ببرند. یک برند باید انعکاسی از آن بیزنس باشد. باید چشم‌ گیر باشد و این فقط از طریق چاپ با رنگ‌ های عالی دست‌ یافتنی است. یک لوگوی سیاه‌ سفید در پشت پس ‌زمینه محصولتان پنهان می‌شود. اگر بخواهیم یک شرکت مهم دیگر را هم نام ببریم، احتمالاً دلیل دارد که لوگوی ویندوز مایکروسافت چند رنگ است. به همان دلیل است که همه می‌توانند بلافاصله لوگوی مایکروسافت را تشخیص دهند. مردم معمولاً رنگ‌های خاص، طرح ‌های جالب و البته آیکون‌ها و تصویر به‌ یادماندنی را به‌خاطر می‌سپارند.

اهمیت برندسازی فقط مختص کمپانی‌های خیلی بزرگ نیست. برندسازی خصوصی برای بیزنس های کوچک هم به همان اندازه مهم است. تنها فرق کمپانی‌ های بزرگ با شرکت‌های کوچک شخصی این است که شما خودتان را برند می‌کنید، نه محصولات یا خدماتتان را چون اگر به آن نگاه کنید آن محصول یا خدمات خود شما هستید.

در این مورد هم درست مثل کمپانی‌های بزرگ هدف نهایی این است که به افراد احساس راحتی و آشنایی را منتقل کنید. همچنین باید کارت ‌ویزیت و کاتالوگ آماده داشته باشید تا اگر کسی خواست بیشتر درمورد شما و خدماتتان بداند به او ارائه کنید. که البته همه آنها باید به دقت و زیبایی طراحی شده باشند و لوگویتان هم حتماً رنگی باشد. هر چاپ رنگی که برای شرکتتان انتخاب می‌کنید باید حتماً برندتان را در بر داشته باشد.

اعتماد کردن به یک شرکت بزرگ‌ترین آرزوی یک مشتری است. وقتی کسی محصولی از شما می‌خرد یا خدماتی می‌گیرد دوست دارد به آنچه از شما گرفته اعتماد کند. و وقتی آن اعتماد به وجود آمد، دیگر مشتری دائم شما خواهد شد. پس چرا با داشتن یک لوگوی معمولی به یاد آوردن خودتان را برای آنها دشوار کنید درحالیکه می‌توانید یک برند مشخص و متمایز با لوگویی با رنگ‌های عالی و تند داشته باشید. اگر این نکات را در طراحی برند خود رعایت کنید، دفعه بعدی که مشتریان به خدمات شما نیاز پیدا کردند، دقیقاً یادشان خواهد ماند که شرکت شما چه بوده و چه چیزهایی ارائه می‌ داده است.

 

نقش انتخاب برند، نام و علائم در موفقیت تجاری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نقش IT در تجارت مدرن


نقش IT در تجارت مدرن

دنیای کار و تجارت همیشه در حال تغییر و رشد و به دنبال راه‌های جدیدی برای ارتقای کیفیت خود، بالا بردن کارایی و دست یافتن به سود بیشتر است. بیزنس‌های مختلف برای موفقیت در این زمینه همیشه به دنبال راه‌هایی برای نظم دادن به اطلاعات و ارتباط با مشتریان احتمالی و شراکت با بیزنس‌های دیگر است. سیستم‌های IT یا فناوری اطلاعات به بیزنس‌ها برای این منظور کمک می‌کند و در شرکت‌های بزرگتر IT آنقدر اهمیت دارد که بخشی جدا و متعلق به خود دارد.

 

IT چیست؟

IT مخفف فناوری اطلاعات است و سیستم‌های IT به کامپیوترها و نرم‌افزارهایی گفته می‌شود که بیزنس از آن برای رسیدن به اهداف خود و تکمیل استراتژی‌هایش استفاده می‌کند. سخت‌افزارهایی مثل دسکتاپ، لپ‌تاپ، تلفن‌همراه و اسکنرها بخش‌های مهم از IT هستند اما ارزشمندتر از اینها خود نرم افزارها هستند. بعضی بیزنس‌ها برنامه‌های IT خودشان را می‌سازند و بعضی‌ هم نرم افزارهایی که توسط دیگران ساخته شده است را خریداری می‌کنند. بیزنس‌های کوچک هم از برنامه‌های رایگان استفاده می‌کنند.

ارتباط

یکی از مهمترین کارهای سیستم IT تسهیل ارتباطات است. وقتی یک سیستم IT راه‌اندازی می‌شود، برای ارتباط بین کارمندان، مشتریان و سایر بیزنس‌ها از آن استفاده می‌شود. ایمیل، شبکه‌های اجتماعی و کنفرانس تلفنی همه بخشی از یک سیستم IT موثر است. یک سیستم خوب ارتباط را آسان کرده و موانع فاصله‌ای را از میان برمی‌دارد.

بازاریابی

بازاریابان تبلیغات و برند می‌سازند اما برای کار کردن نیاز به اطلاعات دارند. سیستم‌های IT این اطلاعات را فراهم می‌آورند. بازاریابان از سیستم‌های IT برای جمع‌آوری اطلاعات مربوط به چیزهایی که مشتریان می‌خرند، دلیل خرید آنها و کارهایی که برای تشویق آنها برای خرید بیشتر یا بالا بردن وفاداری مشتری می‌توان انجام داد، استفاده می‌کنند. این برنامه‌های تحلیلی می‌توانند پیچیده باشند و از طریق برنامه‌های IT ساخته می‌شوند. طراحی‌های گرافیکی و کمپین‌های تبلیغاتی نیز از طریق سیستم‌های IT ساخته می‌شوند.

مدیریت اطلاعات

سیستم‌های IT بر ساختار پایه اطلاعات در بیزنس تاثیر می‌گذارند. اگر مدیری می‌بایست به فایلی دسترسی پیدا کند، به کدام قسمت کامپیوتر نگاه می‌اندازد؟ به دنبال چه می‌گردد؟ آیا برای دسترسی پیدا کردن به آن فایل به رمز عبور نیاز دارد؟ کارمندان جزء شرکت چطور؟ سیستم IT تصمیم می‌گیرد اطلاعات چطور سازماندهی شوند و چه پروتکل‌های امنیتی برای آن به کار ببندد. سیستم‌های IT همچنین حجم اطلاعات و فرایندهای کاری را کنترل می‌کنند.

حسابداری

سیستم‌های IT برای آسان کردن وضعیت مالی شرکت و اینکه حسابدارها چطور این اطلاعات را در اختیار اعضای دیگر شرکت قرار می‌دهند، نرم‌افزارهای حسابداری را کنترل می‌کنند. یک سیستم IT خوب به حسابدار این امکان را می‌دهد که اشتباهات را بررسی کرده، برنامه‌های تحلیلی اتوماتیک را اجرا کرده و برگه‌های اطلاعاتی و جداول مفیدی برای افراد مناسب در موقع خاص بفرستد.

 

نقش IT در تجارت مدرن
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نظام ارزشهای اخلاقی در محیط کار


نظام ارزشهای اخلاقی در محیط کار

اخلاقیات در کار" عبارتند از: "دیدگاهی در مورد زندگی که
سبـب افـزایش سخت کوشی و بالا بردن انضباط فردی می
شود و شما را به سمت موفقیت و کامیابی عمومی سوق
می دهد. کامیابی جـز در سایه خداوند بدست نخواهد آمد
و نشانه ای از الطاف الـــهی است." اعتقاد به هر چیزی که
داشته باشید (البته اگر اصـلاً اعتــقادی داشته باشید) و به
هـر خدایی که ایمان آورده باشید (اگر اصـلاً بـه خــدا ایـمـان
داشتـه باشید)، عبـارت "اخلاقیات در کار" این روزها خیلی
بیشتر از خاستگاه اولـیـه خود که وابسته به اعتقاد و ایمان
بوده، گسترش پیدا کرده و مفـهـوم مدرن آن تبیـــین کننده
نگرش افراد نسبت به کار و زندگی می باشد.

برای برخی از افراد این عبارت تنها در برگیرنده صفات اخلاقی مثبت است؛ مانند: حس مسئولیت پذیری، سعی و تلاش، فداکاری، پافشاری، تمرکز و توجه، میل و رغبت، صداقت، انضباط، و تعهد. برخی دیگر نیز مفاهیمی که زیان بار هستند را از این عبارت برداشت می کنند: افراط، 24 ساعته و 7 روز هفته کار کردن، هجوم اطلاعات، اعتیاد به کار، انحلال خانوادگی، طمع فراوان. در اکثر موارد بیشتر افراد – مدیران، افسران ارشد، افراد حرفه ای، افراد با مهارت در عرصه تجاری، صاحبان کالا و مشاغل، مدیران موسسات بزرگ تجاری، کارفرمایان، کارمندان و کارگران- اظهار می دارند که با شنیدن عبارت بالا، به طرق مختلف احساسات نیرومندی در آنها بیدار می شود. چه چیز سبب وجود یا فقدان "وجدان کاری" می شود؟ نحوه نگرش افراد نسبت به دیگران و حتی نسبت به خودشان، و نسبت به مفاهیمی چون: تاثیرگذاری، ارتباطات، اعتماد، نحوه اجرا، و ارزشیابی افراد چگونه است؟

جشن هایی که برای تقدیر از بزرگان برپا می شود را در نظر بگیرید، حال چه مربوط به ورزش، سرگرمی، اکتشاف، سیاست، اقتصاد، و یا مقوله های دیگر باشند. کسانی که برنده یک چنین جوایزی می شوند، هنگام دریافت جایزه 3 مورد را هیچ گاه از یاد نمیبرند: کسانیکه او را به این دنیا آورده و بزرگش کرده اند، نظام اعتقادیشان، و همقطارانشان که به او کمک کرده و وی را به جایگاه فعلی رسانده اند. زمانیکه از کسی که بزرگشان کرده صحبت می کنند، می گویند: "من از [نام فرد] تشکر می کنم که از کودکی مرا تشویق می کرد و به من ارزش سخت کوشی را آموزش داد.

ارزش سخت کوش مطلبی است که بیانگر اخلاقیات در کار می باشد. نباید به اشتباه تصور کنید که اخلاقیات در کار یک تعریف کلی از کار، تعیین اهداف شغلی، و نحوه عملکرد اجرایی شماست. اخلاقیات کاری در حقیقت قسمتی از نظام باورهای شخصی شما هستند که در طرز برخورد و رفتار و حالاتتان نمودار می شوند. یک نظام اخلاقی که تعیین کننده رفتار شماست و بر طبق آن می توانید تصمیم بگیرید که آیا لازم است سخت کار کنید یا نه. این نظام به ویژه زمانی فعال می شود که شما تنها هستید و کسی کارهایتان را زیر نظر ندارد. احساس شما نسبت به موفقیت های دیگران نیز در سایه این نظام اخلاقی نمود پیدا می کند.

از قدیم به صورت کلیشه ای مرسوم بوده که برای رسیدن به موفقیت باید به سختی کار کنید و اگر در هر زمینه ای به شدت تلاش و کوشش از خود نشان ندهید، به موفقیت دست پیدا نخواهید کرد. شاید در نگاه اول از نظر مفهومی این عبارت درست به نظر برسد، اما باید گفت که تاثیر انگیزه و علاقه در نظر گرفته نشده. البته افراد بسیار زیادی هم هستند که به شدت کار می کنند و به نتیجه دلخواه خود نمی رسند بنابراین قبول این مطلب در عصر ورزش های چند میلیون دلاری، قراردادهای سینمایی میلیاردی، و در جایی که خرید و فروش مواد مخدر رواج پیدا کرده، دور از واقعیت نیست.

فاکتورهایی که در نظام اخلاقی شغلی شما نقش دارند به شرح زیر می باشند:

محیطی که در آن کار می کنید (دفتر کار، مدرسه، خانه، اجتماع، سیاست، و محیط های اعتقادی)
عزت نفس فردی و انگیزه های شخصی
آموزش هایی که به شما داده می شود و دانش و مهارت هایی که کسب میکنید.
نوع تربیت خانوادگی و نگرش شما نسبت به ارتباط تلاش و موفقیت
موفقیت مادی/معنوی را چگونه تعریف می کنید و چه نگرشی نسبت به آنها دارید
آیا قلباً تایید می کنید که سخت کوشی اثرات مثبتی به دنبال خواهد داشت
در اختیار داشتن اخلاقیات مثبت امری است که از یک سری رفتارهای پیچیده و باورهای مرکب نشات می گیرد.

چه چیز سبب وجود یا فقدان "وجدان کاری" می شود؟ نحوه نگرش افراد نسبت به دیگران و حتی نسبت به خودشان، و نسبت به مفاهیمی چون: تاثیرگذاری، ارتباطات، اعتماد، نحوه اجرا، و ارزشیابی افراد چگونه است؟ حال اجازه دهید نگاهی به سه جنبه مختلف "اخلاقیات در کار" داشته باشیم تا بتوانیم به پرسش های بالا پاسخ دهیم: اعتقادات فردی، رفتارهای خارجی، و نتیجه کار

اعتقادات فردی

نحوه نگرش شما به تلاش و کوشش در کار از همان زمان کودکی شکل می گیرد. از آغاز سن رشد، شما یاد می گیرید که چیزهای جدید را تجربه کنید، و این امر، به دنبال تعهدات و وعده های والدین، سبب گسترش خلاقیت و سخت کوشی در شما میشود. شما یاد می گیرید کاری که دوست دارید و از آن لذت می برید را انجام می دهید، در کارهای خانه به دیگران کمک کنید، داشته هایتان را با دیگران تقسیم کنید، و درستکار و صادق باشید. و یا درست عکس تمام این موارد عمل کنید؛ به شما آموزش می دهند که کارهای خانه را انجام دهید، اشتباه کنید و از اشتباهات خود درس بگیرید و در زمان وقوع مجدد آنرا بطور متفاوت انجام دهید، زمین بخورید و دو مرتبه از جایتان بلند شوید و به راهتان ادامه دهید. سیستم اعتقادی شما از همان دوران نوزادی شکل می گیرد و تا آخر عمر کنارتان باقی خواهد ماند.

اما اگر احساس می کنید که روش تربیتی شما در دوران کودکی صحیح نبوده، نباید ناامید شوید چراکه باز هم می توانید جنبه های مثبت کاری را در خود ایجاد کنید. البته این کار ساده نیست و همیشه ممکن است بازتاب های متفاوتی را از اطرافیان دریافت کنید. اما به هر حال باید به خودتان ایمان داشته باشید و سخت کوشی را از یاد نبرید تا بتوانید مسیر دست یافتن به موفقیت فردی را پیدا کرده و بپیمایید.

رفتارهای خارجی

زمانیکه از نظر اعتقادی به این نتیجه رسیدید که داشتن اخلاقیات مثبت کاری مهم است، می توانید بر روی آن کار کرده و این اعتقادات درونی را به رفتارهای بیرونی تبدیل کنید و آنها را به مرحله اجرا در آورید. به تعهدات خود احترام بگذارید و سعی کنید آنها را تا آخرین مرحله انجام دهید حتی اگر انجام آنها برایتان دشوار گردد. زمانیکه با مقاومت و مخالفت مواجه می شوید، مصر و سخت کوش باشید تا بتوانید موانع موجود را از سر راه خود بردارید. با انضباط شخصی که برای خودتان قائل هستید، می بایست خود را مجاب کنید که به کاری که می کنید توجه داشته و تنها بر روی آن تمرکز کنید. باید نشان دهید که نسبت به تمام وقایعی که دور و برتان می افتد، هوشیار بوده و به آنها اهمیت می دهید. تصمیم گیری های زندگی را بر اساس ارزش های اخلاقی که در ذهن دارید انجام دهید و اگر نتیجه مطابق میلتان نبود، آنرا با سربلندی بپذیرید. در آخر باید اشاره داشت که شما باید با درون خود زندگی کنید، هر جایی که می توانستید به دیگران کمک کنید، و امانتدار خوبی برای اعتماد دیگران باشید.

برای اینکه به خود و افراد دیگری که به شما اعتماد کرده اند نشان دهید که صادق هستید، باید به آنها ثابت کنید که ارزش سخت کوشی را می دانید و به آن در تمام عرصه های زندگی عمل می کنید.

نتیجه

شاید برخی ها تصور کنند زمانیکه میانبرهای راحت تری نیز برای رسیدن به موفقیت وجود دارد، برای چه خودمان را آزار دهیم و به اخلاق کاری فکر کنیم؟ این جا دقیقاً همان جایی است که عمق باورها و میزان تعهد فردی شما نسبت به آنها معنا پیدا می کند. همه افراد در برهه های مختلف زندگی خود زمانیکه با مشکلات بزرگی مواجه میشوند، این سؤال را از خود می پرسند؛ اما باید بدانید که همین اعتقاد و نظام ارزش های اخلاقی هستند که می توانند شما را از سد مشکلات بزرگ زندگی رد کنند.

هر چند هیچ گونه ضمانتی وجود ندارد که همه افراد نتیجه مشابهی دریافت کنند، اما به هر حال بسیاری از موارد هستند که برای همه ثابت شده و همه افراد به آن عقیده دارند.

زمانیکه اخلاق کاری داشته باشید زمینه های ارتقای شغلی افزایش پیدا میکند.
ارتباط – چه شخصی باشد چه کاری- با وجود اعتماد تقویت شده و تداوم پیدا می کند و از طریق تعهد و سرسپردگی مادام العمر خواهد شد.
اگر اعتقاد شدیدی نسبت به اخلاق کاری داشته باشید، آنوقت اعتبار شما از جایی که خودتان هم نمی دانید، همه جا گیر می شود و دیگران برای شما احترام قائل می شوند.
فرصت های مختلف در مقابل شما خودنمایی می کنند و احساس می کنید که دنیا نعمت های کوچک و بزرگ خود را به شما عرضه می دارد و در موقعیت قرار می گیرید که "شانس" با قاعده و بی قاعده به سراغتان می آید.
در همان چهارچوبی که "موفقیت" را تعریف کرده اید به موفقیت دست پیدا میکنید.
عزت نفس شما افزایش پیدا میکند و در نظر سازمان، افراد دیگر و حتی جامعه فرد با ارزش تری جلوه خواهید کرد.
دنیا پر است از مشکل و سختی و مباحث غیر حقیقی. شاید افرادی که دارای اخلاق کاری قوی هستند شاید نتوانند به آن بزرگی و عظمتی که جامعه تعریف می کند برسند، اما به هر حال افرادی که به بزرگی رسیده اند همیشه اظهار می دارند که همین "اخلاق کاری" یکی از فاکتورهای آنها برای رسیدن به موفقیت محسوب می شود. شما چه فرد بزرگی باشید و چه در تصورات خود احساس کنید که بزرگ هستید و به دیگران هم با این دید نگاه کنید، و اخلاق کاری مثبتی را از خود به نمایش بگذارید، چیزی جز موفقیت در انتظارتان نخواهد بود.

نظام ارزشهای اخلاقی در محیط کار
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه صحیح برخورد با مشتریان


نحوه صحیح برخورد با مشتریان

برخورد با مشتری کار ساده ای نیست چون خیلی از آنها تندخو و بی صبر هستند. تکنیک من این است که آنها را با مهربانی مطیع خود میکنم. فقط کافی است که تا جایی که از عهده تان برمی آید به آنها کمک کنید و برخوردی مثبت و دوستانه داشته باشید. تازمانیکه این کارها را انجام دهید، هیچ مشکلی برایتان پیش نخواهد آمد. نباید اجازه دهید که یک مشتری گستاخ و بی ادب روزتان را خراب کند. باید یک طوری با او کنار بیایید چون مشتری بعدی ممکن است مثل قبلی نباشد.

وقتی ساعات کارتان طولانی باشد، برخورد با مشتری ها سخت تر هم می شود. می دانم که ممکن است خسته و بی حوصله شوید اما نباید آن را به رو بیاورید. نباید اجازه دهید که مشتریان بفهمند که شما خسته اید و دوست دارید به خانه برگردید. این طور کار کردن اصلاً خوب نیست. مشتریان دوست دارند که به یک محیط دوستانه قدم بگذارند و با کارمندان خوش برخورد روبه رو شوند. اگر خسته هستید باید سعی کنید که آن را پنهان کنید. اگر حوصله ندارید باید لبخند بزنید. خیلی زود آن روز هم تمام می شود.

در زیر به برخی از بایدها و نبایدها در برخورد با مشتری اشاره می کنیم.

بایدها

1. سریع و به نوبت به مشتریهای خود رسیدگی کنید.

2. اگر تعداد مشتری ها بالا رفت از همکارانتان کمک بگیرید.

3. باید اطلاع کافی از محصولات شرکت داشته باشید. همچنین باید بدانید که هر محصول کجا گذاشته شده است.

4. همیشه با لبخند به مشتریها خوشامدگویی کنید.

5. یادتان باشد که حق همیشه با مشتری است حتی وقتی حق با آنها نباشد.

6. همیشه از مشتری سوال کنید که به کمک شما نیاز دارند یا خیر.

7. همیشه بهترین محصولات خود را به مشتری پیشنهاد کنید.

8. درمقابل مشتری های سالخورده یا ناتوان جسمی توجه بیشتری نشان دهید.

9. اگر پاسخی برای سوال مشتری ندارید، یک پاسخ پیدا کنید. از اینکه پاسخ را از مدیرتان بپرسید واهمه نداشته باشید.

10. سخت کار کنید و همیشه لبخند بر لب داشته باشید.

نبایدها

1. هیچوقت با مشتری وارد بحث نشوید.

2. هیچوقت مشتری را آزرده خاطر نکنید.

3. هیچوقت به مشتری ها دروغ نگویید. حتی اگر یک دروغ کوچک باشد.

4. هیچوقت به مشتری ها نخندید و مسخره شان نکنید.

5. با محصولات بازی نکنید.

6. مشتری را زیاد معطل نگذارید چون ممکن است صبرش تمام شود. اگر نیاز به کمک داشتید، حتماً کمک بگیرید.

7. درمقابل مشتری ها با همکارانتان غیبت نکنید و خنده راه نیندازید.

8. با مشتریان سالخورده یا ناتوان جسمی بدرفتاری نکنید.

9. مشکلات شخصیتان را وارد کار نکنید.

10. به مشتری بی محلی نکنید.

الان 5 سال است که من در حرفه خرده فروشی مشغول به کار هستم. یکسال بعنوان صندوقدار در یک شرکت کفش کار می کردم و الان چهار سال است که در یک خواربار فروشی مشغولم. شاید فکر کنید که تجربه زیادی در این حرفه ندارم چون فقط 5 سال در این زمینه کار کرده ام اما به حرفم اعتماد کنید. من در این 5 سال با انواع و اقسام مشتری ها برخورد داشته ام. همه عمرم هم مشتری بوده ام. و این مقدار تجربه برای من کافی است. از فروشندگی چیزهای زیادی یاد گرفته ام . درمورد آدم ها خیلی چیزها فهمیده ام. یاد گرفته ام که اکثر ما صبحها که از خواب بیدار می شویم سرحال و خوش خلق نیستیم. یاد گرفته ام که آدم ها عجول و بی صبر هستند. یاد گرفته ام که اکثر ما نمی توانیم روی یک چیزی تصمیم بگیریم. این را هم فهمیده ام که بیشتر نژاد انسان صبور، دوست داشتنی، صادق، مهربان، مفید و سخاوتمند هستند. همه این چیزها را از فروشندگی آموخته ام.

اگر شما هم شغلی در فروشگاه داشته باشید، حال چه بعنوان فروشنده، مدیر، انباردار یا ...، احتمالا می دانید که کار اول شما کمک به مشتری است. مشتری ها هستند که موفقیت شرکت شما را تضمین می کنند. دلیل اول برای اینکه مردم برای خرید به یک فروشگاه خاص می روند، قیمت هاست. دلیل دوم رفتار و برخورد مسئولین فروشگاه است. اگر فروشگاه شما به داشتن فروشنده ها و مسئولین بی ادب معروف باشد، دیگر هیچ کسی از شما خرید نخواهد کرد. مردم دوست ندارند در فروشگاهی خرید بکنند که کارکنان آن بی توجهی می کنند، بحث می کنند و دروغ می گویند. مردم دوست دارند در فروشگاهی خرید کنند که مسئولین آن بامحبت و خوش برخورد باشند و با دقت و سرعت به نیازهای آنها پاسخ گویند. کارهایی اضافه بر سازمان انجام دهید تا مشتری ها متوجه شوند که برای آنها اهمیت قائلید. محیط کارتان را همیشه تمیز و مرتب نگه دارید. فروشگاه باید همیشه مملو از جنس های جدید باشد و هیچ کم کسری در محصولات مشاهده نشود. به جایی که در آن کار میکنید افتخار کنید و با مشتریانتان طوری برخورد کنید که دوست دارید با شما برخورد شود.

نحوه صحبت کردن با مشتری

آمار نشان می دهد که تاثیر اولیه که شخصی روی شما می گذارد عبارت است از:

55% غیرکلامی است: ظاهر و زبان بدن

38% تن صدا

7% کلامی است: کلماتی که به زبان می آورید.

کلمات تاثیر عمیقی روی افراد دارد. کلمات 7% تاثیر شما را روی کسی که برای اولین بار با او ملاقات می کنید تشکیل می دهد. مطمئناً همه ما می دانیم که حتی با یکی دو کلمه می توان به سادگی دل کسی را شکست یا برعکس احساسی به طرف مقابل داد که انگار مهمترین انسان روی زمین است.

اجازه بدهید نگاهی به طبقه بندی های کلمات بیندازیم که اگر در کار به درستی استفاده شوند، بین شما و مشتری هایتان رابطه خوبی ایجاد می کنند.

کلمات شاهانه: وقتی به درستی استفاده شوند باعث می شوند فرد احساس خاص بودن کند.

"اجازه دارم؟"

از مشتری هایتان اجازه بگیرید. اینکار باعث می شود احساس خاص بودن کنند.

"همانطور که می دانید..."

این چند کلمه اگر در ابتدای حرفی به زبان آید نشان می دهد که مشتری شما اطلاعات و دانش کافی درمورد محصول یا خدمات شما دارد و شما فقط آن نکات را برای او یادآور می شوید.

"متشکر می شوم اگر..."

این کلمات را می توانید زمانی استفاده کنید که می خواهید مشتری برایتان کاری انجام دهد که می تواند مفید باشد مثلاً "متشکر می شوم اگر دفعه بعد که به ما سر زدید آگاهمان کنید که دخترخانمتان این دستبند را دوست داشته است یا نه..."

"خواهش می کنم"

اگر نمی دانید کی از این اصطلاح استفاده کنید، از مادرتان بپرسید!

"باعث افتخار است که..."

اجازه بدهید مشتریتان بداند که حاضرید برای رفاه حال او فراتر از مسئولیتتان هم خدمت کنید.

"متشکرم"

این کلمه را از ته قلب به زبان آورید نه طوطی وار.

کلمات نیرومند: کلماتی که به احساسات ما ارتباط برقرار می کند

این کلمات به مشتری کمک می کند تصاویر ذهنی از احساسات خوب بسازد، برای مشکلات راه حل پیشنهاد کند و خورد را درگیر جریان کند. هریک از کلمات زیر را می توانید به راحتی به لغت نامه خود اضافه کنید.

جدید – ساده – مجانی - اصلاح شده - صرفه جویی کردن – مطمئن – راحت - اثبات شده – ارزش – شما - عشق

با تبلیغات جدید آشنا شوید و ببینید این کلمات چقدر در آنها استفاده می شوند. این کلمات را به مکالمات خود با مشتری ها اضافه کنید و ببینید که فروشتان چطور بالا می رود.

کلمات عاشقانه

عالی - زیبنده - فوق العاده - بی نظیر – فریبنده – ملیح – کلاسیک - مد روز – باحال - خیره کننده – ظریف – باسلیقه – برازنده – استثنایی – مهیج – بدیع – دلپسند – خارق العاده – شگفت آور – مجلل – مطبوع – خوش تیپ – پرابهت – گیرا – پرجلوه – پر زرق و برق – باشکوه – یادآوردنی – درخشان – نادر – شیک – باذوق – تک – خاص .

این کلمات معمولاً موقع فروش اجناس گرنبها و تحملی مثل جواهرآلات، لباسهای گران قیمت یا اتومبیل های شیک به کار می روند. اما حتی در فروش چیزهای خیلی ساده و ابتدایی هم می توانید از این کلمات استفاده کنید.

خوب، حالا برای برخورد با مشتریهایتان چه می کنید؟ می توانید یک راه جدید و جالب برای خوشامد مشتری هایتان خلق کنید؟

 

نحوه صحیح برخورد با مشتریان
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه رفتار و کنترل صحیح کارمندان


نحوه رفتار و کنترل صحیح کارمندان

کارمندان یک مجموعه بعنوان یک بخش مهم از زیر ساخت
های آن مجموعه بشـمار می روند. آنها هم مانند خریداران
از اقشـار عـادی جـامـعــه بوده و باید با آنها برخورد درستی
شود. در این مقاله روی صحبتمان با کارفرمایان بوده و قصد
داریـم تـــا آنها را با روش هایی آشنا کنیم که به واسطه آن
بتـوانـند بـرخـورد بـهتری بـا کـارکنـان خـود داشتـه و آنــها را
خوشحالتر نگه دارند.

کـارکنـان بـه نـوبـه خـود بـه عـنـوان نـوع دیـگری از مشتری
(خـریــدار) شناخته می شوند با این تفاوت کـه شـمـا یـک
موقعیت شغلی را به آنها می فروشید. تنها چیزی که کمی عجیب است این است که آنها از شما پول می خرند و در ازای آن برایتان کار انجام می دهند. به هر حال این هم خود نوعی تجارت است. ارتباط طولانی مدت با یک مشتری ثابت، می تواند سود بالایی به شما برساند. هر چه بهتر با آنها کنار بیایید در نتیجه معامله بهتری نیز خواهید داشت.

نیازهای یک کارمند

آنها از شما انتظار دارند که با رعایت ادب و احترام برخورد کنید. باید به ارزش هایشان احترام بگذارید، به حریم شخصی لطمه وارد نسازید، و اجازه دهید کاری را که از عهده آن بر می آیند خودشان به تنهایی انجام دهند.

زندگی خصوصی کارمند

باید همواره به این مسئله توجه داشته باشید که کارمندان شما زندگی خصوصی خودشان را دارند. شغل آنها همه زندگیشان نیست. یکی از دوستان من قصد ادامه تحصیل داشت، اما کارفرمای او کلیه کارکنان را ملزم کرده بود که آخر هفته ها نیز به شرکت بیایند. او به کارفرمای خود گفت: "من نمی توانم روزهای پنج شنبه و جمعه را کارکنم چرا که باید سر کلاس های درسی ام حاضر شوم." کارفرما در پاسخ به او گفت که باید برنامه اش را تغییر دهد. او نمی توانست این شرایط را بپذیرد و تا مرز بیرون آمدن از شرکت نیز پیش رفت. او شغلش را دوست داشت، با همکارانش ارتباط خوبی برقرار کرده بود، درامدش مناسب بود، و می توان گفت که رویهم رفته همه چیز خوب بود، اما تنها مسئله ای که او را آزار می داد این بود که کارفرمایش به هیچ وجه به زندگی شخصی او احترام نمی گذاشت.

زمانیکه شما فردی را استخدام می کنید، 40 ساعت از زمان او را در طول هفته خریداری می کنید. اگر به مدت زمانی بیش از این مقدار نیاز دارید، باید با او سر میز مذاکره بنشینید. باید توجه داشته باشید که ما بقی زمان او از آن شما نخواهد بود چراکه هزینه ای برای آن پرداخت نکرده اید. به عنوان مثال فرض کنید شما مالک یک رستوران هستید؛ چه احساسی می کنید وقتی می بینید مردمی که برای صرف شام آمده اند با خرید یک پرس غذا، از شما انتظار داشته باشند که دسر مجانی هم به آنها بدهید؟

نکته دیگری که باید همواره به آن توجه داشته باشید این است که هیچ گاه ارتقای شغلی کارمندان خود را نادیده نگیرید. آنها را تشویق کنید تا تحصیلات خود را ادامه دهند، در کلاس های آموزش مختلف ثبت نام کنند، و به هر طریقی که می توانند اطلاعات و توانایی های خود را ارتقا بخشند.

حریم شخصی کارمند

همه افراد خواستار حفظ حریم شخصی خود هستند و این امر شامل کارمندان یک شرکت نیز می شود. به عنوان مثال یک گل فروشی را در نظر بگیرید که در صدد استخدام یک فروشنده نیمه وقت است. آنها برای استخدام کردن شرایط خاصی را در نظر می گیرند: هر موقع به شما نیاز داشته باشند باید در دسترس باشید، گواهی عدم سوء پیشنه، چک آپ کامل پزشکی، و اعتبار بانکی و پرینت حساب جاری خود را باید در اختیار آنها قرار دهید، به طور مکرر باید تست اعتیاد انجام دهید، وضعیت ظاهری خود را باید مطابق میل آنها درست کنید که این مورد شامل مو، طرز لباس پوشیدن و حتی ایستادن شما نیز می شود، آنها اطلاعات بیشتری در زمینه روابط خانوادگی شما می خواهند و نهایتاً پول خوبی هم نمی دهند!

این کار درست به نظر نمی رسد. صورتحساب بانکی لازم نیست، شما که نمیخواهید پولی به آنها پرداخت کنید، تاریخچه شغلی حتماً لازم است، گواهی عدم سوء پیشنیه شاید، اما پرینت حساب به هیچ وجه لازم نیست. باید بگویم که به عقیده من این مغازه گل فروشی برای همیشه آگهی استخدام خود را چاپ خواهد کرد.

احترام به مشاغل مختلف

اساس رابطه شغلی بر پایه شغلی است که ارائه می شود. اگر برای آن شغل احترام قائل نباشید، فردی که مسئول انجام آن می شود نیز متقابلاً هیچ احترامی برای شما قائل نخواهد شد. شاید یک اتاق پر از خدمه داشته باشید و هر روز صبح که وارد میشوید همه آنها به شما تعظیم کنند، اما اگر کار آنها را جدی نگیرید، آنها هم شما را جدی نمی گیرند و قلباً برای شما احترام قائل نیستند.

هر موقعیت شغلی باید اهداف مشخص و قابل فهمی را دنبال کند. از سوی دیگر، کلیه کارکنان نیز باید این نیاز را به درستی درک کرده باشند و بدانند که بدون وجود همکاری، هیچ کس به اهدافش نمی رسد. اگر واقعاً احساس میکنید که این شغل آنقدر اهمیت ندارد که بخواهید از نحوه انجام دادن آن آگاه شوید، بهتر است نه وقت خودتان را تلف کنید و نه وقت یک فرد دیگر را.

یکی از اولین مشاغل حرفه ای من، کار کردن در بخش "بیمه کیفیت" بود. سایر مهندسانی که در شرکت کار می کردند به من می خندیدند و فکر می کردند که این کار بیهوده است. کم کم متوجه شدم که کسی مرا جدی نمی گیرد و همه فکر می کنند که کار من ارزشی ندارد.

هیچ نقطه مثبتی در شغل من وجود نداشت. من ناامید و افسرده شده بود. هیچ کس دیگر هم تا به حال برای یک مدت زمان طولانی در این شغل باقی نمانده بود، چرا که ارزشش را نداشت.

یکی از همکارانم در قسمت خدمات ارائه اینترنت کار می کرد، زمانیکه مشتری ها به هر نحوی پیام های تجاری خود را در انتهای مقالات جای می دادند، او پیغام های تجاری آنها را مسدود می کرد. چه شغل فوق العاده ای، همه کارکنان از او تشکر می کردند و رضایت شغلی اش بالا بود. او در حقیقت کاری نمی کرد جز اینکه سایر افراد را ناراحت کند، در کارهای آنها اختلال ایجاد کند، و هزاران نفر نیز علیه او شکایت کرده بودند. کارفرما به افرادی که در این بخش کار می کردند نام "سوگلی" داده بود. فقط با یک تلفن، کاربرهایی که هرز نامه (spam) ایجاد میکردند را از شبکه حذف می کردند؛ - حتی بدون اینکه قبلاً به آنها هشداری داده باشند.

رضایت کارمند تضمین کننده رضایت مشتری

فرض کنیم که همه کارمدان شما راضی هستند. خوب؟ آنها حتی اگر راضی هم نباشند باز هم کار می کنند چون اگر کار نکنند حقوقی نخواهند داشت. با وجود این پس چرا باید خودمان را به زحمت بیندازیم و آنها را خوشحال نگه داریم؟

علاوه بر مسائل مالی، مقوله های اساسی دیگری نیز وجود دارد. یک کارمند راضی سعی می کند تا کار خود را به بهترین نحو ممکن انجام دهد. دفعه آینده که یک شرکت سرویس بدی به شما ارئه داد، برای یک لحظه به کارمندی که این سرویس را به شما داده فکر کنید. متوجه می شوید که از شغلش راضی نیست. شاید از او چیزی خواسته اید که در حد توانایی هایش نیست و یا مجاز نیست که شما را به فرد دیگر ارجاع دهد. به عنوان مثال اگر شما تاکید می کنید که در ساندویچ خود پنیر نمی خواهید و گارسون ساندویچ را با پنیر می آورد، شاید این اشتباه از آشپز سر زده باشد و یا شاید مشکل دیگری در کار باشد. کلیه کارمندان یک شرکت باید تک تک همکاران خود را حمایت کنند تا شما به آن سرویسی که نیاز دارید، برسید.

خلاصه

هیچ کارمندی علاقه به کارفرمایی که به زمان و زندگی شخصی احترام نمی گذارد، ندارد. اگر شغلی داشته باشید که از عهده آن بر نیایید، به مرور زمان از آن کار متنفر می شوید؛ پس زمانیکه که در منصب استخدام و اخراج قرار می گیرید، مشاغلی را ایجاد کنید که ارزشمند و مفید باشند و اگر احساس میکنید که نمی توانید امکانات کافی در اختیار فردی که او را استخدام کرده اید، قرار دهید، پس نمی توانید سر او داد بزنید و از او ایراد بگیرید.

نهایتاً اگر کارمندان خود را، هم به عنوان یک انسان و هم به عنوان افرادی مستقل در نظر گرفته و در کلیه شرایط آنها را جدی بگیرید، نتایج خیلی خیلی بهتری می گیرید. با انجام این کار رضایت شغلی نیز عایدتان می شود که به عقیده من به اندازه درآمد اهمیت دارد.

کاری که این هفته انجام می دهید: خط مشی های کلی شرکت را که برای کارمندان نوشته شده مطالعه کنید. اگر کلیه سیاست ها اجباری باشد و شما آنها را به کارمندانتان تحمیل کرده باشید، آیا بازهم می توانید رضایت شغلی داشته باشید!

نحوه رفتار و کنترل صحیح کارمندان
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه تعیین و دستیابی به اهداف شخصی


نحوه تعیین و دستیابی به اهداف شخصی

به جای داشتن یک برنامه ی ذهنی، مُشتی خیال و آرزوی مــبهم، بهتر است که برای پیشرفت و ترقی شخصی، روی اهداف مشخص متمرکز شوید. مشخص کردن اهداف باعث می شود که بتوانید انتخاب های بهتری داشته و به اهداف کـوتاه و بـلنـد مـدت خـود بـرسـیـد و دستـاوردهــای خـود را
بسـنجید. در اینجا چـند راه مشخص کردن اهداف را برایتان بازگو نموده و بـشـما بـرای رسیدن به این اهداف راهنمایی هایی ارائه می دهیم.

مشخص کردن فضاهای پیشرفت
مهمترین قدم در پیشرفت و ترقی شخصی، مشخص کردن رابطه ی بین جنبه های مختلف زندگی و جدا کردن جنبه هایی است که نیاز به تغییر و بهبودی دارند. برای این کار نقشه ای در ذهنتان طراحی کنید که توانایی ها و ضعف ها، ارزش ها و آرزوهای شما با توجه به زندگی شخصی، کاری و اجتماعیتان در آن لیست شود.


آیا ارتباطی بین این جنبه ها مشاهده می کنید؟ مثلاً آیا ارزش های اجتماعیتان را جزء اهمیت ملاقات با دوستان لیست می کنید، درحالیکه دستاوردها و پیشرفت هایتان حول و حوش فعالیت های کاری می چرخد؟ یا فعالیت فیزیکی به عنوان یکی از علایق شخصیتان است اما ساعت های طولانی را که سر کار می گذرانید، یکی از توانایی های تخصصیتان لیست می کنید؟


انتخاب هدف ها
وقتی نگاهی به قسمت ها و جوانب مختلف زندگیتان، چه آنهایی که در آنها توانمندید و چه آن قسمت ها که کمبود دارید انداختید، باید دنبال پلی برای اتصال این قسمت ها به هم باشید. برای مثال، ممکن است سفر به دور دنیا یکی از علایق و آرزوهای شخصیتان باشد، اما این آرزو پشت عادت اجتماعی هر شب شما برای بیرون رفتن با دوستان صرف شام در رستوران پنهان شده باشد. به عبارت دیگر، شما برای مسافرت به پول نیاز دارید، اما با این عادت نمی توانید هیچ پولی پس انداز کنید چون همه ی پول خود را به خاطر روابط اجتماعیتان از دست می دهید. در این مورد پلی که علاقه و آرزوی شما را به نقص و کمبودتان متصل می کند، "محدودیت مالی" نامیده می شود.


رسیدن به هدف ها
در این قسمت به چند مورد از هدف های مرتبط با پیشرفت و ترقی شخصی و گام هایی که برای رسیدن به اهداف شخصی، کاری و اجتماعیتان باید انجام دهید اشاره می کنیم.


1. هدف: داشتن صبر بیشتر

شخصی: آزار و اذیت هایی که باعث می شود صبر خود را از دست بدهید را لیست کرده و سعی کنید راه حل هایی برای آن خلق کنید. اگر ترافیک حرصتان را در می آورد، زودتر از خانه خارج شوید، مسیر دیگری را انتخاب کنید، از وسایل نقلیه ی عمومی استفاده کنید، موزیک گوش دهید و....

حرفه ای: برایتان عذاب آور است وقتی همکارانتان مدت زیادی وقت در جلسات صرف می کنند و یا با حرف زدن کار شما را مختل کرده و تمرکزتان را می گیرند؟ از آنها دستور جلسه بخواهید و ببینید آیا حضور شما در کل جلسه لازم است یا خیر. اگر حرف زدن همکارانتان تمرکزتان را برهم می زند، در اتاقتان را ببندید.

اجتماعی و عشقی: ارتباطتان را با خانواده، دوستان و عشقتان گه گاه کم می کنید؟ شلخته بودن نامزدتان یا گیرهای پدر و مادرتان اذیتتان می کند؟ روی اهدافتان تمرکز کنید و ببینید چه زمان هایی باید قاطع باشید و چه وقت مسائل را نادیده بگیرید.




2. هدف: به دست آوردن کنترل احساسات

شخصی: هر چیزی که مخالف هدف کنترل احساساتتان باشد را به دقت بررسی کنید و ببینید چه چیزهایی باعث خارج شدن شما از حالت عادی می شود.

حرفه ای: اگر چیزی یا حرفی در یک جلسه اذیتتان کرد و احساس کردید که کنترل خود را از دست خواهید داد، قبل از اینکه عملی انجام دهید که بعدها پشیمان شوید، عذر خواهید کرده و جلسه را ترک کنید و کمی قدم بزنید.

اجتماعی و عشقی: قبل از اینکه احساساتتان فوران کند تا 10 بشمارید. اگر همیشه عادت دارید که سر نامزدتان فریاد بزنید، شاید به درد هم نمی خورید.



3. هدف: بالا بردن تعادل و ثبات

شخصی: کاری کنید تا از شر عادت های مضر و مخربی مثل سیگار کشیدن و پرخوری راحت شوید. وقت کافی برای کارهای بزرگ، تغییرات مکانی و ارتباطی و کاری بنا بر اهدافتان صرف کنید.

حرفه ای: تعادل و ثبات خود را در مسائل مختلف مثلاً با کم کردن هزینه های ناهار و قهوه بالاتر ببرید. توانایی هایتان را بشناسید، مهارت هایتان را با تمرین و ممارست بیشتر بالا ببرید و دستاوردهای خود را به دقت بررسی کنید.

اجتماعی و عشقی: اگر به نظرتان زمانش رسیده است که مستقر شده و ازدواج کنید، در انتخاب همسر دقت کنید. اگر وضعیت مالی خوبی ندارید، قرار ملاقات هایی بگذارید که نیازی به حساب بانکی نداشته باشند.


4. هدف: اضافه کردن لذت و خوشی جزء برنامه ی روزانه

شخصی: به جای افتادن روی مبل جلوی تلویزیون، برای تعطیلات آخر هفته خود برنامه ریزی کنید. برای خرید سبزیجات تازه به فروشگاه محل بروید، با این کار هم غذای سالم تری خواهید خورد و هم از بیرون رفتن لذت می برید. در اوقات فراغتتان کارهایی انجام دهید که دوست دارید.

حرفه ای: گه گاه مسیر خانه تا اداره را پیاده طی کنید و یا اگر مسیرش طولانی است، ماشینتان را دورتر از شرکت پارک کرده و بقیه ی مسیر را پیاده بروید. این کار هم ورزش است و هم از هوای تازه لذت خواهید برد.

اجتماعی و عشقی: کمی سرگرمی و چیزهای تازه به زندگی اجتماعیتان اضافه کنید. شب های جمعه را به رستوران های مختلف بروید. آخر هفته ها را با نامزدتان بگذرانید. بعد از ظهرها با دوستانتان فعالیت های جدید را شروع کنید. اما وقتی انتخاب هایتان را انجام می دهید، همیشه هدف هایتان را مد نظر قرار دهید.

اهدافتان را همیشه مد نظر قرار دهید

"یک هدف بدون برنامه، فقط یک آرزو است."

-آنتوان دو سنت اگزوپری-

پیشرفت خود را بررسی کنید. هر سه ماه یکبار میزان پیشبرد اهدافتان را ملاحظه کنید و ببینید تا چه اندازه جلو رفته اید. برای گرفتن هر تصمیمی در زندگیتان، همیشه اهدافتان را مد نظر قرار دهید، تا نتایج فوق العاده ی آن را مشاهده کنید.

 

نحوه تعیین و دستیابی به اهداف شخصی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه تشخیص و برخورد با مشتریان عصبانی


نحوه تشخیص و برخورد با مشتریان عصبانی


احتـمالاً هـر روز بـا مشتـریـان عصبـانی مواجه مــی شوید.
می دانید، آنهایی که می خواهند همه اتفاق های بدی که
در زندگیشان افتاده را یکجا سر شما خالی کنند؟ حـرفهای
آنها ممکن است طعنه آمیز و نیشدار باشد و یا با بد زبانی
و حـرف هـای نـاروا همـراه بـاشد. مـمکن اسـت مستقـیـماً
فـحـش بـارانـتـان کنـند، تـهدیـدتان کـننـد، یـا سـعی کنــنـد
بترسانندتان. کنار آمدن با چنین افرادی خیلی سخت است
و روبه رو شدن با یکی از آنها همه روزتان را خراب خواهد کرد.

با اینکه این آدم ها ممکن است عصبانیتان کنند اما واکنش خوبی نیست که بخواهید مثل خودشان با آنها رفتار کنید. چنین واکنشی فقط وضعیت را بدتر کرده و در واقع ممکن است به خطرتان بیندازد. اگر بخواهید جواب داد را با داد بدهید، فقط نتیجه منفی برایتان خواهد داشت.

اجازه بدهید با آن روبه رو شویم. شما آنقدر وقت ندارید که آن را برای بحث و دعوا تلف کنید...خیلی کار دارید و باید به آنها برسید. اما می خواهید که بتوانید از پس این نوع مشتری هایتان هم برآیید. باید موقعیت را تحت کنترل خودتان بگیرید، با آن کنار آمده و به کارتان برسید.

روش ها و تکنیک های مختلفی هست که برای برخورد با این دسته افراد می توانید از آن استفاده کنید. اما امروز می خواهیم اول به شما کمک کنیم که متوجه شوید وقتی مشتری های خشمناک عصبانیتشان را سر شما می ریزند. درک آدم های عصبانی به ما کمک می کند کمتر واکنش نشان دهیم و عصبانی نشویم.

اصلاً شخصی نیست

اولین چیزی که درمورد مشتری های عصبانی باید به یاد داشته باشید این است که وقتی رفتار آنها متوجه شماست، سرچشمه اصلی این عصبانیت جای دیگری است. این فرد عصبانی در حالت عادی بر سر شخص شما عصبانی نخواهد بود. این فرد بر سر شما بعنوان کارمند یک اداره یا شرکت که احتمالاً به کارهای او رسیدگی نکرده است، عصبانی می شود. از آنجاکه داد کشیدن و فریاد زدن بر سر یک شرکت به طور کل خیلی سخت است، ارباب رجوع عصبانی عصبانیتش را بر سر شما به تنهایی فرود می آورد.

فرد عصبانی چه می خواهد؟

یکی از واقعیت ها درمورد ارباب رجوع ها و مشتریان عصبانی این است که آنها می خواهند مشکلشان برطرف شود. البته این همه ماجرا نیست. وقتی اداره یا شرکت کار او را انجام نداده است، دیگر حل شدن مشکل برای او در مرتبه دوم اهمیت قرار می گیرد. بله، آنها می خواهند مشکلشان حل شود، اما از یکجا، آنقدر عصبانی می شوند که دیگر سعی نمی کنند خودشان هم همکاری کنند تا کاری که می خواستند انجام شود. حتی اگر شما بتوانید کارهایشان را بدون کمک خودشان راست و ریست کنید، هنوز هم عصبانی خواهند ماند.

مهم است که بدانید افراد خیلی عصبانی به دنبال فرصتی هستند تا عصبانیتشان را خالی کنند و دوست دارند که داد و بیدادها و حرف هایشان را کسی بشنود. اگر شما عصبانیت آنها را درک نکنید، و خیلی سریع سعی کنید مشکلشان را حل کنید، باعث خواهید شد که عصبانی تر از قبل هم شده و داد و قال بیشتری راه بیندازند.

چه باید کرد؟

برای گرفتن کنترل عصبانیت این افراد در دستتان کارهای خاصی هست که می توانید انجام دهید تا بیشتر از این دیگر وقتتان را نگیرند.

اول اینکه باید مشتریانتان را همانطور که از در وارد می شوند و به سمتتان می آیند برانداز کنید، و خودتان را آماده کنید چون این امکان وجود دارد که رفتارهای خشونت آمیز از خود نشان دهند.

افرادیکه ناراحت باشند حتی قبل از اینکه دهانشان را باز کنند، علائمی از خود نشان می دهند. این افراد علائمی غیر کلامی از خود نشان می دهند که برخی از آن عبارتند از: شانه های خمیده، مشت های گره کرده، صورت برافروخته، ناراحتی و بی قراری، خیره شدن یا اجتناب از ارتباط چشمی، حرکات و تکان های سریع و ....

باید به این علائم توجه داشته باشید تا هرگونه خالی شدن خشم و عصبانیت متعجبتان نکند. خیلی از موقعیتهای خشمناک به این علت غیرقابل کنترل می شوند چون کارمند خیلی سریع به این رفتار عصبانی واکنش می دهد، آن هم به این دلیل است که انتظار چنین برخوردی را نداشته است.

اگر متوجه شدید که یکی از این افراد عصبانی به شما نزدیک می شود، با یادآوری اینکه می توانید این موقعیت را کنترل کنید، خودتان را از لحاظ ذهنی آماده کنید و به این دلیل لازم است که کنترل خودتان را هم به دست گیرید. اگر شما هم عصبانی شوید، فقط باعث خراب تر شدن موقعیت خواهید شد.

دوم اینکه وقتی با یک مشتری عصبانی برخورد کردید، باید تا می توانید سعی کنید که خود را کمتر به امور اداری مربوط کنید. یادتان هست که گفتم عصبانیت این مشتری بیشتر از اداره یا شرکتتان ناشی می شود؟ اگر مشتری شما را بخشی از آن اداره تلقی کند، مطمئناً عصبانیت بیشتری را نثارتان خواهد کرد. اما، اگر طوری رفتار کنید که او شما را مثل یک انسان عادی ببیند که هرچه در توان دارد برای جلب رضایت او انجام می دهد، مطمئناً دیگر چندان پرخاشجویانه رفتار نخواهد کرد.

اجازه بدهید کمی جزئی تر بررسی کنیم. شما چطور اینکار را انجام می دهید؟

1) با زبانی دوستانه صحبت کنید. به هیچ عنوان با صدایی یکنواخت یا به صورتیکه نشان دهد بی علاقه هستید، حرف نزنید.

2) در صورت امکان از اسم فرد استفاده کنید و اگر موقعیت ایجاب می کرد خودتان را هم به او معرفی کنید.

3) خیلی خوب و مودبانه با وی سلام و احوالپرسی کنید. رفتارهایی مثل نگاه کردن از بالای صفحه کاغذ پیش رویتان و به زبان آوردن "بله؟" یا "بعدی" شما را یک ماشین به نظر می آورد.

4) خیلی خوب گوش دهید. با خلاصه کردن حرف هایی که به شما گفته و تکرار آن به او نشان دهید که به حرفهایش گوش می دهید. این نشاندهنده علاقه و توجه شماست. اشتباه متداولی که خیلی از افراد مرتکب می شوند این است که اجازه نمی دهند مشتری حرفش را تمام کند.

5) از به زبان آوردن جمله هایی مثل "من فقط اینجا کار می کنم" یا "من فقط از قوانین پیروی می کنم" خودداری کنید. این حرف ها هم شما را به بخشی از آن اداره یا شرکت مربوط می کند. درست است که این شما نیستید که قانون ها را وضع می کنید اما می توانید آن حرف را به این صورت هم بزنید: "جناب، قوانین را فلان کس تعیین میکند. اگر دوست داشته باشید می توانید با فلان کس و فلان کس صحبت کنید و بگویید که قوانین منصفانه و عادلانه نیستند. می خواهید شماره تلفن آنها را در اختیارتان بگذارم؟"

نتیجه گیری

هر موقعیت خشمناک به طریقی متفاوت است، و همه راه حل ها برای همه موقعیت ها موثر نیستند. اصول کلی که در این مقاله درمورد آن صحبت کردیم را باید در شرایطی استفاده کنید که از قبل خوب مشتری خود را برانداز کرده باشید و حتماً خودتان را یک فرد عادی نشان دهید.

نحوه تشخیص و برخورد با مشتریان عصبانی
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه برنامه ریزی یک روز کاری


نحوه برنامه ریزی یک روز کاری

مطالعات و تحقیقات نشان داده است که یک کارمند عادی به طور متوسط روز خود را به طور کل 3/2 ساعت در هفته برنامه ریزی می کند. نتایج تحقیقات مربوط به بخش های فروش نشان می دهد که افرادیکه زمان بیشتری را به برنامه ریزی اختصاص دادند موفق تر بوده اند. از اینرو تصمیم گرفتیم در این مقاله به شما نشان دهیم که چطور می توانید روزتان را برنامه ریزی کنید.

ü تصویر طولانی مدت موفقیت خود را تجسم کنید و آنرا به صورت نوشتار دربیاورید. اهدافتان را هر چند وقت یکبار مرور کنید. اهدافتان باید مشخص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی و با جایی که الان قرار دارید متناسب باشد. همچنین باید یک روز پایان نیز برای آن وجود داشته باشد. استیون کووی این را اینطور تعریف می کند، "شروع کردن با در نظر گرفتن سرانجام کار در ذهن".

ü هر روز برای خودتان برنامه بنویسید. آیتم هایی را در این برنامه بگنجانید که بتوانید همان روز آنها را تکمیل کنید مثل "آماده کردن ضمیمه ها برای گزارش ماهانه" به جای "کار کردن روی گزارش".

ü برنامه روزانه خود را به سه بخش الف، ب و ج اولویت بندی کنید.

ü آیتم های بخش “الف" برای موفقیت دراز مدت شما اهمیت زیادی دارند (اگر هیچ کار دیگری نداشتید که امروز انجام دهید، اینها فعالیت هایی هستند که روی نتیجه یک ماهه آینده شما تاثیر دارد).

ü آیتم های بخش "ب" کارهایی هستند که باید جزء برنامه کاریتان امروز انجام دهید (اینها کارهای فوری هستند اما نه به آن اندازه مهم).

ü آیتم های بخش "ج" فعالیت هایی نوشته نشده و غیرقابل اجتناب اما لازم هستند (اجرا، مسافرت، مسائل شخصی).

ü آیتم های بخش "د" کارهایی هستند که می توانید انجام آنرا به تعویق بیندازید، به کس دیگری محول کنید یا از لیست روزانه خود حذف کنید.

ü با کارهای بخش الف شروع کنید. فقط به خاطر اینکه کارهای بخش ج ساده تر هستند به سراغ این بخش نروید. همچنین باید آیتم های بخش الف را به قسمت های کوچک تر و قابل کنترل تر دربیاورید که انجام آنها آسانتر باشد.

ü با اتمام هر کار یک تیک جلوی آن بزنید تا حس پیشرفت در کار به شما منتقل شود.

ü برای کارهای اصلی وقت بگذارید. این می تواند اختصاص زمان برای کار کردن روی یک کار اصلی باشد. اگر کسی بخواهد طی آن زمان شما را ملاقات کند باید بگویید، متاسفم من قبلاً با کس دیگری قرار گذاشته ام!

ü برای یک روزتان اینقدر برنامه نگذارید که قادر به انجامشان نباشید. برای کارهای اورژانسی، فرصت های خاص و زمان فکر کردن هم وقت بگذارید.

ü خودتان مدیر خودتان باشید. از خودتان بپرسید که آیا به اهدافتان رسیده اید و برای رسیدن به آنها برنامه تان باید دستخوش چه تغییراتی شود.

ü همین الان انجامش دهید. مردم همیشه می گویند، "هفته آینده با من تماس بگیرید برای آن قرار می گذاریم". به جای این بگویید، "اجازه بدهید همین الان آنرا انجام دهیم".

ü همیشه برای تعادل بخشیدن به زندگیتان هم وقت بگذارید، یعنی برای خانواده تان، ورزش، تفریح و فعالیت های اجتماعی و معنوی هم برنامه ریزی کنید.

ü ساعات مختلف روز را بررسی کنید تا ببینید در چه ساعاتی بالاترین کارایی را دارید. سپی این ساعات را به انجام کارهای اصلی خود که اولویت بالایی دارند اختصاص دهید.

 

نحوه برنامه ریزی یک روز کاری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه برنامه ریزی و مدیریت جهت رسیدن به اهداف


نحوه برنامه ریزی و مدیریت جهت رسیدن به اهداف

آیا در شگفتید که چقدر روزها و ماه ها زود می گذرند؟ از انبوه کارهایی که باید انجام دهید و مقدار کمی که تا به حال به پایان رسانده اید، مضطرب و وحشتزده هستید؟ نگران نباشید، تنها نیستید، همه وضعیتی مشابه شما دارند. ما در دنیایی بسیار شلوغ و پرمشغله زندگی می کنیم که زمان ، اولویتها و انرژیمان در چالش به سر میبرند. واقعیت این است که زمان به اندازه کافی برای همه چیز وجود ندارد و برای انجام همه کارهای هم انرژی کافی نداریم. همه شما مطمئناً زمانی در طول زندگیتان فکر کرده اید که چه می شد خدا هفته را 8 روز یا روز را 30 ساعت می آفرید. به نظر خوب است اما اگر آنطور هم بود، ما آن زمان اضافی را هم جذب می کردیم و باز در هم نقطه بودیم.

5 قدم وجود دارد که با مدیریت زمان و به موقع انجام دادن هر کار، میتوانیم به موفقیت بیشتری دست پیدا کنیم.

1. ارزیابی: واقعاً چه می خواهیم؟ در چه جهتی رو به حرکتیم؟ الان چه می کنیم؟

2. واقعی شدن: چه چیز واقعاً اهمیت دارد و روی اهداف طولانی مدت ما اثر می گذارد و بیشتر آن را پشتیبانی می کند؟ چه چیزهایی فاقد اهمیت هستند؟ چه چیز حواس و تمرکز من را بر هم می زند؟

3. برنامه: برای رسیدن به اهدافم چه کار باید بکنم؟ قدم های اصلی برای رسیدن به اهداف کدام ها هستند؟ چطور باید اینکار را انجام دهم؟ چه برنامه یا استراتژی من را متمرکز می کند؟

4. تمرکز: برای رسیدن به این اهداف، باید چه کسی باشید و از چه ساختارهایی پیروی کنید؟

5. کنترل/ارزیابی: آیا کارهای کوچک و پیش پا افتاده انجام می دهم؟ آیا وقتم را هدر می دهم؟ چه چیز کار میکند/ چه چیز کار نمی کند؟ چطور می توانم کارهایی که انجام می دهم را موثرتر کنم؟


برنامه با ایده هایی که در فکر ماست شروع می شود؛ ما دوست داریم کاری را انجام دهیم یا چیزی را داشته باشیم. کلید موفقیت این ایده، داشتن برنامه است. معمولاً ما برای رسیدن به اهدافمان هیچ برنامه ای نداریم و مراحل عملی برای آن در نظر نمی گیریم. اما برای دست یافتن به آنچه می خواهیم باید اقدامات عملی آن را بررسی کرده و برنامه ریزی کنیم.

بعضی وقت ها بعضی ها شروع به برنامه ریزی می کنند و بعد که می بینند برای رسیدن به هدفشان چقدر باید تلاش کنند و چه کارهایی را باید انجام دهند، دلسرد می شوند. بیشتر وقت ها اهداف ما برایمان فقط به شکل رویا باقی می ماند، چون نمی توانیم آنها را به مرحله عمل درآوریم. برای ایجاد یک برنامه از ابتدا تا انتهای کار، نیاز به نکات مدیریتی است. برای طرح ریزی این برنامه باید ببینید چقدر زمان، انرژی، منابع و شوق دارید. بعد باید ببینید که رسیدن به این هدف به چه مدت زمان نیاز دارد. معمولاً افراد عادت دارند زمان لازم برای آن کار را کم در نظر بگیرند به همین دلیل هیچوقت موفق نمی شوند. یادتان باشد، اگر می خواهید چیزی به برنامه تان اضافه کنید، باید "نه" گفتن به کارهای دیگر را هم یاد بگیرید تا بتوانید برای هدف مورد نظرتان جا باز کنید.

قدم اول: ارزیابی

معمولاً آن را واقعیت تلقی می کنیم و صادقانه می خواهیم به این اهداف دست پیدا کنیم. می دانیم که رسیدن به این اهداف چه تغییر شگرفی در زندگیمان ایجاد می کند، به همین خاطر می خواهیم به آنها دست پیدا کنیم.

درصد خیلی کمی از افراد هستند که این سوالات را ارزیابی می کنند، "در چه جهتی رو به حرکتم؟"، "برای رسیدن به جایی که می خواهم چه باید بکنم؟" ارزیابی ابزاری است که به ما این امکان را می دهد ببینیم کجا ایستاده ایم، تصمیم بگیریم که به کجا می خواهیم برویم. اگر دورنگر نباشیم، نسبت به موقعیت های کنونی واکنش میدهیم. "می خواهم پول بیشتری در بیاورم، می خواهم وزنم را پایین بیاورم، باید فلان معامله را انجام بدهم." این باعث می شود بدون داشتن هدف و تمرکز، در زندگی سرگردان شویم. باید ابتدا زمان حال را ارزیابی کنیم و بعد آینده را ارزیابی کنیم و ببینیم برای رسیدن به آنجا چه باید بکنیم.

قدم دوم: واقعی شدن

پس از این باید واقعی شویم. آیا این با جهتی که رو به سوی آن دارید، با اهداف طولانی مدتتان در زندگی، سازگار است؟ اینکار چه چیز عایدتان می کند؟ چه قیمتی را باید بپردازید (با در نظر گرفتن زمان، پول، انرژی، احساسی و ...)؟ آیا می توانید چنین قیمتی را بپردازید؟ اگر واقعاً چنین چیزی را می خواهید، چه چیز اهمیت دارد؟ در راه رسیدن به آن، چه مسائلی فکرتان را منحرف می کند؟

نکات کلیدی را تشخیص دهید:

ببینید واقعاً رو به چه جهتی دارید و چه چیز شما را به آنجا می رساند.
ببینید برای رسیدن به آن هدف واقعاً چه باید بکنید و آنها را یادداشت کنید.
ببینید برای رسیدن به آنجا به چه کارهای دیگری باید "نه" بگویید. 3 کاری را انتخاب کنید که دیگر نباید انجام دهید. ببینید رسیدن به این هدف چه قیمتی دارد و بنویسید چطور می توانید آن قیمت را پرداخت کنید.
5 مورد از مسائلی که فکر شما را در راه رسیدن به آن هدف منحرف می کند، شناسایی کنید.
قدم سوم: برنامه

در مرحله بعد باید برای رسیدن به هدفی که میخواهید، برنامه بریزید. از نکات کلیدی که در قسمت قبل عنوان شد استفاده کنید و ایده های دیگری را که فکر می کنید برای رسیدن به آن هدف به آن نیاز دارید را به آن لیست اضافه کنید. چه اقدامات عملی باید پیش گیرید. یک دقیقه صبر کنید و در ذهنتان روی اهداف طولانی مدتتان تمرکز کنید. همه چیز را به کاملترین شکل تجسم کنید. چه می بینید؟ چه می کنید؟ اعمال و رفتار خود را چطور می بینید؟ حالا دوباره در ذهنتان به عقب برگردید و ببینید برای رسیدن به آنجا چه کرده اید.

قدم چهارم: تمرکز

حالا که نقشه تان را هن طرح ریزی کردید، ببینید برای انجام آن به چه کسانی نیاز دارید؟ دوباره به تجسم فکریتان برگردید و ببینید طی آن پروژه چه دیدگاه ها و نظراتی داشتید؟ چطور آن کار را انجام دادید؟ چه برنامه یا استراتژی شما را روی کار متمرکز کرد؟ یکی از بزرگترین اشتباهاتی که اکثر مردم مرتکب می شوند این است که وقتی نقشه شان کامل می شود، دوباره مشغول کار و درگیری های زندگیشان می شوند و برنامه شان را به کلی فراموش می کنند. وقتی برنامه تان را تنظیم می کردید، نگاهتان به تصویر بزرگ بود. وقتی مشغول درگیری های زندگی هستید، نمی توانید ببینید که پیش رویتان چیست، مگر اینکه برنامه و نقشه تان را به خوبی دنبال کنید.

قدم پنجم: کنترل

هر از گاهی به عقب برگردید و کارتان را ارزیابی کنید. به قدم اول برگردید. چه می کنید؟ چه چیز خوب کار می کند و کجای کارتان می لنگد؟ آیا به خوبی نقشه تان را دنبال میکنید؟ بهترین اصلاحات لازم را اعمال کنید. هدف طولانی مدتتان را همیشه در ذهن داشته باشید و مداوم کنترل کنید که اهداف کوتاه مدتتان با هدف طولانی مدتتان یکی باشد. رفتارتان را ارزیابی کنید. رسیدن به اهداف بزرگ کار بسیار دشواری است. اول نقشه بکشید و تمرکزتان را روی اهداف کوتاه مدتی بگذارید که شما را در رسیدن به هدف اصلیتان کمک کند.

خط آخر

چالش اصلی حفظ نظم، تمرکز و ترتیب در این استراتژی هاست. هدف اصلی و بلند مدتتان را تشخیص دهید، واقعگرا باشید، نقشه بکشید، ساختارهایی برای حفظ تمرکز فکریتان ایجاد کنید و کارتان را کنترل کنید. برای برنامه تان زمان بگذارید و روند کارتان را مداوم کنید. اگر واقعاً در این اهداف جدی هستید، همین امروز دست به کار شوید. برای رسیدن به موفقیت از متخصصین ویژه هم می توانید کمک بگیرید. باید محیط مناسب را برای فعالیت خود آماده کنید. با این اقدامات است که می توانید به موفقیت دست پیدا کنید! پس عجله کنید.

نحوه برنامه ریزی و مدیریت جهت رسیدن به اهداف
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه برگزاری جلسات و میتینگهای اداری


نحوه برگزاری جلسات و میتینگهای اداری

جلسات و میتینگ ها راهی بسیار فوق العاده برای خلق ایده ها، توضیح و تفصیل افکار و اداره فعالیت های گروهی است. اما این برخورد رو در رو با اعضای گروه و همکاران، اگر با آمادگی قبلی نبوده و مدیریت صحیح نداشته باشد، شکست می خورد.


اهمیت آمادگی قبلی

برای اطمینان از اینکه همه ی افراد بتوانند مشارکتی موثر و کارآمد داشته باشند، خوب است زمانی را برای جلسه انتخاب کنید که افراد فرصت ایجاد آمادگی قبلی در خود را داشته باشند.


وقتی زمان و مکان میتینگ انتخاب شد، باید خود را برای سوالاتی که ممکن است از طرف شرکت کنندگان جلسه پرسیده شود، آماده کنید. اگر شما مدیر جلسه هستید، خوب دستور جلسه ای با قید کامل و دقیق جزئیات تهیه کنید.


در این یادداشت ها، هدف اصلی و ساختار جلسه را طرح ریزی کنید و آن را در اختیار شرکت کنندگان نیز بگذارید. این کار باعث می شود همه ی شرکت کنندگان با آمادگی لازم برای بررسی هدف در جلسه شرکت کنند.


موفقیت یک میتینگ یا جلسه اداری به مهارت های رئیس جلسه بستگی دارد. برای اطمینان از موفقیت جلسه، رئیس باید کارهای زیر را انجام دهد:

تهیه دستور جلسه
شروع بحث و تشویق دیگران به شرکت فعالانه در جلسه
متعادل کردن روند جلسه—نه خیلی سریع و پرشتاب و نه خیلی کند
خلاصه کردن بحث موردنظر و ارائه پیشنهادات در انتهای هر بخش از جلسه
اطمینان یافتن از اینکه کلیه شرکت کنندگان خلاصه مذاکرات و صورت جلسات را دریافت کرده اند.
علاوه بر این نکات که به شما کمک میکند تا میتینگی پربار و سودمند داشته باشید، موارد مهم دیگری را نیز باید مد نظر قرار داد.


مدیریت و رهبری میتینگ

یکی از اصلی ترین کلیدهای موفقیت هر جلسه کاری، انتخاب صحیح شرکت کنندگان است. باید شرکت کنندگانی را انتخاب کنید که بتوانند تصمیمات خوب و ارزنده ای بگیرند و پیشنهادات سودمند ارائه دهند. تعداد شرکت کننده ها نباید از 12 نفر تجاوز کند، حتی کمتر از این تعداد باشند هم بهتر است. این افراد باید اطلاعات لازم برای مباحثه درمورد مواردی که در صورت جلسه قید شده را دارا باشند.


نکته:

کافی است فقط چند لحظه به مخارجی که این میتینگ برایتان در بر خواهد داشت فکر کنید. متوجه می شوید که راه انداختن میتینگ کاری تقریباً پرهزینه است، به همین خاطر مهم است که افرادی که در جلسه شرکت می کنند و هر دقیقه از زمان این میتینگ ارزش دار باشند. پس افرادی را به جلسه دعوت کنید که حرفی برای گفتن داشته باشند و بتوانید از وجود آنها استفاده کنید. همچنین برای موضوعات و مشکلات ساده و پیش پا افتاده ای که می توان آنها را به راحتی با ایمیل یا نامه برطرف کرد، لازم نیست میتینگ تشکیل دهید.

اگر شما رهبر جلسه هستید، اطمینان حاصل کنید که افکار و ایده های همه ی افراد شرکت کننده در جلسه مطرح شود و اختیار عنان جلسه دست عده ای خاص نباشد و همه بتوانند آزادانه حرفهایشان را مطرح کنند. بهتر است پس از پایان یافتن هر بخش از موارد ذکر شده در دستورجلسه، توقف کوتاهی کنید، بحث انجام گرفته را خلاصه بندی کنید و سپس به سراغ مبحث بعدی بروید.


وقتی یکی از موضاعات و اهداف دستورجلسه به نتیجه می رسد، مسئولیت آن را به یکی از افراد حاضر در جلسه بسپارید. برای جلوگیری از هرگونه سردرگمی و سوء تفاهم، عملیات را خلاصه کرده و در گزارشات صورت جلسه قید کنید.


زمانبندی

معمولاً گفته می شود که جلسات اداری نوعی اتلاف وقت هستد. در این قسمت راهکارهایی برایتان عنوان می کنیم که به شما کمک میکند چطور از اتلاف و هدر رفتن زمان در جلساتتان جلوگیری به عمل آورید.

جلسه را سر ساعت آغاز کنید.
اگر کسی دیر سر جلسه حاضر شد، مطالب گفته شده را دوباره برای او ذکر نکنید، چون اینکار باعث می شود گمان کنند دیر آمدن سر جلسات اشکال و ایرادی ندارد و وقت ارزشمند دیگران را نیز هدر می دهد.
زمان مشخصی برای اتمام جلسه در نظر گیرید و تا هر زمان که دوست دارید جلسه را طول ندهید.
برای اینکه بتوانید بهتر وراحت تر مطالب لازم را تا زمان تعیین شده برای اتمام جلسه برسانید، می توانید موضوعات دستورجلسه را به ترتیب اهمیت فهرست کنید، با این کار اگر وقت کم بیاورید، بررسی موضوعات مهم را از دست نداده اید.
اگر به همه ی مضوعات دستورجلسه رسیدگی به عمل آورده اید و مسئله دیگری بر جا نمانده است، می توانید قبل از رسیدن وقت اتمام جلسه، جلسه را پایان دهید.

تهیه گزارش کار

تصمیمات اتخاذ شده و عملکردهای توافق شده را می توانید در این گزارش کار ذکر کنید. در جلسات بعدی می توانید از این گزارش کار به عنوان مروری بر تصمیمات و عملکردهای قبلی استفاده کنید و با این روش پیشرفت بیشتری در کارها روی می دهد.


سبک نگارش این گزارش کار یا صورت جلسه بستگی به موقعیت دارد. در موقعیت ها ی مهم و بحرانی و زمانیکه ثبت گزارش اهمیت زیادی دارد ، این صورت جلسات باید تفصیلی بسیار دقیق باشند. در شرایط معمولی این صورت جلسات می تواند فهرست ساده ای از تصمیمات اتخاذ شده و عملکردهای توافق شده باشد. اندازه این گزارشات باید برحسب نیاز باشد، تا حد ممکن خلاصه و با ذکر کلیه اطلاعات لازم. تهیه چنین گزارش کاری ساده تر و سریعتر خواهد بود.


رئیس جلسه باید این گزارش کار را تا 24 ساعت پس از اتمام جلسه در اختیار شرکت کنندگان قرار دهد و اگر اینکار در همان روز جلسه صورت گیرد، چه بسا بهتر خواهد بود.

نحوه برگزاری جلسات و میتینگهای اداری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه برقراری روابط تجاری


نحوه برقراری روابط تجاری

جودیت بومن" کتابی در مورد آداب کار و تجارت به رشته تحریر درآورده است. او در مورد کلیه مطالبی که در حیطه تجارت مطرح می شود، از جمله انتخاب رنگ خودکار در هنگام نوشتن نامه به افراد مختلف (آبی برای مکاتبات اجتماعی، مشکی برای مکاتبات تجاری) و همچنین در مورد تجارت الکترونیکی، نحوه ملاقات با مقامات ارشد، برقراری روابط تجاری، و مساعدت و همکاری با غریبه ها سخن به میان آورده است.

او در کتاب خود با نام "قوانین نوین تجارت" (انتشارات کریر،2007) اینطور می نویسد که "امروزه این توانایی شبکه سازی است که خط مشی زندگی انسان ها را تبیین میکند." او معتقد است یکی از فاکتورهایی که سبب رساندن افراد به موفقیت میشود، توانایی برقراری ارتباط آنها با دیگران است. با این وجود درصد بسیار زیادی از افراد هستند که فاقد این توانایی بوده و زمانیکه یک چنین مسئله ای به میان می آید، دستپاچه می شوند؛ اما نکته جالب اینجاست که کسانی که در این راه تلاش میکنند، خیلی بیشتر از آن چیزی که تلاش کرده اند، موفقیت بدست می آورند. نویسنده در ادامه پافشاری میکند که: "توانایی شبکه سازی یک موهبت الهی محسوب میشود."

خوب حالا یک فرد پر مشغله یا خجالتی چگونه می تواند به این امر اهتمام ورزد؟ بومن راهکارهای زیر را به این قبیل افراد پیشنهاد می کند.

پیش از اینکه وارد جلسه و یا همایشی شوید، لیستی از کلیه مهمان هایی که قرار است در این گردهمایی حضور داشته باشند، تهیه کنید. ابتدا نام آنها و سپس کلیه اطلاعات دیگری که از آنها موجود است را مرور کنید. باید در مورد رقبای آنها نیز اطلاعات کافی بدست آورید و ببینید روند فعالیت شرکت ها و کارخانه های آنها چگونه است. با در اختیار داشتن این نوع اطلاعات به راحتی متوجه خواهید شد که باید از آنها چه سوال هایی را بپرسید. مطرح کردن سوالات مناسب شما را در جمع از سایرین متمایز می سازد.

همچنین بد نیست که تلفظ صحیح نام ها را هم یاد بگیرید، حتی اگر تعداد آنها به 200 نفر برسد. باید بتوانید آنها را به راحتی تلفظ کنید. سپس به دنبال نقاط مشترک میان خود و آنها باشید تا بتوانید گفتگو را از جایی شروع کنید. در نهایت هم باید یک جمله تحلیلی در مورد خود بیان کنید. جمله تحلیلی عبارت است از یک معرفی مختصر و مفید از خودتان که اگر حساب شده باشد به راحتی می تواند شما را وارد عرصه های تجاری کند.

در روز موعود باید مطمئن باشید که از هر نظر آماده هستید. "آمادگی کلید موفقیت است." کاملاً حرفه ای لباس بپوشید (معمولاً رنگ های تیره انتخاب کنید)، و پیش از ورود به مکان مورد نظر یک مرتبه دیگر ظاهر خود را چک کنید تا مشکلی پیش نیاید. قبل از ورود به جلسه حتماً چیزی میل کنید. کارت معرفی خود را در بالاترین قسمت سمت راست بدن خود الصاق کنید تا همه بتوانند به راحتی نام شما را بخوانند.

حالا شما آماده ملاقات با افراد مهم شده اید. شاید این دشوارترین قسمت باشد؛ شک نکنید که درصد بسیاری از افراد درست در همین نقطه گیر می افتند و دچار لکنت زبان می شوند. برخی از افراد زمانی که وارد یک جمع می شوند، تمایل دارند تا نزد کسانی بروند که آنها را از قبل می شناسند و اگر چنین افرادی وجود نداشتند یکسره به میز بوفه می روند، اما هیچ دلیلی ندارد که پیش زمینه آشنایی قبلی با تک تک افراد مورد نظر را داشته باشید.

افراد به راحتی متوجه تمام حرکات شما می شوند، چه گوشه گیری کنید، چه در بحث های جمعی وارد شوید. باید اینقدر اعتماد به نفس داشته باشید که هم به کسی که تنها در گوشه ای نشسته نزدیک شوید و هم خودتان را وارد یک جمع 3 نفری کنید. سعی کنید در کنار شهرت، اعتماد به نفس خود را نیز تقویت کنید. همیشه خوب است که شما اولین نفری باشید که دست خود را برای دست دادن دراز می کند. اگر خودتان را آرام و راحت نشان دهید، حتی اگر از درون هم عصبانی باشید، با بر لب داشت یک لبخند به راحتی می توانید به دیگران نزدک شده و با آنها ارتباط برقرا کنید.

زمانیکه خودتان را معرفی کردید، از طرف مقابل سوال های بپرسید که پاسخش نامحدود باشد. مردم دوست دارند که در مورد خودشان صحبت کنند. اگر با دقت به حرف هایشان گوش دهید، آنها به راحتی شما را به خاطر می سپارند. البته همیشه باید این نکته را در ذهن داشته باشید که شما برای دوست یابی به این مکان وارد نشده اید، بلکه اینجا هستید تا روابط تجاری و بازرگانی خود را بهبود بخشید. البته شاید قدری خوشی هم در آن وجود دشته باشد، اما باید درصد قابل توجهی از تمرکز خود را بر روی روابط کاری معطوف کنید. هر چقدر افراد بیشتری را ملاقات کرده و با آنها آشنا شیود احتمال اینکه در آینده شغلی برای شما مفید باشند نیز افزایش پیدا می کند.

با هر فردی که آشنا می شوید 5 تا 6 دقیقه و حداکثر 7 دقیقه وقت بدهید. به هر حال وقت شما در این گردهمایی محدود است و کارهای زیادی برای انجام دادن دارید. پس نتیجه می گیریم همانطور که شروع یک گفتگو مهم است، خاتمه دادن به آن نیز از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. هیچ گاه اگر قصد برگشت مجدد برای ادامه گفتگو را ندارید، به طرف مقابل نگویید که من چند لحظه دیگر بر می گردم. اولین هدف شما ایجاد اعتماد است. می توانید از عباراتی مانند: "از مصاحبت شما خوشحال شدم، از وقتی که به من دادی، ممنونم، شخص دیگری هست که باید با او صحبت کنم، اگر فرصت نشد که امروز مجدداً همدیگر را ملاقات کنیم، در طول هفته با شما تماس خواهم گرفت." استفاده کنید. با این برخورد با وجود اینکه هیچ گونه تعهدی نسبت به طرف مقابل ندارید، اما در عین حال درهای ارتباط آینده را هم مسدود نکرده اید.

زمانیکه نوبت به رد و بدل کردن کارت های ویزیت می رسد، شما باید در نهایت رعایت ادب باید سوال کنید: "می تونم کارت شما را داشته باشم" و یا "می تونم کارتم را به شما بدهم." همیشه باید کارت خود را در یکی از جیب هایتان بگذارید تا به آن دسترسی آسان داشته باشید. یک جیب را به کارت های خودتان اختصاص دهید و جیب دیگر را به کارت هایی که از دیگران دریافت می کنید. فقط به خاطر داشته باشید که هیچ گاه از سران مملکت و یا مدیران اجرایی بالارتبه تقاضا نکنید که کارتشان را به شما بدهند.

در پایان نشست باید یادداشت برداری را شروع کنید. نوشتن مطالبی در مورد اشخاص آن هم در پشت کارهای ویزیتشان می تواند کمک بسزایی به شما کند. با این کار میتوانید جزئیات مهم را به خاطر بسپارید، اما به یاد داشته باشید که این کار را هیچ گاه نباید در حضور خودشان انجام دهید. صبر کنید تا به منزل برسید و بعد بنشینید و هر چیزی که می خواهید بنویسید.

و اما از دیگر بخش های مهم در ایجاد ارتباط موفق تجاری، فرستادن پیغام تشکر است. باید برای کسانی که به نحوی از آنها اطلاعات مهمی بدست آورده اید، پیام تشکر بفرستید. با این کار درب های گفتگوی آتی همچنان باز نگه داشته می شوند. همچنین موقعیت ارتباط تجاری خود را نیز افزایش می دهید. یک دست نوشته کوتاه با نوشت افزار مناسب تاثیر دو چندانی را بر روی طرف مقابل می گذارد.

هر قدم در ایجاد یک ارتباط موفق کاری نیازمند ایجاد اعتماد و تداوم آن است. بنابراین به خاطر داشته باشید که همیشه سوال کنید: "برای ارتقای یک ارتباط باید سعی کنید که به حقوق خودتان دست پیدا کنید" به این معنا که هر نوع رابطه مانند یک خیابان دو طرفه است و هر چقدر که بدست آوردید باید همان مقدار هم ببخشید تا رابطه تان دائمی و پابرجا شود.

نحوه برقراری روابط تجاری
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

نحوه ایراد یک سخنرانی قانع کننده


نحوه ایراد یک سخنرانی قانع کننده

از آنجایی که شما این صفحه را برای مطالعه انتخاب نموده اید، بدیهی است که تا حدی از مزایای یک سخنرانی مجاب کننده با اطلاع هستید. هدف هر سخنران این است که سایرین را قانع کند تا در مسیر دلخواه او قدم بردارند.



این امر نه تنها به عنوان جزئی لاینفک برای افرادی که مطالب انگیزشی بیان می کنند، مسئول تامین سرمایه بوده، و یا مدیر فروش هستند محسوب می شود، بلکه برای کسانیکه مسئول تفسیر پروژه، شرح بودجه، و یا گزارش های فنی هستند نیز لازم است. به هر حال حتی برای موارد پیش پا افتاده که شاید به نظر ما، ارتباط کلامی در آن نقش مهمی را بازی نکند، باز هم ایراد یک نطق فصیح در بالابردن درجه اعتبار، توانایی، و پذیرش گوینده از سوی مخاطبین موثر خواهد بود.

**به این دلیل صحبت می کنیم که بر روی مخاطبانمان تاثیر بگذاریم**

چه تکنیکی می تواند به ما کمک کند تا به یک چنین هدفی دست پیدا کنیم؟

خوشبختانه گستره ی وسیعی از فنون سخنرانی پیرامون متقاعد کردن سایرین پیش روی ما قرار دارد. مایلیم تا شما را به مطالعه ی متن ذیل دعوت کنیم.

تکنیک های ساختاری

رئوس مطالب و شکل کلی نطق

خود را از روزمرگی ها جدا سازید. فن بیان خود را تغییر بدهید و شیوه ای را انتخاب کنید که کالا و یا خدماتتان به واسطه ی آن "به فروش " برسد. سعی کنید یک داستان جالب تعریف کنید، در مورد باید ها و نباید ها صحبت کنید، لیستی از جملات تاکیدی مثبت تهیه کنید. آگاه باشید که مخاطب شما با چه چیزی بهتر ارتباط برقرار می کند.

آنها را با منطق راهنمایی و هدایت کنید

منظور خود را پله به پله بیان کنید تا طرف مقابل به طور کامل متوجه عناوین مختلف بشود. مواردی که می خواهید به آنها اشاره کنید را می توانید به شکل های متعددی سازماندهی نمایید؛ به عنوان مثال از فرمت قدیمی 1و 2 و 3 گرفته تا رویکردهای زمانبندی شده و یا رویکرد علت و معلولی. در اینجا مسئله ای که دارای اهمیت بالایی می باشد این است که پی در پی توجه شنونده را به خودتان جلب کنید و ببینید با شما همراه است یا خیر.

عناصر معتبر کننده

مقامات بالا و اولیای امور

نقل قول کردن از مقامات شناخته شده در زمینه مبحث مورد نظر، نشان می دهد که شما هم تکالیفتان رابه خوبی انجام داده اید و هم برروی بحثی که مطرح کرده اید اجحاف کامل دارید.

منابع و ماخذ اطلاعاتی خود را مرتب و منظم سازماندهی نمایید.

هیچ گاه نباید مخاطبین را پیرامون صحت و سقم مطالب خود در شک و تردید رها کنید. آنها باید بدانند که اطلاعات خود را از کجا بدست آورده اید. منبع اطلاعاتی باید موثق باشد تا بتوانید آنرا در اختیار مخاطبین قرار دهید.

تجربه شخصی

در حین سخنرانی دیگران باید به چشم یک فرد با نفوذ و مقتدر که احاطه ی کامل به مطالب دارد به شما نگاه کنند. تجربه های فردی شما یکی از معیارهای بنیادینی است که شما را در چشم شنوندگان خوش می درخشاند. مطمئن شوید که لیستی از تجربیات فردی خود را در مقدمه عنوان کرده باشید؛ در عین حال بخشی از آنها را به صورت نامحسوس در لا به لای جمله هایتان بگنجانید. به عنوان مثال: "در طول 15 سال سابقه ای که من در این حرفه کسب کرده ام....." و یا " هر 1000 مرتبه ای که ما پروژه های اینچنینی را اجرا کرده ایم....". عباراتی از این دست ستون های بیشتری را به ساختمان اعتبار شما اضافه می کنند.

مرجع صدور درخواست سخنرانی

از جمله نکاتی که مخاطبان برای آن ارزش زیادی قائل هستند این است که "گوینده کیست". آنها در ذهن خود همواره با این سوال روبرو هستند: "شما چه کسی هستید که فلان چیز را معرفی می کنید؟"

شما باید در ابتدای سخنرانی عنوان کنید که درخواست ایراد سخنرانی از سوی چه کسی بوده است. ممکن است علت سخنرانی متفاوت باشد: شما یک پروژه را انجام می دهید و در حال گزارش دادن در مورد آن هستید، یک تجربه ی مشترک در این زمنیه داشته اید، از سوی شخص مهمی که در گروه آنهاست به این سخنرانی دعوت شده اید، در مورد این مطلب بنا به درخواست هیئت مدیره تحقیق کرده اید و ... به هر حال دلیلش هر چه که هست در ابتدا باید به آن اشاره کنید. حتی می تواند به سادگی جمله ای به این شرح باشد: "شما در ملاقات آخر از من خواستید که..."

اخص بودن

کدامیک از دو گزینه ی زیر برای شما از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ "زمین از بین خواهد رفت" و یا "یک شهاب سنگ ماه آینده با زمین برخورد خواهد کرد"

به کدامیک از این دو راحت تر کمک مالی خواهید کرد؟ "بچه های فقیری که در آنسوی مرزها هستند" یا " زینب 4 ساله ای که آشغال ها را زیر و رو می کند تا غذایی برای خود پیدا کند". شنونده ها نیاز به آیتم های ملموس و عینی دارند تا بتوانند راحت تر با آن ارتباط برقرار کنند. شما می بایست مانند یک نقاش حرف های خود را برایشان به تصویر بکشید.

شروع و خاتمه

شروع

به آنها بگویید که چرا باید گوش بدهند... چرا الان در مقابل آنها قرار گرفته اید و در مورد این مطلب صحبت می کنید؟

خاتمه

خاتمه: نه رها سازی

صحبت های خود را با یک نتیجه گیری تمام و کمال به پایان برسانید و بعد از شنوندگان بخواهید تا واکنش و یا پاسخ خود را مطرح نمایند؛ به عنوان مثال: " حالا که شما از این مشکلات با خبر شدید، آیا می توانیم روی کمک شما در این پروژه حساب کنیم؟"

لغات، عبارات و جمله ها

بررسی های متعدد حاوی این مطلب هستند که یک سخنگوی زبده همواره کلام خود را محکم، قاطعانه، قابل درک، شفاف و مشروح به گوش مخاطبان می رساند. با صدای رسا جملات را بیان کنید و فاکتور شفاف سازی را از ذهن دور نکنید. به عنوان مثال برای عنوان کردن یک مشکل بهتر است از عبارت "ما به مشکل برخورد کردیم" استفاده کنید تا اینکه بگویید: "این نکته نظر ما را به خود جلب کرده است که مشکلی وجود دارد".

جامعیت

از عباراتی نظیر تیم ما، کار کردن با آنها، همه ما، با هم، و کلماتی از این قبیل استفاده کنید.

از لغات پربار استفاده نمایید

تحقیقات حاکی از این امر هستند که مردم نسبت به لحن برخی از لغات واکنش های مثبت از خود بروز می دهند. برخی از این واژگان به شرح زیر می باشند: "مترقی" "طبیعی" "خالص" "تست شده" و "توصیه شده". به طور کلی می توان گفت هر واژه ای که میزان اعتبار کلام شما را بالاتر ببرد، چه برای مصرف کننده و چه برای شنونده ارزش بالایی پیدا می کند. حتماً مطالب خود را ویرایش کرده و چند نمونه از این کلمات را در آنها بگنجانید.

جملاتی که قانع می کنند نه اینکه گیج کنند

نوسان حالت و خلق و خو

هر بند از مفاهیم را با حالت خودش عجین کنید. اگر در مورد یک مسئله تراژدیک و غمناک با پوزخند و تمسخر صحبت کنید، مخاطب به شما مشکوک می شود. همچنین اگر بگویید که مثلاً پروژه ای را با نهایت اشتیاق و انرژی قبول می کنید اما چهره ای سست و مایوس به خود گرفته باشید، طرف مقابل احساس خوبی نسبت به شما پیدا نخواهد کرد.

 

نحوه ایراد یک سخنرانی قانع کننده
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مهارتهای لازم برای ایجاد روابطی بهتر


مهارتهای لازم برای ایجاد روابطی بهتر

بدون شک کسب مهارتهای فردی برای برقراری ارتباط در هر زمینه ؛ کاری و ... ، الزامی است . اگر نمی توانید در مورد یک موضوع بحث را شروع کنید و یا بیش از حد خجالتی هستید ، اشکالی ندارد ! شما می توانید با بکارگیری یک سری از راهکارها ، بدون صرف وقت یا هزینه ، قدم به قدم پیش بروید . در اینجا به پیش نیازهای لازم برای هر شخص مسئول ، برای ایجاد یک رابطه و تثبیت آن اشاره شده است :

ارتباط کلامی

در روابط با مشتری داخلی و خارجی ، توانایی بیانی ساده، مختصر و انتقال مطالب و اطلاعات ضروری است .

اگر واقعا" می خواهید ارتباط کلامی خود را تقویت کنید ، خود را نبازید ، سخنرانی ،نوع زبان محاوره و نحوه ی ارائه مطلب تحت اختیار شماست ! ابتدا می توانید برای آگاهی بیشتر، از یک همکار معتمد در مورد موضوع گفتگو ، اطلاعاتی کسب کنید .

رشته های فن بیان و دروس مربوطه دانشگاهی و پیش از آن ( دبیرستان ) ، در ارائه مطلب کمک مفیدی می کنند . برای ازبین بردن ترس روبرویی با جمعیت ، می توانید با خود تمرین کنید . امروزه بسیاری از مردم جهت بالابردن سطح مهارت سخنرانی خود به موسساتی همچون Toastmasters( موسسه ای آموزشی فن بیان ) مراجعه می کنند.

چه در زمانی که شما با یک نفر صحبت میکنیدو چه در یک جمع ، کسب مهارت فن بیان بسیار مفید است . سمینارهای زیادی در مورد ارتباطات موثر ، ساختار رابطه و ارائه خدمات سرویس دهی به مشتری برگزار می شود . با دسترسی به این امکانات ، برای شروع و کسب راهکار جدید ایجاد ارتباط ، تنها کافی است که تصمیم بگیرید.

ارتباط نوشتاری:

تقریبا" برای هر کاری ، توانایی ارائه مطالب بصورت نوشتاری و رعایت قواعد آن لازم است ، چرا که با رعایت این قواعد است که می توانیم منظور خود را بطور صحیح بیان کنیم .

بیشتر موسسات آموزشی فن بیان ، دوره های آموزشی را برای نحوه ی قواعد نگارش تجاری و غیره ارائه میکنند.

به منظور افزایش سطح نگارش به کتب و منابع دبیرستانی خود مراجعه کنید . ممکن است خیلی ابتدایی باشد ولی اصولی ، قابل فهم ، سبک و بدون صرف هزینه اند. تجربیات آموزشی ثابت کرده است که این منابع در کسب مهارتهای اساسی نوشتاری بسیار موثر هستند.

برای سرعت بیشتر جهت نیل به این هدف ، از یک کارشناس نگارش جهت نظارت بر یادگیری کمک بگیرید ، نوشتار های خود را با راهنمایی او ، اصلاح دوباره نویسی کنید .

از طریق اینترنت ، دوره های آموزشی جدید نگارش را پیدا کنید . برای مثال در موتورهای جستجو به دنبال عباراتی همچون ، " آموزش از راه دور " ،" نگارش" ، " دوره های آموزش از طریق اینترنت ".

شنوایی :

مهارت گوش دادن دقیق و گرفتن مطلب اصلی موضوع صحبت ، کلید اساسی ارتباط موفق کاری است . در ابتدا بهترین کار این است که در کمال دقت به صحبتهای طرف مقابل تمرکز کنید . به منظور ارتقاء مهارت های شنوایی خود از نوارهای صوتی و تصویری و یا کتاب های آموزشی معتبر به همراه نوار آن ، استفاده کنید .

دیگران را در موضوع بحث و عقاید خود سهیم کنید و نظر آنها را جویا شوید :

در حین سخنرانی خود دیگران را در نظرات و عقایدتان سهیم کیند و توضیح دهید که چطور به این نتیجه رسیده اید . شاید مجبور شوید که بطور مختصر و در کمال آرامش از خود دفاع کنید .

به دقت به نحوه ی معرفی دیگران درباره کار خود یا شرکتشان گوش دهید ولی در ارائه صحبتهای خود باید به رعایت اهداف و چهارچوب شرکت خود توجه کنید.

روش دیگر برای تقویت مهارت گفتگو ، گوش دادن به مباحثاتی است که در رادیو انجام می شود ، دقت کنید که چطور کارشناسان و گوینده ها با مهارت دیگران را در بحث شرکت می دهدو در این بین از نظرات و عقایدشان نیز دفاع می کنند. شما نیز می توانید از طریق تلفن به عنوان مهمان ، در بحث اینگونه برنامه های رادیویی شرکت کنید و خود را امتحان کنید.

با یک مربی و یا کارشناس تمرین کنید و از او بخواهید نظر خود را درباره ی نحوه بیان شما صادقانه بگوید .

اغلب اوقات زمانی که نظر شما را در یک مبحث کاری می خواهند ، هول می شوید و نمی دانید چه باید بگویید ! اعتماد به نفس خود را حفظ کنید و با خونسردی کامل از تجربیات خود و آموخته هایتان استفاده کنید. شما دیگر می دانید چطور باید بحث را شروع کنید.

نحوه ی ارتباطات شما همان بازتاب مهارت ، استعداد ، آمادگی و شخصیت شماست.

بنابراین مطمئن باشید که هرگز از زمانی که صرف تقویت فن بیانتان کرده ا ید ، پشیمان نخواهید شد.

 

مهارتهای لازم برای ایجاد روابطی بهتر
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴

مهارت های پایه مدیریت: مدیر خوب چه کسی است؟


مهارت های پایه مدیریت: مدیر خوب چه کسی است؟

برای اداره یک بیزنس کوچک هم باید مهارت های پایه مدیریت را بدانید. خیلی ها فکر می کنند که رهبری درمقابل مدیریت مهمتر است. اما در واقعیت، باید بتوانید هم رهبری کنید و هم مدیریت.

اما مدیر خوب به چع کسی گفته می شود؟ مهارت ها و سبک های مدیریتی مشخصی هست که باید روی آنها متمرکز شوید. مخصوصاً برای دارنده های بیزنس های خُرد. اگر شما هم شرکت یا کارخانه کوچکی را اداره می کنید، باید بدانید که این مهارت های مدیریتی چه هستند و سعی کنید که از آنها در رفتار و منش خود استفاده کنید. اما چرا؟ چون بعضی از مهارت ها موفق تر از بقیه هستند و باعث می شود بتوانید کارمندانتان را خیلی خوب به کار گیرید.

مهارت های مدیریتی مثل برنامه ریزی، تصمیم گیری، حل مشکل، کنترل و هدایت، و سنجش و گزارش برای فعالیت های روزانه شما ضروری هستند.

مدیران موفق بااستفاده از برنامه کاری خود فعالیت های کار خود را هدایت می کنند. ارتباطات، محک زنی، پیگیری و سنجش تاکتیک ها و استراتژی هایی هستند که مدیران موفق برای بررسی جهت خود، تنظیم برنامه (درصورت نیاز) و جلوراندن کار استفاده می کنند. مدیران موفق برای گرفتن نتیجه مطلوب خود وارد عمل می شوند و افراد و منابع را برای رسیدن به آنجایی که در سر دارند، مدیریت می کنند.

برای اینکه بدانیم یک مدیر خوب چه کسی است باید بدانیم که چه چیز به کارمندان انگیزه می دهد. چطور باید یک محیط و فرهنگ خوب ایجاد کنید که کارمندان را ترغیب و تشویق به مشارکت کند؟ چطور باید بازده کاری کارمندان و درعین حال رضایت خاطر آنها را بالا برد؟ چطور می توانید بهترین استعدادها را استخدام کرده و آنها را حفظ کنید؟چطور به کارمندان خود آموزش می دهیم مشکلات را حل کنند، تصمیم گیری کنند، و دیگران را به کار بگیرند؟ اینها فقط تعدادی از مشکلات و مسئولیت های مدیریت است.

شما بعنوان یک مدیر باید با سبک های متداول مدیریت (استبدادی، ارباب مآبانه، دمکراتیک، و منفعل) آشنا شوید. و باید سبک مدیریتی خود را تشخیص داده و بدانید آن سبک مدیریتی چطور بر نتیجه کار تاثیر می گذارد.

4 سبک متداول مدیریت

1. استبدادی: همه تصمیمات بر عهده مدیر است. این سبک مدیریت "فرمان و کنترل" (نظامی گری) است. تمرکز روی کار است. هیچ مسئله شخصی نباید وارد کار شود. مزیت این سبک مدیریتی این است کهتصمیمات سریع اتخاذ می شوند. عیب آن این است که این سبک مدیریت برای کارمندان سخت و استرس زا است.

2. ارباب مآبانه: همه تصمیمات (یا اکثر آنها) بر عهده مدیر است اما در تصمیم گیری تمرکز روی منفعت کارمندان است. مزیت این سبک مدیریتی این است که کارمندان حس می کنند که آن بیزنس از آنها حمایت و حفاظت می کند. عیب آن این است که کارمندان به فکر بیزنس نیستند و زیاد درگیر کار نمی شوند.

3. دمکراتیک: مدیر از همه تیم نظر می خواهد و اکثریت هستند که حکومت می کنند. معمولاً تصمیمات خوبی گرفته می شود و کارمندان خود را در کار شریک می دانند اما روند کار کند است و همیشه همه راضی نیستند.

4. منفعل: مدیر مسئولیت را به کارمندن واگذار می کند. مزیت آن این است که کارمندان معمولاً چیشرفت می کنند و چیزای زیادی یاد می گیرند. عیب آن این است که جهت کار پراکنده است و ممکن است اشتباهات زیادی رخ دهد چون هیچ مدیر مشخصی وجود ندارد.

مدیران معمولاً برحسب موقعیت از بیشتر از یک سبک مدیریتی استفاده می کنند. اگر ایده پردازی درمورد یک محصول جدید کار امروز است، مدیر احتمالاً از سبک دمکراتیک یا منفعل استفاده می کند. اگر قرار است درمورد اخراج یا نگه داشتن یکی از کارمندان تنبل تصمیمی گرفته شود، مدیر ممکن است از سبک استبدادی یا ارباب مآبانه استفاده کند.

در اکثر بیزنس های کوچک، معمولاً خود مالک بیزنس مدیر است. شما هم در کار خود باید اول درمورد سبک های مختلف مدیریتی اطلاعات داشته باشید و کیفیات هرکدام را بدانید و بعد در موقاع مناسب از سبک های مختلف استفاده کنید.

 

مهارت های پایه مدیریت: مدیر خوب چه کسی است؟
انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۴


مطالب تصادفی

  • هفت گام طراحی زندگی موفق
  • 5 راهکار طلایی برای تغییر در زندگی و کار
  • راز موفقیت آنتونی رابینز
  • دستورات مدیتیشن
  • قانون جذب و کاربردهای آن
  • یک روش عالی برای ارتقای اعتماد به نفس و رفع استرس
  • یک راز موفقیت
  • هیچوقت صد در صد هیچ چیز را برملا نکنید
  • هیچوقت دلسرد نشوید، اتفاق‌های خوب زمان می‌برند
  • هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر